زرتشت و باستانگرایی

گفت شهدای دفاع مقدس، تربیت شدگان شاه بودند! گفتم این شهدا همان کسانی بودند که با لگد، شاه را از ایران بیرون انداختند. اگر وصیت نامههای شهدا را بخوانیم میبینیم که آنان تربیت شده مکتب امام خمینی (ره) بودند.

گردیه، یکی از خردمندترین زنان در ایران باستان بود که شرح زندگی او در شاهنامه بیان شده است. نکته قابل توجه آنکه به گفته حکیم ابوالقاسم فردوسی، گردیه با چادر در جامعه حضور مییافت.

چرا کمتر کسی میتواند اَوِستا را از ابتدا تا انتها بخواند؟ به دو دلیل: نخست اینکه بخشی از اَوِستا نامفهوم است. دوم اینکه به عنوان کسی که اوستا را یک دور خوانده عرض میکنم که «اَوِستا، کتابی به غایت سَرد و بیروح است».

اغلب زرتشتیان ایران با با موضعگیریهای شرافتمندانه به حمایت از ستمدیدگان غزه پرداختند. شوربختانه برخی (اندکی) از زرتشتیان و نوزرتشتیان هم تمایل و گرایش احساسی به رژیم موقت و حرامزاده صهیونیستی دارند.

جریان باستانگرا ادعا میکند که کوروش دوم (مشهور به کوروش کبیر) به همه ادیان احترام میگذاشت و این احترام او به همه ادیان نشانهی بزرگواری اوست. این در حالی است که در جای جای اوستا، زرتشت همواره به خدایان و پیروان ادیان دیگر، معترض و آنان را سرزنش میکند. اگر احترام کوروش به ادیان، نشانه بزرگواری است، پس بیاحترامی زرتشت به ادیان نشانه چیست؟!

معاویه، قرآن را بر سر نیزه کرد تا قرآن ناطق امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را خانهنشین کند. در حقیقت، معاویه با ظاهری مسلمان، به جنگ اسلام آمد. باستانگرایان نیز کوروش و شعارهای میهنپرستانه را بر سر نیزه کردهاند تا ایران را زمین بزنند. به عبارتی، با ظاهری ایران دوستانه به جنگ ایران آمدند.

«ناسوخ» کتابی است که خوبیهایش بر عیبهایش چیره است. این کتاب، شاهنامه را مبنای تاریخ قرار داده است و این، خیزشی درخور تحسین، علیه روایتگریهای حیلهگرانه و برساختهی خاورشناسان غربی است.

وجود مساجد تاریخی و بارگاه امامزادگان در ابیانه و جانفشانیهای مردم آن در راه قرآن و اهل بیت علیهمالسلام، بهترین نشانه عشق و پیوند راستین و قلبی مردم ابیانه با اسلام است.

منشور کوروش و دیگر اسناد تاریخی نشان میدهد که کوروش، علاقهای به آزادی دینی نداشت، بلکه میکوشید تا آزادی دیگران را سلب کند. اما اگر کسی اصرار کند که کوروش هوادار آزادیهای دینی بود، در این صورت باید گفت: هدف او از تشویق مردم به بت پرستی، نگه داشتن آنان در جهل و خرافات بود تا بتواند بر آنان حکومت کند.

گفتار انجیل برنابا در ستایش کوروش، قابل قبول نیست. چون اولاً داستانی سر تا پا تناقض است. ثانیاً طبق قرآن، ذوالقرنین، پیش از فتوحات و سیر آفاقی، مؤمن بود، اما انجیل برنابا گویای آن است که کوروش، پس از فتوحات، تازه، به جرگه اهل توحید میپیوندد. پس کوروش نمیتواند ذوالقرنین باشد.

هخامنشیان، چه در هسته تمدن و چه در پوسته آن، حقیقتاً حرفی برای گفتن نداشتند. در پوسته، کل تخت جمشید و آثار هخامنشی به اندازه یک صدم اهرام جیزه(در مصر)، عظمت و ابهت ندارد. در هسته تمدن(انسان متفکر و متعالی)، هخامنشیان برای حفظ قدرت، به پدر و برادر و ناموس خود رحم نکردند.

باستانگرایان، شعار بازگشت به هویت کهن را سرمیدهند، اما ظاهرشان و باطنشان، تار و پود وجودشان، همگی غرب زده و مرعوب غرب است. آنان حتی تاریخ را به گونهای روایت میکنند که در نهایت، خواسته یا ناخواسته، منفعتی به غرب برسانند. به عبارتی برای غرب قصه گویی میکنند.

باستانگرایان به باورهای ما میتازند، اما وقتی ما برای پاسخ دادن به ایشان، از معایب هخامنشیان میگوییم، آنها به ما میگویند که انصاف داشته باش و از خوبیهای هخامنشیان هم بگو! پاسخ میدهیم مگر اینها خودشان از خوبیهای باورهای ما میگویند؟ چرا خودشان حاضر نیستند با انصاف درباره خوبی باورهای دیگران سخن بگویند؟

«دهانه غلامان»، یک شهر باستانی بوده است. در سالهای اخیر، برخی این منطقه باستانی را نمادی از شکوه و عظمت معماری هخامنشی خواندهاند. اما واقعیت آن است که نمیتوان ادعا کرد این شهر به دست هخامنشیان ساخته شده باشد، بلکه این شهر در اشغال هخامنشیان بوده است.