احکام وآموزه های بهائی
از جمله احکام اُمّ الکتاب بهائیان یعنی کتاب اقدس، حکم به نتراشیدن موی سر و وجوب کوتاه کردن هفتهای ناخنها میباشد. اما همانگونه که شاهدیم پیشوایان این فرقه به این احکام پایبند نبوده و گویا با بیان پیش پا افتاده ترین مسائل و با نگارش سیاهمشقهای این چنینی، تنها دفترهای به اصطلاح وحیانیشان را پُر کنند.
بهائیان در حالی مدعی میشوند که احکام 1400 سال پیش اسلام نمیتواند جوابگوی نیاز امروز بشر باشد که پیشوایان این فرقه احکام و آموزههای خود را نیز از سایر ادیان کپیبرداری ناقص کردهاند. اما اگر احکام اسلامی متناسب با جامعهی امروز نیست، پس چرا به طور مثال پیشوایان بهائیت به جای یک کعبه، دو کعبه برای انجام حج بهائی تعیین کردهاند؟!
مبلّغان بهائی موضوع ازدواج با محارم در بهائیت را تهمتی از سوی مخالفین خود معرفی نموده و توصیههای اخلاقی پیشوایان خود، در خواص ازدواج با جنس بعید را دلیل بر حرمت ازدواج با محارم در بهائیت میگیرند. اما با توجه به اینکه تا کنون هیچ نصّی از سوی رهبران بهائی در رد ازدواج با محارم صادر نشده، چگونه میتوان این ازدواج را تهمت به بهائیت دانست؟!
رهبران بهائیت با دست گذاشتن روی نقاط ضعف جامعه تلاش دارند تا فرقهی خود و تعالیم ساختگی و کپیبرداری شدهشان را حلّال المشاکلِ مشکلات عالم معرفی کنند، غافل از آنکه به جز سخنرانی و بیانیههای زیبا، نه تنها راهکاری برای عملی شدن این تعالیم ارائه ننمودهاند؛ بلکه حتی خود نیز در عمل، به این شعارها پایبند نبودهاند.
پیشوایان بهائی در حالی فیض الهی را منحصر در ارسال پیامبران و تجدید ادیان میدانند که مدعی پیامبری بهائیت در کتاب اقتدارات، خود را آخرین پیامبر معرفی کرده و هر مدعی پس از خود را دروغگو دانسته و در کتاب اقدس، بعثت پیامبری تا هزار سال پس از خود را غیرممکن دانسته و عبدالبهاء نیز هر روز این هزار سال را هزار سال دانسته است.
بهائیان مدعیاند احکام 1400 سال پیش اسلام نمیتواند جوابگوی نیاز امروز جامعهی بشری باشد. اما به راستی چگونه اسلام نمیتواند جوابگوی هزار سال پس از خود باشد در حالی که پیامبرخواندهی بهائی (با آنکه زمان ادعای پیامبریاش بسیار شباهت به اوایل ظهور اسلام داشته)، مدعی خاتمیت برای مسلک خود شده است؟!
پیشوایان بهائیت یکی از تعالیم بدیع خود را که پیشرفت و ترقی بشر را در گرو آن دانستهاند، نیاز بشر به دین و تأییدات معنوی به وسیلهی روحالقدس معرفی کردهاند. این در حالیست که نیاز انسان به معنویت و فردی الهی که مردم را به مبدأ و معاد خویش متذکر سازد، امری است فطری که هر انسان آزادهای آن را میپذیرد و در تمامی ادیان وجود داشته است.
در حالی که پیامبرخواندهی بهائی، علم پیشوایان الهی را خطاناپذیر و متصل به منبعی الهی دانسته، متون پیشوایان بهائیت دارای اشتباهات فاحشی بوده که سرکردگان بهائیت ناچار به اصلاح آنها شدهاند. در یک نمونه، پیشگویی عبدالبهاء دربارهی تحقق صلح عمومی و برپا شدن سلطنت بهائی در سال 1957 میلادی، با عبارات مبهمی جایگزین شده است!
پیشوایان فرقهی بهائیت، دفاع از وطن در برابر تهاجم متجاوزین و ستمگران را امری مذموم برشمردهاند. اما به راستی اگر جنگ تا این حد بد است که پیشوایان بهائیت دفاع از خود را ناپسند دانستند، پس چرا مانند ديگر جنگطلبان در جایی دیگر، جنگ، كشتار و حتی كشورگشایی را در مواقعی واجب و مقدم بر صلح معرفی نمودند؟!
دومین پیشوای بهائیت عبدالبهاء، در راستای آموزهی وحدت عالم انسانی در این فرقه، تمامی انسانها را نزد خداوند یکسان دانسته و هرگونه تفاوت در فضل و رحمت میان انسانها را رد کرده است. این در حالیست که عبدالبهاء در جایی دیگر، با تقسیمبندی زنها به جسمانی و روحانی، زنهای جسمانی را از رحمت خدا بینصیب دانسته است!
پیشوایان بهائی در عمل، بارها شعار تساوی زن و مرد خود را نقض کردهاند. از اینرو مبلّغان بهائی در تأویلی بدون دلیل، منظور پیشوایان خود را مواسات و نه مساوات معرفی میکنند. این در حالیست که پیشوایان بهائی مواسات را تنها در امور مالی به کار برده و با محروم نمودن غیربهائیان از ارث و اموال بهائیان، به این گفتار خود هم پایبند نبودهاند.
پیشوایان فرقهی بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد را به عنوان آموزهی به ظاهر ابداعی خود معرفی کرده و از آن به عنوان سند افتخار خود یاد میکنند. این در حالیست که بارها پوشالی بودن این شعار را نشان دادهاند. همچنان که در حکمی مردان را موظف به پرداخت مهریه کرده و از سویی کشف غیرباکره بودن دختر را موجب سقوط مهریه از گردن شوهر دانستهاند!
پیشوایان بهائیت، سعادت عالم انسانی را در گرو تساوی زن و مرد در تمامی شئون و نبودن امتیاز میان آنها دانستند. این در حالیست که بر خلاف این شعار، تربیت فرزندان را عمدتاً به عهدهی زنها واگذار کردهاند. حال آنکه اگر تربیت فرزندان زحمت است که حق زنان ضایع شده و اگر افتخار است پس چرا پدرها از آن محروم شدهاند؟!
پیامبرخواندهی بهائی حکم حج را مختص به مردها دانسته است. اما اگر بهائیت داعیهی تساوی همه جانبهی میان زن و مرد دارد و این سفر طاقتفرسا است، پس چرا باید مردها چنین سفری را تحمل کنند؟! از طرفی، مگر بهائیت خود را مطابق با پیشرفتهای زمانه نمیداند؟! حال چرا با وجود آسانی مسافرت در این قرن، حکم استثنای زنان از حج را برنمیدارد؟!