خاتمیت
احمد اسماعیل بصری، مدعی شده که بر حضرات معصومین علیهمالسلام عنوان «نبی» اطلاق میشود؛ در صورتی که این آموزه بر خلاف مبانی اسلامی است؛ زیرا طبق روایات متعددی، اطلاق عنوان «نبی» بر غیر رسولخدا صلیاللهعلیهوآله جایز نیست.
احمد اسماعیل بصری، به خاطر تخریب مبانی دین اسلام، با معرفی خود به عنوان نبی، در تغییر مبانی دینی تلاش داشته است؛ این در حالیست که به اعتقاد تمام مذاهب اسلامی، باب نبوت با آمدن رسول خدا(ص) بسته شده و ایشان خاتم انبیاء میباشد.
خاتمیّت از آموزه های مشترک همه مسلمانان است و قرآن کریم به صراحت به آن اشاره نموده است. علیرغم این پیام آشکار الهی برخی از بزرگان اهل حق ادعاهایی خلاف آن را در اظهارات خود بیان داشته اند و این درحالی است که خود را تابع شریعت محمدی(ص) می دانند.
مبلّغان بهائی در توجیه آیهی 85 سورهی آلعمران که تقیّد به هر دینی جز اسلام را باطل دانسته؛ میگویند که هر دينی برای محدوده جغرافيایی خاص و زمانی معين بوجود آمده كه بعد از انقضای مدت مقرر و عوض شدن اقتضائات زمان، نسخ میشود. این در حالیست که (به اصطلاح) عیوبی که بواسطهی آن، بهائیان اسلام را سزوار نسخ میدانند بدتر از آن در فرقهی ساختگی بهائیت وجود دارد.
پیشوایان بهائی در حالی فیض الهی را منحصر در ارسال پیامبران و تجدید ادیان میدانند که مدعی پیامبری بهائیت در کتاب اقتدارات، خود را آخرین پیامبر معرفی کرده و هر مدعی پس از خود را دروغگو دانسته و در کتاب اقدس، بعثت پیامبری تا هزار سال پس از خود را غیرممکن دانسته و عبدالبهاء نیز هر روز این هزار سال را هزار سال دانسته است.
بهائیان مدعیاند احکام 1400 سال پیش اسلام نمیتواند جوابگوی نیاز امروز جامعهی بشری باشد. اما به راستی چگونه اسلام نمیتواند جوابگوی هزار سال پس از خود باشد در حالی که پیامبرخواندهی بهائی (با آنکه زمان ادعای پیامبریاش بسیار شباهت به اوایل ظهور اسلام داشته)، مدعی خاتمیت برای مسلک خود شده است؟!
در گفتوگوی یک مبلّغ بهائی با پژوهشگر مسلمان، موضوع خاتمیت در اسلام و بهائیت مورد بررسی قرار گرفت. مبلّغ بهائی موضوع خاتمیت را مخالف با تداوم فیض الهی و عقل بشری دانست. از اینرو پژوهشگر مسلمان، خاتمیت اسلام را ممکن و تداوم فیض را جاری دانسته و ادعای خاتمیت پیشوایان بهائی را در رد اساس استدلال مبلّغ بهائی مطرح کرد.
مبلّغ بهائی در گفتوگو با جوان شیعه، موضوع فرارسیدن اجل اسلام را به بحث نشستند. مبلّغ بهائی در ابتدا مدعی وجود آیهای بر فرا رسیدن اجل اسلام شد؛ آیهای که نمیتوانست ادعای او را ثابت کند و بلکه در مقابل، آیات و روایات بسیاری در رد استدلال او وجود دارد. چرا که آیات و روایات، پایان اسلام را روز قیامت معلوم معرفی کردهاند.
حسینعلی نوری، از یکسو به خاتمیت پیامبر اسلام اعتراف و از سویی دیگر، ادعای پیامبری داشته است! اما حل این تناقض، از سه حال خارج نیست: 1. او ادعای پیامبری خود را فراموش کرده 2. اعتراف او، مصداق وعدهی الهی به آشکارسازی مَکر کفار، به وسیلهی خودشان است 3. به این نکته پی برده که اغنام او، ظرفیت پذیرش خداییاش را نیز دارند.
پیامبرخواندهی بهائی، دوامی هزار ساله برای مسلک خود تصور نموده است. عبدالبهاء نیز در تفسیر این هزار سال، در یکجا هرروز آن را معادل هزار سال برمیشمارد (یعنی تا 365 میلیون سال بعد پیامبری نخواهد آمد) و در جایی دیگر هزارسال را به 500 هزارسال تفسیر میکند.
مبلّغان بهائی در راستای انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، مدعی میشوند که لفظ "خاتم" در آیهی 40 سورهی احزاب، به معنای زینتبخش و نه پایان دهنده پیامبران است. اما با مراجعه به کتب لغت در مییابیم که واژهی "خاتم النبیین" به هر صورتی که قرائت شود و به هر معنایی که بیاید، منظور از آن، پایان بخش بودن پیامبران است.
علیمحمد شیرازی به عنوان پیشوای بابیت و بهائیت، ادعاهایی نظیر مهدویت و پیامبری و نسخ اسلام را برای خود مطرح نمود. وی در این راستا، از شیخ احمد احسایی به عنوان مبشّر آمدن خود یاد میکرد. این در حالیست که شیخ احسایی نیز با در نظر داشتن دلایل قطعی خاتمیت، همچون سایر علمای اسلامی، بر این اعتقاد مهمّ تأکید داشته است.
مبلّغان بهائی، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبرخواندهی بهائیت شده است. اما این نظریه زمانی مورد پذیرش است که ادعای خاتمیت توسط پیروان ادیان آسمانی مطرح شود. حال آنکه وقتی پیامبر اسلام بارها به ختم پیامبری تأکید فرمودند، دیگر جای هیچ شبههای باقی نمیماند.
فاضل مازندرانی، در راستای انکار دلالت آیهی 40 سورهی احزاب بر خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله)، با استناد به کشکول شیخ بهائی و مصباح کفعمی و مجمع البحرین، لفظ "خاتم" را به معنای زینت گرفته است. اما با مراجعه به این کتب درمییابیم که حتی نویسندگان این کتب نیز، ترکیب خاتم النبیین را به معنای پایان بخش پیامبران دانستهاند.