نقد «من زئوس هستم» قسمت اراده و اختیار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در نظم نوین جهان که توسط انسانهایی پلید برنامهریزی میشود جوانان به سمت الحاد و عدم باور به خدا پیش میروند خطر رواج این تفکر که سابقۀ هزاران ساله دارد بر کسی پوشیده نیست. این اولین بار نیست که ملحدین، ترویجِ خداناباوری میکنند؛ در صفحات تاریخ میخوانیم که در زمان امام صادق (علیهالسلام) شخصی مانند ابن ابی العوجاء (که به لحاظ علمی فردی بسیار قوی بوده است) در مسجد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مینشسته و افکار و آراء باطل خویش را ترویج میکرد. امام صادق (علیهالسلام) با تجهیز علمی اصحابی مانند هشام بن حکم و مفضلبنعمر به شبهات بیاساس این فرد جوابهایی مستدل و متقن میدادند. این شیوه برخورد امام صادق(علیهالسلام) با ملحدین به ما میآموزد، مؤمنین باید اعتقاد خود را از راه عقل به دست آورند تا کسی به راحتی آنها را فریب ندهد و اعتقادات آنان را متزلزل نسازد و ثانیا جوابهایی فاخر برای شبهات آنان داشته باشند.
در شبکههای مجازی افراد ملحدی با نام آتئیست اقدام به انتشار افکار پلید و مادیگرایانه خود کرده و بر روی افکار پاک بعضی از جوانان تأثیرات مخربی میگذارند. یکی از راههای پلید آنان که ظاهرا سرمایهگذاری مالی بسیار قوی پشت این مسئله میباشد کلیپهای انیمیشن «من زئوس هستم» میباشد.
از جمله کلیپهایی که در این نوشته مورد بررسی و نقد قرار خواهد گرفت کلیپ 194 میباشد: گذشته از اینکه تمامی کلیپهای موجود زئوس از روشهایی مرموزانه مانند بدون سند و دلیل صحبت کردن، بازی با الفاظ و مغلطهکاری و ... برای رسیدن اهداف شوم خود استفاده میکند، در این کلیپ نیز زئوس سعی دارد با همین روشها اختیار را به کلی رد کرده و جبر محیطی را به مخاطبین خود القاء کند، زئوس ابتدا انسان را با یک ربات مقایسه میکند، و برای اثبات آن با پیشفرض قرار دادن بعضی موضوعات، که یا اثبات نشده یا اصلا خداباوران آن را قبول ندارند و به خداناباوران نسبت میدهد و یا در جایی با اثبات بعضی مطالب که در علم تجربی قابل دوام نیست و فقط لحظهای قابل دوام است را بنای حکمتی قرار میدهد تا به نتیجه دلخواه خود برسد. همچنین وی در این کلیپ از جهل مخاطب خود بسیار استفاده میکند تا اینگونه بفهماند که در افعال انسان هیچگونه ارادهای وجود ندارد بلکه هرچه هست، اقتضای عوامل محیط است.(موضوع جبر و اختیار در کلیپ 117 توسط وی بیان شده است که نقد آن نیز در مقالهای از همین سایت موجود میباشد.)[1]
نکته: نقد و بررسی این کلیپ در پنج اشکال بیان میشود، و از آنجا که اشکالات نیاز به پیشزمینههایی دارد، ابتدا مقدماتی ذکر خواهد شد تا خواننده به خوبی بتواند بین درست و نادرست را تشخیص دهد.
بررسی و نقد:
مقدمه اول: هر کس در درون وجودش احساس مىکند که در تصمیم گرفتن آزاد است، فى المثل فلان کمک مادى را به فلان دوستش بکند یا نکند، و یا اینکه در حالىکه تشنه است و آب جلو روى او گذاردهاند مىتواند بنوشد یا ننوشد، فلان کس در مورد او کار خلافى کرده مىتواند او را ببخشد و عفو کند و یا نبخشد. یا این که هر کس میان دستى که بر اثر پیرى یا بیمارى لرزان است و دستى که با اراده حرکت مى کند فرق مىگذارد.(دقت کنید)
مقدمه دوم: جبر یعنی بنده در انجام فعل هیچگونه اختیار نداشته و مجبور است؛ و تفویض (اختیار) آن است که فعل به ارادۀ بنده واقع میشود و ارادۀ خدا هیچ نقشی در آن ندارد؛ و امر بین امرین(نظریه امامیه)، یعنی هم خدا میخواهد و هم ارادۀ بنده دخیل است.
