شبه معنویت های غربی
در عرفان نوظهور اکنکار خدا همانند یک انسان عمل میکند و ویژگی انسان تربیت شدهای را دارد که تنها اشخاصی را هدایت میکند که وارد حلقه پذیرش او شدهاند. این خدای جسمانی هر چند وقت یکبار به زمین میآید تا به بررسی حوادث زمینی بپردازد. این دیدگاه باعث شده افرادی که جذب آنها میشوند از لحاظ بحث توحید دچار انحراف شدیدی شوند.
دعوت به خدای درون وجه مشترک در شبهجنبشهای معنوی است. برایان تریسی میگوید: «هماکنون، در وجودتان قدرتهای ذهنی و معنوی شگرفی دارید که با فعالکردن آنها میتوانید همه مشکلات را حل کنید و به همهی اهدافتان برسید... این قدرت عظیم، در دورههای متفاوت، با نامهای مختلفی خوانده شده است. فقط باید به هنگام بروز مشکل به این نیرو توکل کنید و این نیرو نیز به شما کمک خواهد کرد.»
یکی از معیارهای شناخت ادیان الهی و جنبشهای نوظهور تفاوت خاستگاه آنهاست و این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا روح انسان همواره افقی فراتر و عرصهای فراختر را میجويد و محتاج سيری معنوی است كه به عالمی واقعی و البته غيرمادی برسد.
در عصر حاضر افراد زيادى ادعاى دروغين معنويت و عرفان سردادهاند و انسانهاى زيادى را فريب دادهاند. انسانها به سبب فاصله گرفتن از خدا، دچار خلأ معنوى شدهاند و اين مدعيان دروغين از اين خلأ درونى سوء استفاده كرده، خود را مأمنى براى تخليه و پاسخ به اين احساسِ حقيقى درونى مىدانند.
دیدگاههای اومانیستی فرقهی t.s.m (تی.اس.ام) به گونهای است که اعتقادی به مبدأ و خالق و حکمت خلقتی که در آموزههای ادیان آسمانی بهویژه اسلام مطرح است وجود ندارد و معتقد است که خداوند در درون افراد بوده و خدا همان عشق است؛ همچنین این فرقه به تناسخ ارواح اعتقاد داشته و عبادت به سبک خود را گذرگاهی به سوی نور میداند.
تعاليم و آموزههاى الحادى كابالايى پايه و اساس فراماسونرى امروز را تشكيل مىدهد و مىتوان كابالا را مادر فراماسونرى امروز ناميد. اين آموزهها كه مورد طرد تمامى نگرشهاى توحيدمحور است، با ايجاد انحرافاتى در اديان بزرگ به دنبال ايجاد مذاهب جديدى در تمامى اديان شدند كه محوريت تمامى آنها انديشههاى الحادى و منحرف فراماسونى است.
پیروی از هواهای نفسانی و گرایشهای حیوانی عامل عمده سقوط آدمی و دوری از رحمت الهی و نزدیکی به شیطان است. امروزه به صورتهای گوناگون و متنوع از طرف لشکریان شیطان برای اغواگری و گمراهی انسان ابزارهایی در نظر گرفته شده است که اگر انسان هوشیار نباشد و از درگاه الهی فاصله بگیرد جذب آنان خواهد شد.
پائولو کوئلیو در کتابهای خود از روح کیهانی صحبت میکند که این روح کیهانی را بخشی از روح خداوند میداند. وی روح کیهانی را دارای دو جنبهی فرشتهگون و شیطانی میداند. نتیجهی به دست آمده آن است که خداوند دارای صفات شیطانی، وسوسهها و خطاهاست. از صفات نیکش، فرشتگان پدید میآیند و از صفات پلیدش، شیاطین.
فرضیه جذب به صورت رازآلود و مبهم تعریف شده و هرکس از آن معنایی را اراده میکند و این مفهوم را با برداشت ذهنی خود تفسیر مینماید. این فرضیه هنوز به عنوان قانون علمی، اثبات نشده، به گونهای که گروهی صرفاً در حد فرضیه به آن پرداختهاند. در مکاتب روانشناسی، فرضیه جذب به عنوان قانون علمی مورد پذیرش نیست.
جایگاهی که در قانون جذب برای خدا و انسان مطرح است، آن جایگاهی نیست که در اسلام گفته شده است، که همان رابطهی بین عبد و مولاست. بلکه خدایی مدنظر است که نهتنها از بندگانش عبادت و بندگی نخواسته، بلکه کمر به خدمت آدمیان بسته و ابزاری برای سرمستی بیشتر انسانها شده است. در این قانون هیچ مسئولیتی برای انسان در جهت عبودیت تعریف نشده است.
نظریهپردازان قانون جذب، نظام معرفتی خاصی در این مورد پیشنهاد نمیدهند، آنها پیروان خود را به جهانبینی توحیدی دعوت نمیکنند؛ بلکه میگویند: مهم نیست تو خداباوری یا منکر خدا، ناپرهیزگاری یا اهل تقوا؛ مهم این است که هرچه آرزو کنی همه در اختیار توست و کائنات جملگی فرمانبردارِ تو هستند.
در عرفان طبیعتگرا که غایت آن پیوستن و ارتباط گرفتن از نیروهای طبیعت به منظور حفظ حیات است، جنایت، کشتار و شیطنت، با فضیلت، رحمت و مروت تفاوتی ندارد؛ چنان که دونخوان میگوید: استادم خیلیها را با نیروی خود کشته است؛ زیرا یک جنگجو مانند یک دزد دریایی بیهیچ ملاحظهای آنچه را که میخواهد میگیرد و از هرچه میخواهد استفاده میکند.
اندیشههای پائولو کوئلیو، توهمهایی است که گاهی با هم در تعارض است. وی با بکارگیری نمادهای معنوی شناخته شده در معانی متفاوت، بدون تعریف و استفاده از قرائن کافی و روشن برای کسانی که این نمادها را با معانی اصلیش میشناسند، فریبندگی ایجاد میکند. در یک کلام کوئلیو معنویت را به یک دروغ بزرگ تبدیل کرده است.
پائولو کوئلیو برای جانهای تشنهی معنویت و سیر به سوی خداوند، دنیایی را میگشاید که در تخیل و توهم آنها تحقق دارد. او به جای سیر واقعی و حرکت ایجاد کردن در انسانها، آنها را در همان جایی که هستند، با پردازش جهانی با شکوه و ترویج سحر و جادو و جهان نامرئی و نیروهای جادویی را موجب شور نشاط و اشتیاق به زندگی معرفی میکند.