عرفانهای نوظهور
رحمت الهی، بیکرانه است و مرزی برای مهربانی خدا نیست؛ (و رحمتی وسعت کلّ شیء.) بشر با استفاده درست از رحمت عام خداوند، شایستگی ورود به میهمان سرای خاص او را در بهشت برین، پیدا میکند.برای نقش واسطه فیض بودن مرکزیت و سلسله مراتب عرفان حلقه توصیفهای به ظاهر جذاب بیان شده است، که فقط ظاهری فریبنده دارند.
آنچه در مبحث معاد، اهمیت ویژه دارد موضوع «قیامت» است، آغاز واقعه قیامت، مرحلهای است که تسلط بر زمان حاصل میشود. برای توصیف معاد، از این مرحله به بعد این مشکل وجود دارد که همه توصیفات، نوعی توالی را نشان میدهند که وجود زمان را تداعی میکنند؛ در حالی که وقایع مورد توصیف، به رغم این ترتیب، زمانبند نیستند.
سپاس خداوندی را که کتاب را برای هدایت بندگان خود نازل فرمود و هر آنچه که مورد نیاز بشر بود در آن بیان کرد. طاهری تفسیر به رأی خود را همفازی با لوح محفوظ میداند؛ او که به گفته خود، حتی یک بار هم قرآن را نخوانده است، دریافتهای خود از قرآن کریم را باعث افتخار میداند.سخنان طاهری درباره قرآن کریم، برداشت ذوقی و غلط از آن میباشد.
حضرت نوح (علیه السلام) طبق فرمان خدا برای ساختن کشتی آماده شد. تختههایی را فراهم ساخت و آنها را بریده و به هم متصل میکرد، و چندین ماه (بلکه چندین سال) به ساختن کشتی پرداخت. توضیح این که این کشتی، بسیار بزرگ بوده است؛ بعضی نوشتهاند: دارای هفت طبقه و داخل هر طبقه در جهت عرض، دارای نه بخش بوده و به نقل بعضی دیگر؛ دارای سه طبقه بوده است.
احمدالکاطع یا احمد الحسن در قضیه «قصة اللقاء» که در سایت وی موجود است وقتی واژه «رؤیا» را جمع میکند واژه عجیب و غریب «رؤیات» را بکار میبرد. وی احادیث نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام) را از روی خود حدیث هم غلط میخواند! در سخنرانی خود تحت عنوان «النصیحة الی طلبة الحوزات» روایت امام صادق را نيز اشتباه قرائت ميكند.
«حدیث وصیت» در کنار ادله واهی احمد و انصار وی پیرامون استخاره و خواب، دیده میشود. وی دلیلی مختص خود را حسب زعم خود در کتب شیعه یافته و سند این روایت نیز طبق گفته وی صحیح است. احمد طی نامهای که به شیعیان نوشته، اصلیترین و بزرگترین دلیل خود مبنی بر صحت دعوی خود را روایتی در کتاب الغیبة طوسی دانسته که اسم آنرا «حدیث وصیت» نام نهاد.
عقیده به تناسخ از هندوستان و چین و اغلب ممالک آسیائی ظهور کرده و کمکم به پارهای از ممالک شرق و غرب هم رسیده است. تناسخ از جمله واژههایی است که علیرغم عاریتی بودن، در عرفان موسوم به حلقه، تفسیر جدیدی یافته است به گونهای که مفهوم تناسخ در قالب یک مفهوم تازه و جذابی به نام «کالبد ذهنی» پی گیری میشود.
چهرههایی در تاریخ بشریت ظهور کردهاند که یک بار دیدن یا شنیدن توصیفی از آنان، برای اطلاع از وقاحت و بیشرمی بینهایت و شدت مبارزه آنها با حق و حقیقت که یک انساننما میتواند داشته باشد، کفایت میکند.طاهری درباره رسیدن به مقام انسان کامل به صلح با خدا، صلح با هستی، صلح با خود و صلح با دیگران میپردازد. در نتیجه طبق گفتههای او یزید هم دارای جایگاه محترمی است!
در خانوادهای متوسط در یکی از شهرهای برزیل در سال ۱۹۴۷ میلادی به دنیا آمده و تحصیلات دوران ابتدایی و متوسط را به سختی به پایان رسانده و به قول خودش دیپلم را با رشوه گرفته است. دانشگاه را در رشته حقوق ناتمام رها کرده و چندین بار به علت دیوانگی در بیمارستان بستریشده و در نهایت از آنجا فرار کرده است.
انصار احمد بصری (طبق برداشت غلط خود از روایت) میگویند: هر کسی که بهدروغ ادعای امامت و وصایت کند، خداوند عمرش را منقطع ساخته و وی را بِسُرعت از دنیا میبرد! در پاسخ میگوييم كه در روايت، حرف از مرگ آنی نيست. بلكه سخن از كم شدن عمر است. در ثانی، شواهد نشان میدهد كه احمد الحسن اكنون در قيد حيات نيست !
از آنجا که انسانیت انسانها مشترک است از اینرو برای تعلیم و تربیت انسان، اصول مشترک انسانی وجود دارد که در همه زمانها و مکانها برای همه انسانها مفید و لازم است. تنها در بعضی از مسائل فردی و اجتماعی مسائل جزئی خاص وجود دارد که برای هرکشوری قوانین و نظم خاصی که مخصوص آن کشور هست تنظیم و تصویب کرده و به اجرا در میآورند.
وقتی به اتباع احمد بصری میگوییم دلیلی برای امامت احمد بیاورید (چون بهرهای از منطق ندارند) میگویند شما با دل پاک، استخاره کن! اگر دیدی خیر و صلاح و بشارت آمد متوجه میشوی که امام احمد الحسن منجی عالم و یمانی و مهدی و مسدّد و مؤیَد به میکائیل و جبرائیل و اسرافیل است و از جانب خدا عصمت و مهدویت و یمانیت دارد.
اساس معنویت، ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکلگیری معنویت مؤثر است، که صرفا ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. «توحید، اقیانوس بیکرانهای است که اولیای خدا در آن غرق میشوند.»
تمام ادیان الهی و مکتبهای عرفانی مردم را به سوی عقل و منطق دعوت کردهاند. إلاّ آقای اُشو معلوم میشود که مکتب ایشان نه الهی است و نه عرفانی، ولو اینکه در ظاهر سنگ هر دو را به سینه میزند. این شیوۀ قدیمی مبارزه حق و باطل بوده است. زیرا هرگز باطل با لباس باطل و آشکارا به جنگ حق نیامده، بلکه در لباس حق به جنگ حق آمده است.