مقدمه سوم: کلمه تصادف در دو مورد استعمال میشود :
یکی در مورد پیدایش حادثهای بدون علت فاعلی . یعنی اینکه فرض کنیم پدیدهای که نبود و پدید شد، خودبخود و بدون تأثیر هیچ عاملی پدید شد . این نوع از تصادفات از طرف همه مکتبها، اعم از الهی و مادی، مردود است. مادیین نیز در خلقت عالم چنین فرضی را نمیپذیرند . این نوع از تصادف از محل بحث فعلی ما نیز خارج است. کسانی که مدعی هستند که تغییرات اندام حیوانها تصادفی بوده است، منظورشان این نوع از تصادف نیست.
مورد دیگر استعمال این کلمه این است که فرض شود نتیجهای از مقدمهای پیدا شود که مقدمه او نیست و از مقدمهای نتیجهای پیدا شود که آن نتیجه، نتیجه این مقدمه نیست، بلکه نتیجه طبیعی مقدمات دیگر است که وجود نیافته است.
فرض کنید دو نفر را که هر دو عضو یک ادارهاند و از یک مرکز فرمان میگیرند. یکی از این دو نفر که آقای " الف " است، مأمور خراسان و دیگری که آقای " ب " است، مأمور اصفهان است. از مرکز دستور میرسد به آقای " الف " که فلان روز برای فلان کار به فلان نقطه آسیب دیده برود و پس از چندی دستور به آقای " ب " میرسد که در همان روز برای انجام یک مأموریت دیگر به همان نقطه برود. بدیهی است که آقای " الف " و آقای " ب " یکدیگر را در همان محل ملاقات میکنند و این ملاقات برای هر دو نفر آنها جنبه تصادفی دارد. هر دو نفر میگویند در فلان روز در فلان نقطه تصادفا یکدیگر را ملاقات کردیم .
هر کدام از اینها که طبیعت کار خود را در نظر میگیرد، میبیند لازمه هیچیک از اینها آن برخورد و ملاقات نبوده است و میبیند از نظر هیچیک از آنها این ملاقات قابل پیش بینی نبوده است، اما از نظر مرکز که هر دو مأموریت به ظاهر جدا و بیارتباط را او اداره میکرده است و به فرمان او صورت گرفته است، به هیچ وجه تصادف نیست. از نظر مرکز که از یک طرف، خط سیر از اصفهان را تا آن نقطه، و از طرف دیگر، خط سیر مشهد را تا آن نقطه به وجود آورده است و هر دو را طوری تنظیم کرده که در روز معین هر دو نفر به آن نقطه برسند، ملاقات و برخورد هر دو نفر بسیار طبیعی و قهری است.
او نمیتواند بگوید این دو نفر را من فرستادم و تصادفا در یک نقطه به هم رسیدند. پس تصادف و اتفاق امری نسبی است، یعنی نسبت به کسی که بیاطلاع از جریانهاست تصادف است، اما نسبت به کسی که آگاه بر متن جریانات است و به همه اوضاع و شرایط احاطه دارد و در واقع نسبت به متن واقع ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ میگویند: «ﻳﻘﻮﻝ ﺍﻻﺗﻔﺎﻕ ﺟﺎﻫﻞ ﺍﻟﺴﺒﺐ » ﻳﻌﻨﯽ ﺁنچه ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻧﺎﻣﻴﺪﻩ میﺷﻮﺩ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﻭ ﻋﻠﻞ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻭ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﻣﺤﻴﻂ ﺑﺮ ﺟﺮﻳﺎﻧﺎﺕ.[2]
مقدمه چهارم: ﺗﻀﺎدی ﺑﻴﻦ ﻓﻴﺰیک ﻛﻼسیک (ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﺸﺎﻫﺪه آن، شیء ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺷﻮﻧﺪه از ﺷﺨﺺ مشاهده ﻛﻨﻨﺪه ﺗﻤﻴﺰ داده میﺷﻮد) و ﻣﻜﺎﻧﻴک ﻛﻮاﻧﺘﻮم (ﻛﻪ در آن ﭼﻨﻴﻦ تفکیکی، ﺗﺤﻘﻖ ﻳﺎفتنی ﻧﻴﺴﺖ)، وﺟﻮد ﻧﺪارد.[3] فیزیک کوانتوم در هر حادثۀ کوانتومی نامتعین است.
