راه بنبست، در سلوک معنوی پائولو کوئیلو
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شیوههای کوئلیو برای دستیابی به معنای زندگی معنوی، دشوار و غیرقابل توصیه به عموم مردم است؛ درحالی که او معتقد است: «دست یافتن به اکسیر اعظم، نه فقط برای عدهای اندک، بلکه برای تمام مردم دنیا دستیافتنی است».[1]
وی زندگی را رها میکند و در اروپا پیاده به راه میافتد، تا جادهی سانتیاگو را درنوردد. یا به آمریکا میرود، تا گروهی از زنان همجنسباز را تماشا کرده و دیدن فرشتگان را از آنها بیاموزد. یا در جنگل و دشت مدتها وقت صرف میکند تا از استادان سحر و جادو، راه یافتن و شناختن نیمهی دیگر خود را بیابد؛ درحالی که معنویت در زندگی باید چیزی باشد که همه بتوانند به آن دسترسی داشته باشند و به سادگی بهطور روزمره بتوان معنوی زیستن را فراگرفت و آزمود.
اما احکام شریعت و اخلاق اسلامی که برنامهها و قواعد عملی را بیان میکنند، برای کسی که به قلب خود توجه دارد؛ تحول روحی و معنوی است و با تصفیهی دل از حضور شیاطین و فرونشاندن جنگها و ستیزهای آن، جان را آرامش بخشیده، به اصل خود باز میگرداند. شریعت بسیار سهل و برای همه قابل عمل است. اعمال ساده و کوتاهی، مثل نماز و روزه یا زکات که به اندازهی وسع مالی است، معنویت را به راحتی وارد زندگی میکند و مردم را به یاد خدا انداخته، تحولی را در زندگی آنها رقم میزند. گذشته از عالمان بزرگی که با شرایط مختلف در سپهر معنا بال گشوده و اوج گرفتهاند، افراد بسیار سادهای که خیاط، آهنگر، باغبان، چوپان، کفاش و غیره بودهاند و توانستهاند غرق در نور و سرور معنویت زندگی کنند. که باید پرسید به راستی راه آنها چه بوده است؟
اصل توصیه پائولو به پیروی از خواست دل، ندای درونی و افسانهی شخصی، ساده به نظر میرسد؛ اما آمادگی برای این کار، باورهای ناسازگار با خرد و تمرینات غیب و گاهی ناپذیرفتنی دارد که اینها کار را از سادگی اولیه خارج کرده و بسیار دشوار و پیچیده میسازد. با اینکه خواندن آنها در قالب رمانی که به ظرافتهای ادبیات پستمدرن نوشته شده، جالب باشد؛ اما عمل کردن به آن گذشته از ابهامها و پرسشهای زیاد، ناخواستنی و خسته کننده است؛ مثلاً تمرینهایی که در خاطرات یک مغ پیشنهاد میشود، نظیر شکافتن پوست و گوشت دست با ناخن برای رها شدن از افکار رنجآور و منفی، تخیل دو ستون آتش و احضار شیطانی که میان آنهاست، یا تمرین دانه که برای آن باید خود را جمع کنی و به آرامی بنشینی، سپس احساس کنی که رشد میکنی، تا آنجا که باید کشیدگی دردآور و غیرقابل تحملی را در ماهیچههایت احساس کنی.
او برنامههای عملی دشواری را پیشنهاد میکند؛ اما تکلیف و مسئولیت مستمری را دنبال نمیکند. غیر از پیگیری رؤیاها، برنامههایی که او ارائه میدهد بیشتر شبیه بازی است و در نهایت محصول آن، انسانی معمولی است که هیچ تفاوتی با دیگران ندارد؛ با همان رذالتها، خطاکاریها و غیرقابل کنترل بودن[2] و... تنها فرقش این است که با همهی اینها کنار میآید، در همه آنها نیرویی فراتر از خودش را احساس میکند. در وهم خود در جهانی بزرگتر از این دنیای مادی و گستردهتر از مرزهای آن، خود را مییابد.
در حقیقت او به جای اینکه بتواند با برنامهای ساده تحولات عظیمی ایجاد کند تا وجود مسی انسان عادی را به طلا مبدل سازد، با برنامههای غریب و سخت، او را در وضعیت خویش باقی میگذارد. وی تنها تصوراتی از زندگیهای پیشین، فرشتگان، شیطان، دنیای نامرئی و خدا را در ظلمت و جهالت برایش پدید میآورد و نامش را سحر و جادو میگذارد و قرار است که این تصورها و توهمها نیازهای معنوی بشر را برآورده ساخته، زندگیاش را از نور و معنا لبریز کند.[3]
پینوشت:
[1] . پائولو کوئلیو، کیمیاگر، نشر کاروان ۱۳۸۳، ص ۱۵.
[2] . پائولو کوئلیو، والکیریها، نشر کاروان، ۱۳۸۶، ص ۲۴.
[3] . حمیدرضا مظاهریسیف، جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹، ص ۳۱۳.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمیدرضا مظاهریسیف، جریانشناسی انتقادی عرفانهای نوظهور...
افزودن نظر جدید