بهائیت وشیخیه
بر خلاف ادعای بهائیان در ابداع وحدت عالم انسانی، این اصل نیز مانند دیگر اصول بهائیت، در ادیان الهی به خصوص اسلام مطرح بوده است. اما بهائیت در تبیین این اصل تا جایی پیش میرود که پیروانش را مأمور به دستبوسی ظالمین و گوسفندی برای متجاوزین مینماید! لذا اگر نگاهی موشکافانه داشته باشیم، به استعماری بودن این اصل در بهائیت پی خواهیم برد.
اگر منظور بهائیت از لزوم تطابق دین با علم و عقل آن است که بین مرتبهی کامل و بدون نقص عقل و علم با دین تطابق وجود دارد، این سخن بدیعی نخواهد بود و اساساً معنی ندارد که بهائیت چنین مسئلهی روشنی که اسلام نیز بر آن صحه گذارده را ابداع خود معرفی کند. اما اگر منظور بهائیت از این اصل آن است که دین باید با عقل و علم ما سنجیده شود، این سخن غلطی خود بود.
فرقهی بهائیت منظور خود را از وحدت عالم انسانی و مسیر خود را در برخورد با ظالمین و مستکبرین، دستبوسی و تسلیم بودن معرفی کرده است. اما راهحل پیامبران الهی زبان محبت نیست، چرا که زبان محبت بدون قدرتی که مانع ظالمان شود، ترحم بر گرگ تیزدندان است. به همین خاطر بهائیت بر خلاف ادیان الهی، از حمایت دولتهای استعماری برخوردار بوده است.
پیشوایان بهائی، کوچکترین شک و تردید، اعتراض و حتی سؤال بهائیان نسبت به تشکیلات بهائیت را مساوی با مجازات طرد دانستهاند. اما این رویکرد، بعلاوهی مخالفت با تبلیغات بهائیت در زمینهی حقیقتجویی و ترک تقلید، راه رسیدن به یقین نیز بسته شده است؛ چرا که در واقع، رسیدن به یقین، راهی جز عبور از شک و تفکر ندارد.
مجازات طرد در حالی در بهائیت اعمال میشود که این فرقه، تحری حقیقت را به عنوان یکی از تعالیم خود مطرح کرده است. اما مگر نه آن است که قدم اول برای رسیدن به یقین و دست برداشتن از تقلید؛ شک و تردید و به دنبال آن، سؤال و پرسش نمودن است؟! با این حال، چگونه یک بهائی حق شک و حتی طرح پرسش نسبت به اعتقادات و نظام رهبری خود را ندارد؟!
به تازگی مافیای بهائیت در کشور تایلند، استارتاپی راه اندازی یا معرفی کردهاند که ترکیبی از نمایش تلویزیونی، ورزشهای رزمی، بلاک چِین و هالیوود است. اما به راستی چگونه عناصر تشکیلات بهائیت بر صندلی هیأت مدیره یک استارتاپ گلادیاتوری و دستگاه پولشویی مینشینند و در عین حال، دم از صداقت، صلح و دوستی، محبت و ممنوعیت جدال میزنند؟!
بهائیتی که با هدف مقابله با مرجعیت شیعی و تقلید شیعیان از مراجع عظام، حکم به ممنوعیت تقلید داد، نسخهای بدتر از آن را برای پیروانش پیچید. چرا که اطاعت بیچون و چرا و در تمامی امور از تشکیلات بهائیت، آن هم افرادی که هیچ مزیتی بر دیگران ندارند، جز آنکه در انتخاباتی غیرشفاف رأی آوردهاند، نوعی تقلید مذموم و کورکورانه و باطل محسوب میشود.
گیاهخواری به بهانهی رعایت حقوق حیوانات، واژههایی است که سالهاست توسط برخی بهائیان، دستمایهای برای تبلیغ مضاعف بهائیت گشته است. شیوهای اقتباسی که عبدالبهاء تلاش نمود آن را در احکام به اصطلاح مدرن بهائیت بگنجاند. این در حالیست که این فلسفهی مَن درآوردی، هیچ مبنای علمی و عقلی نداشته و حتی، پیشوایان بهائی هم خود به آن پایبند نبودهاند!
بهائیت چگونه میتواند زیربنای اعتقادی خود را در تحری حقیقت معرفی کند و ضمن ایراد به شیعیان بخاطر پیروی از مرجعیت، از ستایندگان مسلک حقیقتستیز و مخالف آزاداندیشی بابیت به شمار آید؟! با اندکی تأمل در تاریخ باب و بهاء میتوان دریافت که علّت مخالفت بهائیت با هر نوع تقلید، نه بخاطر آزادانیشی، بلکه با هدف مقابله با پیروی مردم از مرجعیت و علمای شیعه بوده است.
به راستی چگونه پس از مرگ جناب بهاء و در فاصلهای کوتاه بین دو سخنرانی عبدالبهاء در سالهای 1911 و 1912، تعالیم حسینعلی بهاء تغییر کردهاند؟! آیا اصول تقلیدی که عبدالبهاء بر خلاف احکام و باور پدرش، بیشتر آنها را در سفرهای خود به آمریکا و اروپا مطرح نمود را میتوان به پیامبرخواندهی این فرقه منتسب دانست؟!
نهاد رهبری بهائیت در پیام مورخ 2 آبان 1398، بهائیان ایران را تهییج و مأمور به قانونشکنی و گسترش نافرمانیهای مدنی تحت عنوان تبلیغ گستردهی این فرقه در کشور میکند. این رویکرد تشکیلات بهائیت، به بهانهی سالگرد تولد پیشوایانش، در کنار ساخت و انتشار فایلهای اهانتآمیزِ هتاکی به اعتقادات و هتک حرمت مقدسات شیعه (به عنوان مذهب رسمی کشور ایران)، در واقع به نوعی اعلان جنگ علیه دولت و ملّت مسلمان ایران به شمار میآید.
نهاد رهبری بهائیت، علیمحمد باب را شخصی شجاع و به دنبال اتحاد، پیشرفت و بازگشائی خزائن علوم معرفی نمود. اما به راستی چگونه شخصیتی که نه تنها گامی در جهت گسترش علم و پیشرفت برنداشت، بلکه حتی از به کارگیری علوم موجود نیز منع کرد و فرمان به نابودی دگراندیشان و تمامی آثار آنان داد؛ میتوانست به دنبال ادعاهای تشکیلات بهائیت باشد؟!
بهائیان همواره درصدد برآمدند تا نوآوریها و تعالیم به ظاهر بدیع حسینعلیبهاء را به همگان نشان داده و او را پیامبری با پیامهای بدیع و بیسابقه از طرف خداوند برای عصر جدید معرفی کنند. اما چگونه میتوان تصور کرد که فرقهی بهائیت با تعالیمی تقلیدی از سایر ادیان و مکاتب فکری، راه نجات بشریت در عصر جدید است؟!
بیت العدل در پیام (مورخ: اکتبر 2019) مدعی شد که ظهور باب، سبب زدودن خرافات از جامعه و تعالیم او سبب درک حقیقت عصر جدید شده است. این در حالیست که با مراجعه به آثار سخیف و خشن باب، به خلاف این ادعای دروغین پی میبریم. از طرفی، با توجه به اینکه مسلک بابی پیش از نسخ، از مرزهای ایران فراتر نرفت، یعنی تنها مردم ایران خرافی بودند که باب مأمور به مبارزه با آن شد؟!