مقدمه پنجم: از تقسيماتی که برای علت ذکر شده، تقسيم آن به علت تامه و ناقصه است. علت تامه را چنين تعريف کردهاند: چيزی که از وجودش وجود معلول و از عدمش انعدام معلول لازم میآيد. مفادش اين است که معلول بر چيزی جز علت تامه توقف ندارد. اما علت ناقصه در يک حکم با علت تامه اشتراک دارد و آن اينکه از عدمش عدم معلول لازم میآيد، يعنی از عدم وجود علت، اعم از علت تامه و ناقصه، معدوم ممتنع خواهد بود. اما در حکم ديگر با علت تامه تفاوت پيدا میکند؛ یعنی از وجود آن وجود معلول لازم نمیآيد. بدين ترتيب تفاوت ميان علت تامه و ناقصه اين است که علت ناقصه برای تحقق معلول لازم است ولی کافی نيست، ولی علت تامه هم برای تحقق معلول لازم است و هم کافی میباشد. علت وقتی تام میشود معلول ضرورتا تحقق خواهد يافت.(دقت کنید)
اشکال نخست: اصلیترین اشکال وی که در اواخر این کلیپ بیان میشود، این است که تصمیم انسان تحت تأثیر محیط صورت میگیرد و عوامل محیطی بر ما تحمیل میشود چرا که طبق اصل علیت هر چیزی علت دارد، پس تصمیم انسان هم علت دارد، پس تصمیم نیز تحت تأثیر محیط صورت میگیرد؟!
جواب: بله قبول داریم، محیط روى افراد اثر مىگذارد، تربیت نیز عامل دیگرى است، تلقینات و تبلیغات و فرهنگ اجتماعى نیز بدون شک در فکر و روح انسان مؤثّر است، گاه وضع اقتصادى نیز انگیزه حرکتهایى در انسان مىشود، عامل وراثت را نیز نمىتوان انکار کرد. مجموعه این امور سبب مىشود که گمان کند انسان از خود اختیارى ندارد، بلکه عوامل «درون ذاتى» و «برون ذاتى» دست به دست هم مىدهند و ما را وادار مىکنند که تصمیمهایى بگیریم، و اگر این عوامل نبودند چه بسا این اعمال از ما سر نمىزد. اینها امورى است که مىتوان از آنها به جبر محیط، جبر شرایط اقتصادى، جبر تعلیم و تربیت و جبر وراثت تعبیر کرد، واز عوامل مهم توجّه فلاسفه به مکتب جبر است. اما نکته اصلى اشتباه جبرىها و زئوس این است که، از یک نکته اساسى غافلند و آن اینکه بحث در «انگیزهها» و «علل ناقصه» نیست، بحث در علت تامه است. به تعبیر دیگر: هیچکس نمىتواند سهم «محیط» و «فرهنگ» و «عوامل اقتصادى» را در اندیشه و افعال انسان نفى کند، و همه اینها «علل ناقصه» هستند؛ چرا که بحث در این است که با تمام این انگیزهها باز تصمیم نهایى با خود ماست.
زیرا ما به روشنى احساس مىکنیم که حتّى در یک نظام غلط و طاغوتى مانند نظام شاهنشاهى گذشته که زمینه براى انحرافات فراوان بود، مجبور نبودیم منحرف شویم، در همان نظام و فرهنگ مىتوانستیم «رشوه» نخوریم، به «مراکز فساد» نرویم، بى بند و بارى نداشته باشیم. بنابراین حساب «زمینهها» را از «علت تامه» باید جدا کرد.
