تبعیض و تحقیر ایرانیان توسط سران بهائی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از موارد تناقضات گفتاری و رفتاری در بین سران بهائی مسأله وحدت عالم انسانی و تساوی تمام بشر میباشد؛ عبدالبهاء در اینباره میگوید: «...همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار... بیگانگان را مانند آشنا معامله کنید و اغنیا را مثابه یار نوازش کنید...».[1] مسأله تبعیض و توهین سران بهائی بر عدهای کثیری از انسانها، حتی یاران و نزدیکان خودشان نیز پوشیده نیست[2] و عملا رهبران بهائی شعارهای تساوی خود را در عمل نقض کردهاند تا جایی که اینگونه امور و تبعیضات نژادی، در رویگردانی مبلّغان بزرگی از بهائیت نظیر جناب صبحی بیتأثیر نبوده است. صبحی، مبلّغ بزرگ بهائیت درباره تحقیر ایرانیان توسط عبدالبهاء چنین مینویسد: «آنچه در آنجا مرا دلتنگ میکرد چند چیز بود که تاب بردباری آن را نداشتم: یکی آنکه میان بهائیان فرنگی با ایرانی جدایی میگذاشتند، به فرنگیها بیشتر ارزش میدادند تا به ایرانیها و مردم خاور: نخست آنکه مهمانخانهی اینها از آنها جدا بود و ابزار زندگی اینها آراسته و نیکوتر بود. ایرانیها هرچند تن، در توی یک اتاق بودند و بر روی زمین میخوابیدند، ولی فرنگیها در هر اتاقی بیش از یکی دو نفر نبودند و تختخوابهای خوب فنری داشتند و ابزار آسایش و خوراکشان بهتر بود. پیوسته عبدالبهاء شام و ناهار را با فرنگیها میخورد، به عکس در مهمانخانهی ایرانیها یکبار هم اینکار را نکرد. دوم آنکه زنهای اندرون، دختران و خویشاوندان عبدالبهاء از ایرانیها رو میگرفتند و دیده نشد که برای نمونه دستکم یکبار خواهر یا زن عبدالبهاء که هر دو پیر بودند از یک پیرمرد بهائی که سرافرازی خود را در بندگی به آنها میدانست، در هنگام برخورد پاسخ درودش را بدهند تا چه رسد که دلجویی کنند؛ اما با فرنگیها اینگونه نبودند، با آنکه دلبستگی یک بهائی ایرانی که در این راه جانبازیها کرده است، از فرنگیها بیشتر و بالاتر بود. سوم: آنکه در نوشتههای خود، گاهی که میخواستند مردم را به کیش بهائی بخوانند، دربارهی ایرانیها سخنان ناشایست میگفتند که اینها مردمی بودند مانند «جانوران درّنده، خونریز و بدستیز، دور از آموزش و پرورش، در هوسهای ناهنجار فرورفته، زشتکار و بدکار». این دین آنها را به راه راست راهبر شد و به آنها دانش نشان داد تا از خوی جانوری دست کشیدند و اندک اندک به راه مردمی آمدند... و چنان در گفتن این سخنان تردست بودند که هرکس از مردم بیگانه که با سخنان آنها آشنا بود، ایرانیها را پست ترین مردم جهان میدانست».[3] این روش تحقیرآمیز توسط جانشین عبدالبهاء هم ادامه داشت. شوقی هم در مکاتبات خود، ایرانیان را مورد اهانت قرار میداد و مثلاً دربارهی آنها میگوید: «افراد ملّت ایران که به قساوتی محیرالعقول و شقاوتی مبین به تنفیذ احکام ولاة امور و رؤسای شرع اقدام نمودند و ظلم و اعتسافی مرتکب گشتند که به شهادت قلم میثاق در هیچ تاریخی از قرون اولی و اعصار وسطی از ستمکارترین اشقیا حتی برابرهی آفریقا شنیده نشد، به جزای اعمالشان رسیدند و در سنین متوالیه آسایش و برکت از آن (ملّت متعصب جاهل ستمکار بالمره) مقطوع گشت و آفات گوناگون از قحطی و وبا و بلیات آخر، وضیع و شریف احاطه نمود و ید منتقم قهّار چندین هزار نفس را به باد فنا داد».[4]
گذشته از این تبعیض و تحقیر ایرانیان، اشاره به گونههای دیگری نیز از تبعیض و تحقیر در رفتار و کردار رؤسای این فرقه، به کرّات در خاطرات صبحی دیده میشود و آن نادیده گرفتن خطاها، جنایات و کردارهای ناپسند مبلغان و پیروان مطیع بود. تنها از عیوب آنها چشم میپوشیدند حتی از بدگویی نسبت به آنها هم ممانعت میکردند. این رفتار را در مورد منتسبین و بستگان عبدالبهاء میتوان دید.[5]
پینوشت:
[1]. عباس افندی، مکاتیب، ج3، ص67.
[2]. بدلیل زیادی مستندات فقط به تعداد محدودی شما را رجوع میدهیم. حسینعلینوری، بدیع، ص213. عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج4، ص355.حسینعلی نوری، بدیع، ص110. فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، ج5، ذیل حروف ک-ی. همان، ج4، ص286 و...
[3]. فضلالله صبحی مهتدی، پیام پدر، ص166،167.
[4]. همان، ص214.
[5]. خاطرات صبحی، ص 116-117-236-238.
افزودن نظر جدید