چرا بنیهاشم و انصار امام علی(ع) از حضرت دفاع نکردند؟
پس از غصب خلافت، به دلایلی حضرت از بین دو راه (قیام و سکوت)، راه دوم را انتخاب کردند و وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان، به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود پرداختند. افراد شاخص بنیهاشم شهید شده بودند، باقی یاران امام نیز گوش به فرمان حضرت بودند که فرمان قیام دهد، اما حضرت یاران خود را برای قیام کافی ندانستند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله انحراف در حکومت اسلامی پدیدار شد و نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد جانشین و حاکم بعد خود نادیده گرفته شد. در این هنگام امیرالمؤمنین علیهالسلام بر سر دو راهى حساس و سرنوشتسازى قرار گرفت؛ یا مىبایست به کمک بزرگان بنیهاشم و شیعیان راستینش که حکومت غاصب را مشروع و قانونى نمىدانستند، بپاخیزد و با توسل به زور، خلافت و حکومت را به دست گیرد و یا آنکه وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان، به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خود بپردازد.
از آنجا که در رهبریهاى الهى، قدرت و مقام، هدف نیست، بلکه هدف، حفظ اسلام که والاتر از حفظ مقام و موقعیت است. وجود خلافت نیز براى تحقق پیدا کردن هدف میباشد؛ لذا اگر روزى، خلیفه بر سر دوراهى قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکى را برگزیند، باید از مقام خلافت دست بردارد و هدف را مقدم بر حفظ مقام و موقعیت خویش بشمارد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام که با چنین وضعى روبرو شده بود، راه دوم را برگزید؛ حضرت با ارزیابى اوضاع و احوال جامعه اسلامى به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت و پس گرفتن حق خویش کند، وضعى پیش مىآید که زحمات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و خونهاى پاکى که در راه این هدف و براى آبیارى نهال اسلام ریخته شده است، به هدر مىرود. امام چارهای جز سکوت نداشت. دریافت که هرگونه دفاع و مقابله و مبارزهاش برای باز پسگیری عنوان خلافت، در آن ایام، به مصلحت اسلام نو پا نبود و اگر حضرت دست به شمشير میشدند و بنیهاشم و گروهی از صحابه که هنوز سر عهد و پیمان خود در غدير با حضرت مانده بودند، يک طرف قرار میگرفتند و پیروان سقیفه، روبروی ایشان قرار میگرفتند، مسلمانان به دو گروه تقسيم شده و اصل اسلام نو پا آسیب میدید.
قبیله بنیهاشم نیز که تعداشان زیاد هم نبود، اگر به میدان میآمدند نیز نمیتوانستند در مقابل لشکر منافقین -که از ترس قدرت اسلام، مسلمان شده بودند و از امیرالمؤمنین علیهالسلام، کینه به دل داشتند- مقابله کنند. افراد شاخص بنیهاشم که توان مقابله داشتند به شهادت رسیده بودند. حضرت حمزه، شمشیر برّان اسلام و جعفر طیار، زبان گویای اسلام بود. دو چیزی که امیرالمؤمنین علیهالسلام به آن نیاز داشت؛ کسی که از حق بگوید و کسی که از حق دفاع کند. این دو نفر از بنیهاشم، به اسلام، عزّت و اعتبار بخشیدند و یار اسلام و مسلمانان بودند و مانند دیگر بزرگان بنیهاشم نبودند که از اسلام و خویشاوندی پیامبر صلیاللهعلیهوآله، عزت و اعتبار گرفتند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمان حکومت خود، بر فراز منبر فرمود: «به خدا سوگند! اگر حمزه و جعفر علیهماالسلام زنده و حاضر بودند، آن دو نفر (اولی و دومی) به آن مقام (خلافت) که رسیدند، نمیرسیدند و اگر حمزه و جعفر بودند، شاهد و ناظر بودند، که آن دو نفر، جان سالمی از میان بیرون نمیبردند و خود را به هلاکت میانداختند».[1]
در روایات مختلفی از امیرالمومنین علیهالسلام نقل شده است که فرمودند اگر به تعداد یاوران طالوت یا تعداد اهل بدر و یا چهل نفر با بصیرت همانند چهار یار خاص خود یاور داشتم، در مقابل این قوم میایستادم.[2] اصحاب خاص امام نیز چشم و گوششان به دهان حضرت بود که اگر صلاح بدانند، فرمان دهند تا قیام صورت گیرد، اما حضرت در صورت یاور نداشتن، توصیه به صبر شده بودند.
بنابراین دلیل دفاع نکردن صحابه -اعم از بنىهاشم و مهاجرین و انصار- از اهل بیت علیهمالسلام، انتظار آنان به دستور دادن حضرت بود و امیرالمؤمنین علیهالسلام تعداد یاوران برای قیام را کافی ندانستند. امام علی علیهالسلام فرمود: «به اطرافم نگریستم؛ دیدم که نه یاورى دارم و نه کسى که از من دفاع و حمایت مىکند، جز خانوادهام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد».[3]
پینوشت:
[1]. کتاب سلیم بن قیس، ج۱، ص۱۶.
[2]. الکافی، کلینی، ج۸، ص۳۲؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۷۵ و بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۴۷۰-۴۷۱.
[3]. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷.
دیدگاهها
mansur
1402/08/24 - 09:34
لینک ثابت
علی علیهالسلام به اشعث فرمود
افزودن نظر جدید