به همین دلیل بسیارند کسانى که در یک خانواده آلوده، یا فرهنگ منحط، پرورش یافتهاند، و یا از وراثت نامناسبى برخوردار بودهاند، در عین حال راه خود را از همه جدا کرده و حتّى گاه دست به قیام و انقلاب بر ضد همان محیط زدهاند، اگر بنا بود همه انسانها فرزند محیط و فرهنگ و تبلیغات زمانشان باشند، نباید هیچ انقلاب اساسى در دنیا صورت بگیرد، باید همه با محیط خود بسازند، و هیچ کس محیط جدید و نوینى نسازد. اینها همه نشان مىدهد عواملى که در بالا ذکر شد، هیچ کدام سرنوشت ساز نیست، تنها زمینه ساز است، سرنوشت اصلى را اراده و تصمیم خود انسان مىسازد. این درست به آن مىماند که ما در یک تابستان داغ و سوزان تصمیم مىگیریم که به فرمان خدا روزه بگیریم، تمام ذرات وجود ما تمناى آب دارد، امّا ما براى اطاعت فرمان حق همه اینها را نادیده مىگیریم، در حالى که دیگرى ممکن است به این تقاضا گوش دهد و روزه نگیرد.[4] یا نباید هیچ پیامبری موجود باشد و برخلاف امت خود رأی به یکتا پرستی دهد، تا جایی که برخلاف تمام افراد جامعه راهی را انتخاب کند که محیط آن جامعه آن را نه تنها نپذیرفته حتی درک نیز نکرده است. نتیجه این که ماوراى تمام انگیزهها، عامل سرنوشتسازى به عنوان اراده و تصمیم انسان وجود دارد.
اشکال دوم: وی در قسمتی از کلیپ در تعریف اراده و اختیار میگوید: اگر انسان بدون شرایط محیطی یک راهی را انتخاب کند، یعنی شخص یکی را بیدلیل انتخاب کرده است(!) و اینکه بدون دلیل راهی را انتخاب کند یعنی اتفاق تصادفی؟ ... در قوانین فیزیک کوانتومی همه چیز بر پایه تصادف است(!) ... در ادامه استدلال خود را با تاس مقایسه میکند و میگوید: استدلال خداباوران (!) دقیقا مثل این میماند که بگوییم: 1. اگر همه چیز را مادی بدانیم 2. در فیزیک عدد تصادفی برای تاس نداریم 3. اما از آنجا که میدانیم در پرتاب تاس عدد تصادفی میآید. نتیجه: پس عدد تصادفی تاس، از ماورای ماده هست.
جواب: اولا: ما در بالا گفتیم عوامل محیطی، «علل ناقصه» هستند و همچنین در مقدمه پنجم بیان کردیم، از عدم علل ناقصه (شرایط محیطی)، عدم معلول (اراده و انتخاب) لازم میآيد. ودر نتیجه اصلا انتخابی نیست تا بدون دلیل بودن آن ثابت شود، پس این کلام شما از ریشه غلط میباشد. ثانیا: بر فرض صحیح دانستن کلام شما، قبلا گفتیم اختیار و اراده بر اساس علل تامه هستند. ثالثا: ما در مقدمه سوم بیان کردیم که پیدایش حادثهای بدون علت فاعلی، یعنی اینکه فرض کنیم پدیدهای که نبود و پدید شد، خودبخود و بدون تأثیر هیچ عاملی پدید شد. این نوع از تصادفات از طرف همه مکتبها، اعم از الهی و مادی، مردود است. مادیین نیز در خلقت عالم چنین فرضی را نمیپذیرند. حال برچه اساسی زئوس این را به خداباوران نسبت داده الله عالم. رابعا: در مقدمه سوم گفته شد، اتفاق تصادفی یک امر نسبی است، یعنی نسبت به کسی که بیاطلاع از جریانهاست تصادف است، اما نسبت به کسی که آگاه بر متن جریانات است و به همه اوضاع و شرایط احاطه دارد و در واقع نسبت به متن واقع ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ. و اینکه خداباوران آن را به ماورای ماده ربط میدهند، حرف بیربطی میباشد. خامسا: قیاس اختیار انسان با تاس(!)، تاس هیچ قدرتی از خود ندارد، اما انسان دارای قدرت و فکر است؛ این یک مغالطه است. سادسا: در مقدمه چهارم گفته شد، حادثهها در فیزیک کوانتوم نامتعین است یعنی با این ابزارها موجود، حادثهها برای انسان غیر قابل تشخیص است وگرنه قبلا گفته شد هیچ تصادفی در واقع وجود ندارد.
