سلفیت و وهابیت
وهابیان سالهاست که ملت مسلمان را بهخاطر انجام اموری چون توسل و شفاعت و... تکفیر میکنند و در مورد احادیثی که مسلمانان در مقابل آنها اقامه میکنند، بعضا میگویند این احادیث مربوط به زمان حیات پیامبر است نه پس از مرگ، در حالیکه دلیل آنها بر جدا کردن حیات از مرگ، تنها ترک این عمل توسط صحابه است که دلیلی باطل است.
گاهی اگر انسان اندکی به نتایج بعضا مضحک کلام خود دقت کند، شاید هرگز آن را به زبان نیاورد چه رسد به اینکه به انواع گوناگون و با طرق مختلف در پی اثبات آن برآید، مثل وهابیان که در انکار مسالهای چون شفاعت و توسل آن را عبادت تلقی میکنند، در حالیکه نحوهی حکم آنها به این منتهی میشود که برای ما پرستیدن اشخاص زنده جایز است.
با بررسی تفکرات وهابیت، خوارج صدر اسلام در اذهان زنده میشود. چرا که با مطالعه سرگذشت خوارج و تطبیق آن با وهابیت کنونی، وجوه مشترک فراوانی را میتوان یافت. مشترکاتی که مع الاسف، چهره زیبای اسلام را در انظار جوامع جهانی تیره کرده است. با توجه به شباهات فراوانی که بیان خواهد شد، آیا میتوان گفت که این گروه تروریست، مسلمان هستند؟
وهابیان با دیدن شباهت ظاهری میان اعمال مسلمانان و مشرکان بت پرست به راحتی حکم به تفکیر و شرک مسلمانان میکنند حال آنکه مشرکان هرگز به خداوند یکتا ایمان نداشته و اگر اعترافی در این زمینه دارند به خاطر ساکت کردن مخالفان ایشان است، این در حالی است که مسلمانان تنها خداوند را شایستهی عبادت میدانند و هرگز با مشرکان شباهتی ندارند.
وجود حضرت محسن بن علی (علیه السلام) در منابع مهم فریقین آمده است و کافی است برای اثبات وجود آن حضرت به این منابع رجوع کرد. اما وهابیت که دشمن سرسخت اهلبیت (علیهم السلام) هستند در صدد انکار وجود فرزندی به نام محسن برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند و همه ساله در خصوص این ماجرای دردناک شبهه پراکنی میکنند.
بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله) شیعیان با تمسک به سخنان پیامبر، پیروی از اهل بیت را سرلوحه خود قرار دادند در حالی که اهل سنت که خود را از فیض امام معصوم، بی بهره میدیدند، برای جبران این نقیصه، طرح سلف صالح را پیریزی کردند و با تسمک به احادیث ضعیف السندی، موجبات دوری از مکتب اسلام حقیقی را رقم زدند.
عقاید تکفیری و افراطی که امروزه جهان اسلام را مبتلا ساخته است و منشاء پیدایش آن وهابیت است، تنها به تکفیر ختم نمیشود، بلکه درمراحل بعد دستاویز کسانی قرار میگیرد که به راحتی با آن حکم به جنگ و کشتن افراد بیگناه را صادر میکنند. مجوز این افکار در کلام محمد بن عبدالوهاب به وفور یافت میشود که جنگ با مخالفانش را واجب میداند.
ابن تیمیّه ازاندیشمندان مشهورعالم اسلام است که دراثر مخالفت صریح با فلسفه و جمود بر ظواهر به وادی خطرناک جسمانیت خداوند وارد شده و مرئی بودن خداوند را پذیرفته است. او معتقد است موجود قائم به نفس و غیر قابل اشارهی حسّی و غیرقابل رؤیت وجود خارجی ندارد. بنابراین یک چنین موجودی ساخته و پرداختهی ذهن بشر است.
ابن تیمیه در کتابهای مختلفش، ابنسینا را به خاطر عقلگرایی تکفیر کرده و میگوید: ابنسینا و امثال او از پیروان کفار هستند. زیرا خداوند سبحان انسانها را از پیروی صاحبانِ منصب و علم که دشمن پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند برحذر داشته است و ابن سینا از افرادی است که دارای علم بود، ولی علم او نفعی به حال انسانها ندارد.
وهابیان پیرو آیین و مروج افکار کسانی هستند که هیچ ابایی از تکفیر مخالفان خود اعم از عالم و غیر عالم یا مسلمان و غیر مسلمان ندارند. نمونهی این افکار کفرآمیز کلام محمد بن عبدالوهاب است که میگوید من در برابر مشرکانی که علیه من استدلال میکنند از کتاب قرآن دلیل میآورم. این در حالی است که مخالفان او در آن زمان همه مسلمان بودند.
یکی از نقشهای اساسی ابنتیمیه، زیر سوال بردن فضائل اهلبیت (علیهم السلام) است. به عنوان مثال وی مدعی است که حدیث «ای فاطمه، به درستیکه خدا به غضب تو، غضبناک و به شادی تو، شاد میگردد» در کتب معروف اهلسنت نیست. در حالی که بزرگان و علمای اهلسنت که مورد پذیرش ابنتیمیه نیز هستند، این حدیث را در کتب خود نقل کردهاند.
وهابیان بین حرف تا عملشان بسیار فاصله است. زمانی که با هجمهی اعتراضات علمای مسلمان مواجه میشوند، خود را از اتهامات وارده مبرا دانسته و میگویند ما هرگز مسلمانی را تکفیر نمیکنیم. در حالی که در عمل دایرهی اسلام را چنان تنگ میسازند که تنها افرادی که به باورهای وهابیت ملتزم بوده و پیرو عقاید ایشان باشند مسلمان میمانند و بقیه را جزو کفار میدانند.
اگر مبانی اعتقادی انسان، متکی به پشتوانهی محکم دینی و عقلی نباشد، حاصل کار این میشود که انسان در کلام خود به تناقضگوییهای فاحشی مبتلا میشود که قابل دفاع نیست. از جملهی این موارد سخنان محمد بن عبدالوهاب است که یک جا میگوید علمای اسلام از جاهلان مشرک هم پایینترند و جای دیگر میگوید آنها علوم بسیاری دارند.
وهابیت با مبانی بیاساس خود ابتدا به مسالهای اشتباه واقف میشود و سپس به دنبال این است که همگان را با خود همراه سازد حال اگر کسی با او همراه نشد شایستهی هر نسبت ناورایی است. مثلا محمد بن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات خود، بدون اشاره به دلیلی محکم و متقن، به یکباره اعلام میکند جاهلان کفار از علمای اسلام داناترند.