اهداف اعراب از حمله به ايران
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مقدمه: نویسندگان باستانگرای افراطی و اسلامستیز در ادامه ادعاهای خود میگویند: «هدف اعراب از حمله به ایران، چیزی جز کسب غنائم، برده و کنیز نبوده است. حمله به ایران برای ایرانیان چیزی جز از بین بردن کتابخانهها و کشتن دانشمندان؛ همانند ابن مقفع و رازی و از بین بردن تشکیلات سیاسی و اداری آنها نبوده است. اعراب چون هیچ کتابی (به جز قرآن) را لایق خواندن نمیدیدند، به از بین بردن کتابخانههای ایران پرداختند. آنها کتابخانه ری و جندی شاپور را ویران کردند. اعراب، شهرهای ایران را نیز ویران کردند. علاوه بر این، در حمله به ایران، دین ایرانیان از بین رفت و تلاش شد که زبان فارسی و همه ارزشهای فرهنگی از بین برود و به طور کلی این حمله از حمله مغول هم بدتر بوده است».
هدف اعراب مسلمان از حمله به ايران:
بدون شک عوامل مختلفی محرک اعراب در قصد فتح ایران بوده است. در این خصوص هم انگیزههای مادی و کسب غنایم و هم انگیزههای معنوی دخالت داشته است. پیامبر اكرم (ص) در مواردی وعده فتح ایران را به مسلمانان داده بود و مسلمانان دلگرم به این وعدهها به امر فتوحات پرداختند.[1] از طرف دیگر مسلمانان صدر اسلام در فقر نسبی به سر میبردند و تصور دستیابی به غنایم و ثروتهای فراوان در مناطقی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وعده فتح آنها را داده بود، میتوانست انگیزه خوبی برای برخی از مسلمانان برای شرکت در این جنگها را فراهم نماید. با این حال نباید نقش مهم و اساسی اعتقادات معنوی در شور و شوق مسلمانان در این مسیر را از نظر دور داشت. فداکاریها و جانبازیهای آنان در این جنگها و سخنانی که از ایشان نقل شده است، نشان میدهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبی اكرم و باور به اینکه جز خدا را نباید پرستش کرد، اساس این مبارزات را تشکیل داده بود. آنها وظیفه خود میدانستند مللی را که غیر خدا را به هر شکل و هر صورت پرستش میکنند را نجات دهند و آنها را از شمیم توحید الهی و عدل اجتماعی بهرهمند سازند و رهاسازی طبقات مظلوم از بند طبقات ستمگر را در سرلوحه اهداف خود قرار دهند.[2]
از گفت و گوی نماینده سپاه اسلام "زهرة بن حویه" طلیعه دار سپاه "سعد بن ابی وقاص"[3] با رستم فرخزاد سردار سپاه ایران، میتوان به انگیزههای معنوی و اعتقادی مسلمانان پی برد. طبری مینویسد: «رستم فردی را پیش زهره فرستاد. زهره آمد و مقابل وی قرار گرفت. رستم میخواست صلح کند و چیزی بدهد که اعراب باز گردند. از جمله چنین گفت: شما همسایگان مایید، یک دسته از شما در قلمرو ما بودند که رعایت شان میکردیم و از آزار بر کنار میداشتیم، همه جور کمک میکردیم و در جمع بادیه نشینان حفاظت شان میکردیم، در مراتع ما به چرا میآمدند و از دیار خودمان آذوقه به آنها میدادیم، در قلمرو خودمان از تجارت بازشان نمیداشتیم و کار معاش آنها مرتب بود و بدین سان به صلح اشاره میکرد. زهره به او گفت: راست می گویی، چنین بود که گفتی؛ اما کار ما چون آنها نیست و مقصود ما چون مقصود آنها نیست. ما به طلب دنیا سوی شما نیامده ایم، هدف و مقصد ما آخرت است. ما چنان بودیم که گفتی... پس از آن، خدای تبارک و تعالی پیامبری سوی ما فرستاد که ما را به پروردگار خویش خواند و دعوت او را اجابت کردیم، خدای به پیامبر خویش گفت: من این گروه را بر کسانی که به دین من نگراییدهاند تسلط میدهم و به وسیله اینان از آنها انتقام میگیرم و مادام که به دین من معترف باشند غلبه با آنهاست که دین من حق است و هر که از آن روی برگرداند خوار میشود و هر که بدان چنگ زند عزت یابد. رستم گفت: دین شما چیست؟ زهره گفت: شهادت به یگانگی خدا و اینکه محمد فرستاده خداست. رستم گفت: چه نیکوست و دیگر چیست؟ زهره گفت: اینکه بندگان را از عبادت بندگان به سوی عبادت خدای تعالی برند. رستم گفت: نیکوست، دیگر چه؟ زهره گفت: اینکه مردمان، فرزندان آدمند و حوا، برادرانند و از یک پدر و مادر. رستم گفت: چه نیکوست. اگر بدین کار رضایت دهم و من و قومم دین شما را بپذیریم چه خواهید کرد؟ آیا باز میگردید؟ زهره گفت: بله به خدا و هرگز به دیار شما نزدیک نمیشویم مگر برای تجارت یا حاجت».[4]
تمامی این سخنان نشان میدهد، حمله مسلمانان به ایران با هدف و با انگیزه الهی همراه بوده است. سخنان "زهره بن حویه" به عنوان یکی از مسلمانان و یکی از نمایندگان اعزامی سپاه اسلام به نزد سرداران ایرانی حکایت از اعتقاد آنها در جهت گسترش اندیشه اسلامی بوده است. علاوه بر این، آیات قرآن کریم در باب جهاد و اهمیت آن [5] و نیز سخنان رسول اکرم (ص) در خصوص این فریضه الهی [6] میتوانست محرکی قوی برای شرکت در فتوحات باشد. شهادت طلبی و شور دینی برای گسترش اسلام این اعتقاد را در دل مجاهدان پدید آورد که جنگ با غیر مسلمانان نبردی مقدس است و در این نبرد مقدس چه بکشند و چه کشته شوند پیروزند.[7] همین امر عامل بسیار مهمی بود که پیروزیهای آنها را رقم میزد.
نابودی كتابخانهها !؟
نویسندگان مزبور، به نابودی کتابخانهها در ایران خصوصاً کتابخانههای «جندی شاپور» و «ری» اشاره دارند. این نویسندگان معتقدند اعراب با ورود به ایران تمامی کتابخانههای موجود در ایران را تخریب کردند و کتابهای آنها را سوزاندند. نکتهای که در همین ابتدا باید به آن توجه داشت این است که جزئیات حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده است؛ اما نامی از کتابخانهای در ایران که به آتش کشیده شده باشد در هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد؛ بلکه مدارک تاریخی خلاف آن را ثابت میکند. [8] کتابخانه جندی شاپور و مرکز علمی ای که در این شهر قرار داشت، تا قرنها بعد از ورود اعراب مسلمان، به حیات خود ادامه داده است. در آغاز ورود اسلام، مدرسه جندی شاپور به اوج شهرت رسید و تا دوره عباسیان که پزشکانی را از آنجا به بغداد بردند، ادامه یافت. جغرافینویسان و جهانگردان مسلمانی که از آنجا دیدن کردهاند از جندی شاپور همچون شهری آباد نام بردهاند.[9] "زرین کوب" پس از اشاره به آغاز دوره عباسیان و عصر طلایی «ترجمه و تألیف» مینویسد: «در این زمان جندی شاپور هنوز مثل عهد خسروان پناهگاه معارف و علوم عقلی به شمار میآمد».[10] بعدها با رونق یافتن مراکز علمی در بغداد و دعوت از دانشمندان این مرکز علمی به بغداد، کم کم از رونق آن کاسته شد و بسیاری از کتابهای این مرکز علمی بعدها به بغداد منتقل شد و بخشی از آنها در جریان نهضت ترجمه به عربی ترجمه شد. باید توجه داشت که در این مرکز علمی تنها دانشمندان ایرانی نبودند؛ بلکه دانشمندانی از تمدن سریانی و یونانی و هندی نیز به فعالیت مشغول بودند.[11] "سیریل الگود" معتقد است: «طی سالیان دراز، جندی شاپور بود که پزشکان بیمارستانها و مؤسسات نو بنیاد عرب را تأمین میکرد».[12] رواج علم و معارف گوناگون، همچنین وجود پزشکان بسیاری که تا قرنها بعد از ورود اسلام به ایران، در این مرکز علمی حضور داشتند، نشان از عدم ویرانی آن به دست اعراب مسلمان دارد. علاوه بر این باید توجه داشت که این شهر به صلح فتح شده است.[13] پس دلیلی برای ویران کردن آن وجود نداشته است.