اشکال سوم: زئوس در اول کلیپ میگوید: نکته مهمی را که خداباورها بارها تأکید کردهاند این است که؛
1. اگر همه چیز را مادی بدانیم.
2. همه چیز در چهارچوب فیزیک است و در فیزیک اراده و اختیار نداریم.
3. و از آنجا که انسان اراده و اختیار دارد. نتیجه: اختیار انسان از ماورای ماده است(!) و خداباوران دلیل وجود اختیار را دلیل بر وجود ماورای ماده میدانند(!)
جواب: اولا: اینکه به خداباوران میچسبانید «دلیل وجود اختیار را دلیل بر وجود ماورای ماده میدانند»، از کجاست؟ ثانیا: وجود ماورای ماده دلایل زیادی دارد و از آنجمله دلایل بیشمار دلیلهایی است که خدا باوران برای اثبات وجود خداوند بیان میکنند. ثالثا: کجا خداباوران میگویند «همه چیز را مادی میدانیم»، چرا که در صورت صحت چنین کلامی، بعضی دیگر از اعتقادات خودشان را زیر سؤال میبرند؟
اشکال چهارم: وی درجای دیگر میگوید: فلسفه خدا با اختیار انسان مشکل دارد، چرا که خداباوران میگویند علت العلل همه علتها خداست، و هیچ چیز خودبخودی و بی علت نیست، بجز خدا. خب این یعنی اختیار وجود ندارد؟ در ادامه میگوید: بر فرض تعینگرایی جبر پیش میآید و استدلال خداباوران این میشود: اختیار بعلاوه جبر میشود پیبردن به وجود ماورای ماده؟
جواب: اولا: اینکه میگویید وجود اختیار با وجود خدا مشکل داره، چون خدا علت العلله؛ و این یعنی اختیار وجود ندارد؛ نه هیچ مشکلی ندارد، چرا که خداوند اختیار را در انسان قرار داده است و انتخاب انسان را انتخاب میکند، یعنی خداوند متعال اراده میکند، آنچه را که انسان اراده میکند. ثانیا: زئوس مغالطهای انجام میدهد و میگوید بر فرض تعیینگرایی جبر پیش میاد، سپس آنرا قطعی میداند یعنی فرضش رو قطعی دانست و نتیجهگیری میکند. هذا اول الکلام؛ چه کسی میگوید تعیینگرایی درسته! ثالثا: بنابر مقدمه دوم، اعتقاد مذهب امامیه بر این است نه جبر است و نه تفویض بلکه امری بین این دو امر میباشد. واضحتر اینکه در اراده انسان در افعالش در طول اراده خداوند است. به بیان بهتر؛ افعال انسان، ارتباط تکوینی و حقیقی با قدرت و اراده خودش داشته و او حقیقتاً فاعل کارهای خود میباشد (بنابراین، نظریه جبر باطل است) ولی از آنجا که هستی او، آفریده خداوند و مخلوق اوست، فعل او نیز در عین اینکه استناد تکوینی و حقیقی به او دارد مستند به خداوند میباشد. پس نظریه تفویض نیز باطل است و چون این دو استناد (استناد فعل انسان و خداوند) در طول یکدیگرند نه در عرض، هیچ گونه تعارضی رخ نخواهد داد.
پینوشت:
[1]. مقالهای با موضوع؛ نقد «من زئوس هستم» قسمت جبر و اختیار.
[2]. علل گرایش به مادیگرایی، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، 1372، ص 111- 115.
[3]. Jammer, Max, 1995, Einstein und Religion, UVK, Konstanz.
[4]. 50 درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، کتاب خانه پایگاه اطلاع رسانی معظم له، جبر و اختیار، درس 6.
افزودن نظر جدید