انکار معجزه در بهائیت
از آنجا که دین سازان بهائی از ارتباط با خارق العاده محروم بودند، اساساً هرگونه وجود و تأثیر متافیزیک و فرا مادی را منکر شدند؛ اما جالب است بدانیم که بر خلاف این رویکرد و همچنین بر خلاف شعار تطبیق دین با علم و عقل در این فرقه، عبدالبهاء، اسم اعظم بهائی، تصویر خود و مناجاتهایش را، دارای اثر فرا مادی دانسته است!
لوح احمد که پیامبرنمای بهائی آن را شاهکار آثار خود برشمرده و برای هر بار خواندنش ثواب صد شهید معین کرده، نمونه بارزی از غلط گویی های پیشوایان بهائی است. غلط هایی که به اسم آیات الهی و تنها معجزه خود، به خورد پیروانشان داده اند!
پیامبرنمای بهائی با استناد به جبر خدای تعالی، ناتوانی خود بر ارائه معجزه را به تغییر خواست خداوند تعبیر می کند؛ اما چگونه پیامبرنمای بهائیت میتواند ادعای ارتباط خارق العاده داشته باشد و از انجام آن ناتوان باشد؛ چگونه میتواند دلیل معجزه را برای خود رد کند و در جایی دیگر ادعای اعجاز آیاتش را داشته باشد؟!
پیامبرخوانده بهائی با انکار معجزات پیامبران الهی مدعی شد که شبه آیاتش به تنهایی می تواند دلیل حقانیت او قرار گیرند! اما اگر چنین بود پس چرا خدای تعالی از آیات و معجزات، به عنوان دو دلیل توأمان یاد کرده است؟! از طرفی، حتی اگر آیات به تنهایی دلیل حقانیت مدعیان پیامبری باشد، آیا سیاه مشق ها و متون اصلاح شده بهاء، از چنین قابلیتی برخوردارند؟!
بهائیان در دلیلتراشی خود برای انکار حجیت معجزه، عدم ارتباط بین دلیل و مدعا را دلیل بر انکار حجیت معجزه قرار میدهند. این در حالیست که ادعای پیامبری، یک نوع رابطهی خارقالعاده بوده و اثبات چنین ارتباطی، نیازمند اثبات آن به وسیلهی توان انجام چنین اموری است. لذاست که خدای تعالی، ارسال پیامبران را به همراه معجزات دانسته است.
یکی از مبلّغین فرقهی بهائی، معجزهی توان زنده کردن مرده را به پیامبرخواندهی بهائیت نسبت داد. این در حالیست که: 1. پیشوایان بهائی معجزه را مخالف با عقل معرفی کردهاند 2. آنان تنها معجزهی مظاهر الهی را کلمات صادره از ایشان میدانند 3. به راستی اگر آنان توان ارائهی معجزه داشتند، چرا برای اثبات حقانیت خود از آن استفاده نکردهاند؟!
مبلّغان بهائی با استدلال به آیات 93-90 سورهی اسراء، مدعیاند قرآن حجیت معجزه را رَد کرده و پیامبر گرامی اسلام همیشه به درخواست معجزهی مردم، پاسخ منفی میدادند. این در حالیست که همانگونه که قرآن کریم از معجزات پیامبران الهی با تعبیر برهان یاد میکند، معجزات بسیاری بر حقانیت پیامبر اسلام وجود داشته است.
پیامبرخواندهی بهائیت، در برابر کسانی که برای پذیرش دعوتش طلب معجزه میکردند، ابتدا به انکار حجیت معجزه متوسل شد و سپس، نوشتهجات خود را به عنوان معجزه معرفی میکرد. وی که نوشتهجاتی پر از غلط محتوایی و نگارشی داشت، کلام خود را میزان علوم معرفی نمود. در حالی که همین معجزاتش نیز توسط پیشوایان بهائی غلطگیری شد!
مدعی پیامبر بهائیت در توجیه عجز خود، به انکار معجزات حضرت موسی (علیه السلام) نیز پرداخته و آیات قرآنی را که معجزات وی را شرح میدهد، تأویل کرده است. این در حالیست که وی در جای دیگر صراحتاً از تأویل نصوص الهی منع کرده؛ بعلاوه آنکه تأویل سُست، خلاف ظاهر و بیسابقهی او، به هیچوجه نمیتواند عجز وی را توجیه کند.
پیامبرخواندهی بهائیان در توجیه ناتوانی خود از توان پاسخ به درخواست معجزهی مردم، اساساً حجیت معجزه را منکر میشود و تنها کلمات انبیاء را بزرگترین نشانهی مظهریت آنان معرفی میکند. این در حالیست که وی از یکسو حجیت عامهی کلام الهی را منکر شده و آن را قابل تأویل میداند و از سویی دیگر دلیلیت معجزه را منکر میشود!
ابوالفضل گلپایگانی با استدلال به برخی آیات قرآن مدعی میشود که چون معجزه مورد انکار برخی واقع میشود، پس حجیت ندارد. در پاسخ به وی خواهیم گفت: این قبیل آیات بیانگر لجاجت عدهای در مقابل آیات الهی است، نه زیر سؤال بردن حجیت معجزه؛ چرا که اگر حجیت معجزه را رد کرده بود، نباید با انکار یک قوم، برای قوم دیگر معجزهای ظاهر میشد.
از دلایلی که بهائیان بر عدم اعتبار معجزه میآورند، اینست که حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) برای اثبات حقانیت خود، بدان استناد نکرده است. این در حالیست که بعلاوهی نزول کتاب آسمانی و جاوید قرآن، بر پیامبر اُمّی (که خود بزرگترین معجزهی ایشان به شمار میآید)، معجزاتی نظیر انشقاق قمر، معراج، مباهله و...؛ برای حضرتش بیان شده است.
پیشوایان بهائی که به دلیل عدم حقانیتشان، قادر به پاسخ درخواست معجزهی مردم نبودند، روی به انکار دلیلیت معجزه آورده و آن را مخالف عقل پنداشتند. این در حالیست که فطرت انسانی اقتضا دارد، شخص مدعی نبوت، توان ارائهی دلیلی بر اثبات حقانیت خود داشته باشد تا از این طریق، مدعیان دروغین از فرستادگان الهی، تمییز داده شوند.
عباس افندی در توجیه عجز پدر خود از پاسخ به درخواست معجزهی مردم مدعی میشود: «اگر معجزات را برهان اعظم خوانیم، دلیل و حجت از برای حاضرین است نه غائبین». این ادعا در حالیست که با تصدیق پیامبران بعدی و رسیدن خبر متواتر از معجزهی پیامبر، حقانیت پیامبر برای غائبین نیز حجیت مییابد.