در ری نیز تا قبل از ورود اسلام اصلاً کتابخانهای وجود نداشته تا اعراب بخواهند آن را ویران کنند. بعدها در دوره اسلامی "صاحب بن عباد" در این شهر کتابخانهای بزرگ ایجاد کرد که البته بخشهایی از آن توسط سلطان محمود غزنوی به آتش کشیده شد. در «معجم الادباء» از "ابوالحسن بیهقی" نقل شده که میگفت: «کتابخانهای که در ری وجود دارد، گواه صادقی بر ارج و بهای کتابخانه نزد مسلمین است. بعد از آنکه سلطان "محمود بن سبکتکین" قسمتی از کتابخانه ری را سوزانید، من آن کتابخانه را وارسی کردم، دیدم فهرست کتابخانه در ده جلد تدوین یافته. جریان این است که چون سلطان محمود، وارد ری شد، بدو گفتند: اینها همه کتابهای رافضیان است و اهل بدعت، و او دستور داد، کتابهای کلامی را جدا کرده همه را سوزاندند».[14]
نویسندگان مغرض و ضد اسلام اشارهای به ایجاد هزاران کتابخانه و مرکز علمی در سراسر ایران، پس از ورود اسلام نمیکنند؛ بلکه تنها به نابودی برخی از کتابخانهها، آن هم بدون ذکر دلیلی قابل اعتنا پرداختهاند. شکی نیست که همین مراکز علمی و فرهنگی که بعد از ورود اسلام در ایران ساخته شد، هزاران دانشمند و عالم را در درون خویش پرورش دادهاند. نویسندگان ضد دین، تنها با استناد به دلائلی واهی و شاهد آوردن از کتابهای نویسندگانی همانند خودشان، تلاش میکنند ورود اسلام به ایران را برای ایرانی فاجعهای بزرگ جلوه دهند. به عنوان نمونه "میرزا فتحعلی آخوندزاده" که بعضاً به نوشتههای او استناد میکنند، اولین کسی است که تغییر الفبا را از اسلامی به لاتین مطرح کرد و این افتخار را داشت که سرهنگ روسیه تزاری شده بود.[15] چرا نویسندگان مورد نظر که خود را مدافع زبان و ادبیات فارسی نشان میدهند به نوشتههای افراد معلومالحالی چون "آخوندزاده" و "ادوارد براون" استناد میکنند. دکتر ولایتی در مورد "ادوارد براون" و "سر جان ملکم" میگوید: «اینها وظیفه داشتند ناسیونالیسم عربی را برای نفی هویت ایرانی تقویت کنند… آنها نقشه تخریب هویت ایرانی را دنبال میکردند».[16]
نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که اگر کتابسوزی در ایران اتفاق افتاده بود «شعوبیه» آن را به عنوان یکی از نقطه ضعفهای اعراب حتماً بیان میکردند؛ در حالی که این ادعا به هیچ عنوان از طرف آنها بیان نشده است. شهید مطهری در این رابطه مینویسد: «در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب میکرد اگر کتاب سوزی در ایران رخ داده باشد، حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبی گری است. شعوبی گری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالت خواهانه و ضدتبعیض بود؛ ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثائل و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مینوشتند و پخش میکردند؛ جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا میکردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمیکردند. اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانهها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنی العباس ـ به حکم سیاست ضد اموی و ضد عربی که داشتند ـ به آنها پر و بال میدادند، دربارهاش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه میانداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکردهاند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتاب سوزی ایران».[17]
در بخشی از نوشتههای ضد دین آمده است: «علت از بین بردن کتابها و کتابخانههای ایران این بود که اعراب جز قرآن کتابی را لایق خواندن نمیدیدند». در پاسخ به این ادعای نادرست باید متذکر شد درست است که مسلمانان به قرآن بسیار اهمیت میدادهاند و در برخی از موارد خلفا به بهانه حفظ این کتاب شریف از خطر تحریف، حتی جلوی نقل حدیث را نیز گرفتهاند،[18] اما این دلیل نمیشود که بگوییم آنها به هیچ علم و نوشته ای رغبت نشان نمیدادند. اسلام به مسئله علم آموزی اهمیت بسیاری داده است به گونه ای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طلب علم را برای هر مرد و زن مسلمانی واجب شمرده است،[19] و مسلمانان را ترغیب کرده تا علم را بیاموزند هر چند در چین باشد.[20] این امر بر خلاف نظریهای است که میگوید اعراب به هیچ کتابی جز قرآن اهمیت نمیداده اند. اگر اعراب مسلمان تنها به قرآن اهمیت میدادند، پس چگونه است که این همه کتاب توسط مسلمانان ترجمه و یا تألیف شده است؟ علاوه بر این وقتی ثابت شد هیچ کتابخانهای در ایران توسط اعراب ویران نشده و از بین نرفته است، دیگر این ادعا نمیتواند مقبول باشد.
