سرّ «خير العمل» بودن نماز

اكنون كه صحبت از نماز و «خير العمل» بودن آن به ميان آمد مناسب است تحليلى نيز درباره سرّ اين مسأله داشته باشيم. به راستى چگونه است كه از بين همه اعمال، نماز «خير العمل» و بهترين وسيله تقرب و تكامل و فلاح است؟ ما اگر نماز را با بسيارى كارها و عبادات ديگر مقايسه كنيم، مى‌بينيم نماز در مقايسه با آن‌ها بسيار ساده‌تر و آسان‌تر است؛ پس چگونه است كه اهميتش از همه آن‌ها بيشتر است؟ براى مثال، نماز را در مقايسه با جهاد در نظر بگيريد. جهاد كارى است بسيار مشكل كه با رنج‌ها و خطرهاى فراوان از قبيل: تشنگى، گرسنگى، خستگى، مجروحيت، قطع عضو و كشته شدن همراه است. در مقابل، نماز كارى ساده است كه حداكثر چند لفظ را بر زبان جارى مى‌كنيم و خم و راست مى‌شويم! با اين حال، نماز «خير العمل» و «افضل الاعمال» و «افضل ما يتقرب به العباد الى ربهم» دانسته شده است.

شايد ما نتوانيم حقيقت اين مسأله را به درستى درك كنيم، ولى به هر حال در حد فهم خودمان مى‌توانيم مطالبى را بيان كنيم. در توضيح اين امر بايد به اين مسأله توجه كرد كه «حقيقت عبادت اين است كه انسان در مقابل معبود حقيقى، همه چيز خود را تسليم كند». همان‌طور كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، اولين اشكال بزرگ و مانع اساسى تكامل بسيارى از ما اين است كه ما در مقابل خدا براى خودمان نوعى «ربوبيت» و «صاحب اختيارى» قائليم. البته اين مطلب را به ظاهر و لفظ بيان نمى‌كنيم؛ ولى حقيقت آن به صورتى مكتوم و مخفى در نهاد ما وجود دارد و اثرش را مى‌توانيم در اعمال و كردار خود مشاهده كنيم. ما مى‌پنداريم خودمان كسى هستيم، قدرت و هوش و استعدادى از خود داريم و صاحب اموال و دارايى‌هايى هستيم. به خصوص اگر مقام و موقعيت اجتماعى نيز داشته باشيم، احساس «انانيت» و «استقلال» به اوج خود مى‌رسد. ما در مقابل خداوند براى خود خواسته‌ها و اراده‌هايى قائليم و حتى بسيارى از اوقات، خواسته و اراده خود را بر خواست و اراده خداى متعال ترجيح مى‌دهيم! هم‌چنان كه قرآن كريم مى‌فرمايد:

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؛(1) پس آيا ديدى آن كس را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است؟

آرى، بسيارى از ما به جاى «خداپرستى» به «خودپرستى» مشغوليم و به جاى آن‌كه «تسليم خدا» باشيم، «تسليم خود» و هواى نفس خويش هستيم! صرف‌نظر از تعدادى محدود و انگشت‌شمار، مرتبه‌اى از «هواپرستى» در همه ما وجود دارد. قرآن كريم نيز اين موضوع را تأييد مى‌كند كه در اكثر مردم شائبه‌اى از شرك وجود دارد و «خداپرستى» با «خودپرستى» همراه است:

وَما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ؛(2) و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند مگر آن كه [با او چيزى را] شريك مى‌گيرند.

پس از ذكر اين مقدمه اكنون مى‌گوييم، فلسفه اساسى نماز اين است كه ما اين «خودپرستى»ها را كنار بگذاريم و همه وجودمان را تسليم خدا كنيم و از «خود» و هر چيز ديگرى، رويمان را تنها به سوى «خدا» بگردانيم:
وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛(3) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم.

