وحدت عالم انسانی در اسلام و بهائیت!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بر خلاف ادعای بهائیان که اصل وحدت عالم انسانی را اصلی بدیع و بیسابقه در میان ادیان میدانند[1]، این اصل نیز مانند دیگر اصول بهائیت، در میان ادیان الهی به خصوص اسلام مطرح بوده است. همچنان که در نگاه اسلام، هیچ قوم یا زبان یا نژادی بر دیگران ترجیح ندارد و همگی، بندگان خدای واحدند و تنها ملاک برتری، تقوای آنان است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ [حجرات/13]؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است».
بنابراین در فرهنگ اسلامی نیز به وحدت عالم انسانی و وحدت نوع انسانها تصریح شده و لذا قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) در سخنانشان، همواره از رحمت و خیرخواهی برای تمامی انسانها سخن گفتهاند. از اینرو، در روایتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) پس از ایمان به خدا، بالاترین دستاورد عقل، محبّت به تمام مردم و خیرخواهی برای همهی انسانها (خواه نیکوکارشان یا بدکارشان) معرفی شده است.[2]
همچنین از جمله اسناد اسلامی قابل توجه که در آن میتوان اصول اخلاق فردی و اجتماعی اسلام را نظاره نمود، نامهی حضرت علی (علیه السلام) به مالک اشتر نخعی است، زمانی که وی را برای فرمانداری مصر منصوب مینماید: «.... مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه مردم دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو و دستهی دیگر همانند تو در آفرینش میباشند. اگر گناهی از آنان سر میزند یا نقصهایی بر آنان عارض میشود یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان بگیر، آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان بگیرد...».[3]
اما نکتهای که در اصل به ظاهر ابداعی وحدت عالم انسانیِ بهائیت باید مورد توجه قرار گیرد، عبارت عبدالبهاء در توضیح این اصل است، تا آنجا که میگوید: «نوع انسان جمیعاً در ظلّ رحمت پروردگار است. نهایت بعضی ناقص هستند باید اکمال گردند. جاهل هستن باید تعلیم یابند. مریض هستند باید معالجه شوند، خوابند باید بیدار گردند. طفل را نباید مبغوض داشت که چرا طفلی باید او را تربیت نمود. مریض را نباید مبغوض داشت که چرا ناخوشی باید نهایت رحمت و محبّت به او داشت».[4] دومین پیشوای بهائیت همچنین در تبیین این اصل بهائیت، تا جایی پیش میرود که بهائیان را مأمور به دستبوسی ظالمین و گوسفندی برای متجاوزین مینماید![5]
آری؛ در نگاهی سادهانگارانه، رویکرد بهائیت به وضعیت بشر، ناقص و ناشی از نقص رؤسا و نظریهپردازان آن میباشد. چرا که هیچ فطرت سالمی، محبّت را در برابر غاصب یا دزدی که برای تصاحب جان، مال و ناموس آمده را نمیپذیرد. اما عبدالبهاء آن را تجویز کرده و بر اساس اصل وحدت عالم انسانی، دزد و غاصب نیز مخلوق خداوندند و باید به آنها نیز محبّت نمود!
اما اگر به جای این نگاه سادهانگارانه، نگاهی موشکافانه داشته باشیم، به استعماری بودن تشریع این اصل پی خواهیم برد. اصلی که عبدالبهاء با تشریع آن در قالب ادبیاتی دینی و انسانی، به خلع سلاح فکری ملّتها در برابر دولتهای استعماری حامی خود، کمک بزرگی کردهاند.
پینوشت:
[1]. ر.ک: عباس افندی، خطابات، آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، بیتا، ج 3، ص 78.
[2]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: جهان، اول، 1378، ج 2، ص 35.
[3]. سید رضی، نهج البلاغه، (تحقیق محمد دشتی)، نامه 53، ص 291.
[4]. عباس افندی، خطابات، آلمان: لجنهی ملّی نشر آثار امری، 127 بدیع، ج 2، ص 145.
[5]. ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرجالله زکی الکردی، 1921 م، ج 3، ص 160.
افزودن نظر جدید