یکی از نویسندگان ذکر شده در بخشی از مقالهاش اشاره دارد که «تا اینجا تلاش کردهام از سخنان فرزانگانی بهره بگیرم که نامهای بزرگ دارند». در جواب باید گفت: «آیا فرزانگان فقط همانهایی هستند که سخن از ویرانی و قتل عام زدهاند؟ آیا کسانی که این سخنان را انکار کردهاند و کم هم نیستند، بلکه به مراتب بیشترند، فرزانه نیستند»!؟ معلوم میشود فقط هر کس طبق مراد شما سخن بگوید فرزانه است!
علاوه بر این در بخشی دیگر از نوشتههای این افراد معلوم الحال آمده است: «فریب گروهی تازی پرست ایران ستیز را نخورید. این را بدانید که تازیان برای پذیراندن آئین خرافهگرای خود که از ژرفای پندارهای بیمارشان برخاسته بود، چیزی جز خون و مرگ و ننگ و نکبت برای ما به ارمغان نیاوردهاند». این عبارات علاوه بر این که به شعور میلیونها ایرانی - که 1400 سال است اسلام را با دل و جان پذیرفتهاند - توهین کرده و آنها را انسانهایی خرافهپرست و فریب خورده معرفی نموده است، نشان از دست و پا زدنهای ذلیلانهای است که نویسنده با استفاده از کلمات سخیف میخواهد آتش درونی خویش را خاموش سازد؛ چرا که میداند مردم ایران هرگز حاضر نیستند دست از اسلام و اعتقادات اسلامی خویش بردارند.
نتيجه گيری:
هر چند انگیزههای مادی یکی از عوامل تحریک کننده برخی از اعراب در شرکت در فتح ایران بوده، اما بدون شک انگیزهای معنوی نیز سهم بسیار عمده ای در این رابطه داشته است. از گفت و گوی نمایندگان سپاه اسلام با سرداران سپاه ایران، به این انگیزههای معنوی و اعتقادی، تا حدی میتوان پی برد. دستورات قرآن کریم و فرمایشات رسول خدا (ص) در باب جهاد نیز محرکی دیگر در این زمینه بوده است. نابودی کتابخانههای ایران و به طور خاص کتابخانه جندیشاپور نیز اتهام نادرست دیگری است. ساخت مراکز علمی در حد بسیار وسیع در ایران و ایجاد کتابخانههای گسترده در این مرز و بوم توسط مسلمانان، نکته ای است که نویسندگان ضد دین نخواستهاند به آن اشاره کنند.
فهرست منابع
قرآن
1) ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371.
2) ابن مسكويه؛ تجارب الامم، مترجم: ابوالقاسم امامى، تهران، سروش، 1369.
3) اميني، سيد عبد الحسين؛ الغدير، ترجمه: جمعي از مترجمان، تهران، بنياد بعثت، بي تا.
4) پاینده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحه، تهران، دنياي دانش، چهارم، 1382.
5) ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد؛ الغارات، تحقيق: سيد جلال الدين المحدث، بي جا، بي تا.
6) حضرمي، محمد بن بحر؛ حدائق الانوار، جده، دارالمنهاج، چاپ اول، 1419.
7) دارمي، عبدالله بن بهرام؛ السنن، دمشق، مطبعة الاعتدال، بي تا.
8) ذهبي؛ سير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسه الرساله، 1413.
9) رازي، ابوحاتم؛ اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم، 1381.
10) زرینکوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم، 1355.
11) صفا، ذبيح الله؛ تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، تهران، مجيد، چاپ اول، 1384.
12) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387.
13) الگود، سيريل؛ تاريخ پزشكي ايران، ترجمه: باهر فرقاني، تهران، امير كبير، چاپ سوم، 1386.
14) مجلسي، محمدباقر؛ بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403.
15) مطهري، مرتضي؛ خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، 1385.
16) نصر، سيد حسين؛ علم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، علمي و فرهنگي، چاپ سوم، 1386.
17) واقدى، محمد بن عمر؛ المغازى، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1369.
18) وكيلي، هادي؛ تعامل اسلام و ايران در گستره تاريخ، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1386.
پی نوشت:
[1]. در روايتي از سلمان فارسي، پيامبر در هنگامه حفر خندق در جنگ احزاب به گستره فتوحات اسلام اشاره نموده است. الغارات، ص434 و المغازي، ص337 و الكامل، ج7، ص203-204.
[2]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص87-88.
[3]. تاريخ الطبري، ج5، ص1687.
[4]. همان.
[5]. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم». صف: آيات 10 تا 12.