آرى، نماز وسيله‌اى است براى آن‌كه انسان متواضعانه در برابر خداى متعال بايستد و بر آستان او سر بر خاك بگذارد و تسليم محض خدا شدن را تمرين كند. نماز ميدان تمرين و سكّوى پرشى است براى آن‌كه انسان همه چيز خود و زندگى و مرگ خويش را براى خدا قرار دهد و تسليم او نمايد:
قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيايَ وَمَماتِي للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ؛(4) بگو: در حقيقت، نماز من و [ساير] عبادات‌من و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار جهانيان‌است.

نماز تمرين «تسليم» است. نماز براى آن است كه حقيقت عبوديت كه همان «تسليم» است در انسان پرورش يابد و به آن‌جا برسد كه نه به زبان، بلكه به دل و با تمام وجود بگويد:
أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للهِِ؛(5) من خود را تسليم خدا نموده‌ام.

اين‌كه انسان همه هستى خود و متعلقات خويش را به خدا بازگرداند و در پيشگاه او اعتراف كند كه هيچ يك از اين‌ها از آنِ من نيست و همه متعلق به تو است و بايد در اختيار تو باشد و در راه تو صرف شود، حقيقتى است كه در نماز تمثل و تجسم پيدا مى‌كند. نماز اين حالت را در انسان تقويت كرده و پرورش مى‌دهد. نماز براى آن است كه انسان ظاهر و باطن خود را متوجه خدا كند؛ و از همين رو است كه حتى از نظر ظاهرى نيز دستور داده شده كه نمازگزار روى خود را به سوى قبله نمايد:
وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِيفاً؛(6) من از روى اخلاص، پاك دلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است.

بسيارى از حركات ظاهرى كه رنگ و بوى بندگى در آن‌ها كاملا مشهود است در نماز پيش‌بينى شده است؛ ايستادن با احترام عبد در برابر مولا، خم شدن و تعظيم كردن، بر خاك افتادن و سجده نمودن، دست‌ها را براى عرض حاجت بالا بردن (قنوت)، و همه چيز را پشت سر انداختن به هنگام گفتن تكبيرة الاحرام. اذكار و قرائت‌هاى نماز نيز يا عرض حاجت و نياز بنده به مولا است، يا شكر و سپاس بنده در برابر مولا، و يا مدح و ثناى عبد از مولا. از اين رو ظواهر نماز، از افعال و اذكار، طورى طراحى شده كه اظهار عبوديت محض و تسليم كامل در برابر خدا باشد. البته اين‌كه از لحاظ معنوى و باطنى و قلبى چگونه نماز بايد رنگ و بوى عبوديت پيدا كند بحثى ديگر است.

بنابراين سرّ اين‌كه تا اين حد به نماز اهميت داده شده اين است كه نماز بهترين وسيله‌اى است كه مى‌تواند هدف آفرينش، يعنى رفع انانيت و ايجاد روحيه بندگى را به منصه ظهور برساند. نماز بهترين راه و ابزارى است كه مى‌تواند اقرار به مالكيت حقيقى خداى متعال و اظهار عبوديت را در وجود انسان متجلى كند. هيچ يك از اعمال عبادى ديگر، ظرفيت‌هايى را كه نماز در اين زمينه دارد، دارا نيستند. مثلا روزه هم از عبادات است، ولى تنها در ترك بعضى رفتارها خلاصه مى‌شود و اذكار و اوراد و اظهار عبوديت ظاهرى و خاكسارى در آن وجود ندارد؛ و همين‌طور ساير اعمال عبادى. در اين ميان، نماز عبادتى است جامع كه مى‌تواند تمام وجود انسان از جهات بدنى و ظاهرى گرفته تا جهات ذهنى و قلبى و باطنى، همه و همه را در خدمت عبوديت قرار دهد؛ و از اين رو؛ در بين همه اعمال، نماز است كه «خير العمل» نام گرفته است.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. جاثيه (45)، 23.
2. يوسف (12)، 106.
3. انعام (6)، 79.
4. همان، 162.
5. آل‌عمران (3)، 20.
6. انعام (6)، 79.