خشونت در ایران باستان
منابع تاریخی؛ اعم از کتیبههای هخامنشی و متون روایی یونانی گویای آن هستند که پادشاهان هخامنشی خود را مالک مردم (و مردم را بندگان خود) مینامیدند و رفتار آنان با مردم تحقیرآمیز بود.
شاپور دوم، شاهنشاه ساسانی به روم تاخت و طبق یک معاهده، شهر نُصَیبین را از روم گرفت، اما هنگامی که مردم نصیبین از معاهده آگاه شدند، سپاه ایران را به شهر راه ندادند، پس لشکریان شاپور، بسیار اهل نصیبین را کشتند و بسیاری را اسیر کردند. آنان نیز ناگزیر، چیرگی و سروریِ ایران را پذیرفتند.
قصاص در فرهنگ ایرانیان باستان، هنجار شمرده میشد. چنان که فرامرز، قاتلین پدرش رستم را به دار آویخت، سپس اجساد آنان را آتش زد. او حتی سرزمین کابل را به منظور انتقام گرفتن، ویران کرد.
شاهنامه که نمادی از هنجارها، آرمانها، آداب و خلاصه فرهنگ ایران باستان است، مراتبی از خشونت را کردار نیک و لازمه حیات بشر میداند. شاهنامه، حقیقت را روایت میکند و این یکی از رازهای ماندگاری شاهنامه است.
در جامعه و فرهنگ ایران باستانی، دختران موظّف به رعایت هنجارها بودند. در غیر این صورت، به شدت تنبیه می شدند. حتی در زمان انوشیروان، یک دخترک به خاطر داشتنِ دوست پسر و زیر پا گذاشتن هنجارها، اعدام شد.
کتزیاس Ctesias مورخ و طبیب یونانی، سالیانی بسیار، طبیب مخصوص اردشیر دوم پادشاه هخامنشی و محرم اسرار دربار بود. او مینویسد: فرامانروایان هخامنشی (پادشاهان پارس) در فتوحات خود، گنجنه سمیرامیس (ملکه آشور) را غارت کردند.
در ایران باستان، موارد مختلفی از خشونتهای به ظاهر هولناک وجود داشت. برای نمونه در شاهنامه آمده که رستم، مخالفین خود را از کمر نصف میکرد! در تصویری از شاهنامه شاه طهماسب صفوی، رستم را میبینیم که پس از حمله به مازندران، پادشاه آن را از کمر به دو نیم کرد!
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید: هنگامی که منوچهر به 120 سالگی رسید و مرگِ خود را نزیک دید، نوذَر را به جانشینی خود برگزید و به او وصیت کرد که دیندار باشد. چون گرویدن به دین خدا، عقل و اندیشه انسان را پاکیزه میکند. البته منوچهر فقط به همین اکتفا نکرده بود. او پیشتر، با تیغ تیز به سراغ بیدینان و بَددینان رفته بود.