[6]. قال رسول اللّه(ص): «إنّ اللّه عزّ و جلّ ليدعو الجنة يوم القيامة، فتأتي بزخرفها و زينتها فيقول سبحانه: أين عبادي الّذين قاتلوا في سبيلي و جاهدوا؟ ادخلوا الجنّة، فيدخلونها بغير حساب». حدائق الانوار، ص248.
[7]. مغيره به رستم گفت: «هر كس از ما كشته شود به بهشت مىرود و هر كس از شما را بكشيم به جهنم مي رود و هر كس از ما بماند بر هر كس از شما بماند ظفر مى يابد». تاريخ الطبري، ج5، ص1700.
[8]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص270.
[9]. علم و تمدن در اسلام، ص197.
[10]. تاريخ ايران بعد از اسلام، ص436.
[11]. تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، ص31 و 32.
[12]. تاريخ پزشكي ايران، ص268.
[13]. تاريخ الطبري، ج5، ص1888 و تجارب الامم، ج1، ص342-343.
[14]. الغدير، ج7، ص89.
[15]. تعامل اسلام و ايران، ج1، ص9.
[16]. همان، ص13.
[17]. خدمات متقابل اسلام و ايران، ص202.
[18]. السنن، ج1، ص85 و سير اعلام النبلاء، ج2، ص601.
[19]. نهج الفصاحه، ص557 و بحار الانوار، ج1، ص171.
[20]. اعلام النبوه، ص112 و بحار الانوار، ج1، ص180 و نهج الفصاحه، ص217.
منبع: پژوهشکده باقرالعلوم
دیدگاهها
س
1393/08/27 - 13:57
لینک ثابت
لزوم تفکیک بین عرب اول و عرب
ناشناس
1395/02/07 - 13:48
لینک ثابت
مسیحیان : کاتولیک ها به پیش
saman
1395/02/07 - 14:40
لینک ثابت
گرامي، شما وارد بخش «زرتشت و
اهوازی
1395/03/26 - 20:39
لینک ثابت
بنا به فرمایش آیت الله قزوینی
bardia
1393/09/01 - 00:11
لینک ثابت
جناب "س" جمله شما ابهام و
بهمن
1393/11/13 - 10:43
لینک ثابت
برید گفتگوی فرخزاد و سعدبنن
saman
1393/11/13 - 13:15
لینک ثابت
ممنون از پیشنهاد شما، نکته:
محمّد آزادی
1394/04/11 - 14:44
لینک ثابت
چیزی درباره صحت این حرف رستم
ناشناس
1395/03/26 - 20:41
لینک ثابت
اگر عمر خوب است پس چرا او را
سلام
1393/11/27 - 12:53
لینک ثابت
سلام این چ حرفی که میزنید
saman
1393/11/27 - 14:18
لینک ثابت
سلام. بله شرط گذاشتند.
محمّد آزادی
1394/03/31 - 02:44
لینک ثابت
اهمیتی نداره این نامه در موزه
bardia
1394/04/13 - 01:38
لینک ثابت
سلام، شما اگر لطف بفرمایید
محمّد آزادی
1394/04/09 - 16:57
لینک ثابت
جواب بدید . منتظرم.اگر جواب
saman
1394/04/09 - 17:16
لینک ثابت
سلام. حق نداشتند حمله کنند.
محمّد آزادی
1394/04/09 - 23:49
لینک ثابت
خب.احسنت.خدا رفتگانتو بیامرزه
ناشناس
1395/03/26 - 20:43
لینک ثابت
یعنی عمر که غاصب خلافت بود
ناشناس
1395/08/15 - 16:29
لینک ثابت
حمله اعراب به ایران خلاف تمام
bardia
1395/08/16 - 09:03
لینک ثابت
از قدیم گفته اند یک سوزن به
ناشناس
1395/08/15 - 16:46
لینک ثابت
این را هم بدانید که تمام دین
bardia
1395/08/16 - 09:06
لینک ثابت
تاحدودی درست می فرمایید اما
قاسم
1395/10/15 - 21:37
لینک ثابت
سلام خدمت خانندگان و مدیران
bardia
1395/10/28 - 17:30
لینک ثابت
سلام و عرض ادب. بله باستان
فرزانه
1397/04/17 - 11:06
لینک ثابت
فقط اينو يقين دارم كه اگه
مهدی
1398/02/09 - 07:56
لینک ثابت
اسیاب خونی گرگان برگی از
saman
1398/02/09 - 12:06
لینک ثابت
پاسخ به کامنت "مهدی" که در
saman
1398/02/09 - 12:15
لینک ثابت
اما درباره آسیاب خونی گرگان!
افزودن نظر جدید