تصوف
از جمله کتابهایی که در رد "سلسله صوفیه حروفیه" در ترکیه منتشر گردید، کتاب "کشف الاسرار و دفع الاشرار" در رد عقاید و افکار حروفی و بکتاشی به قلم اسحاق افندی بود که در آن عقاید حروفیه را به نقد کشیده بود. او کتاب خود را به سه بخش تقسیم کرده و در آن به انحرافات حروفیه اشاره کرده و اباطیل این فرقه را از کتب فرقهای حروفیه برشمرده است.
ریشه و سرچشمه اعمال و آیین صوفیه همواره مورد مناقشه بین صوفیان و غیرصوفیان بوده است. در حالی صوفیه ریشه اعمال و آیین و روش خود را اسلام معرفی میکنند که بسیاری از محققین مسلمان و غیرمسلمان بر غیر اسلامی بودن این اعمال تأکید دارند. کما اینکه ابوریحان بیرونی بسیاری از اعمال و ریاضتهای هندی را مشابه اعمال و رفتار صوفیان میداند.
یکی از راههای رسیدن به قرب الهی، ذکر و یاد خداوند متعال است که این قرب، هم با ذکر زبانی حاصل میشود و هم با ذکر قلبی، که ذکر زبانی علاوه بر اینکه مقدمه ذکر قلبی محسوب میشود، باید خالصانه، طمأنینه و غیرجعلی باشد، برخلاف فرقه صوفیه که با شیوهای عجیب و ساختگی، مشغول ذکر خدا میشوند که این یک نوع بدعت در اسلام است.
بزرگان صوفیه برای فرار از مذمت دیگران در پاسخگویی درباره برخی از بدعتهای خود بهمانند مسیحیان عمل میکنند و آن عمل را از اسرار به شمار میآورند کما اینکه شاهدبازی را برای اهل آن از اسرار میدانند. این دقیقاً شبیه پاسخ مسیحیان درباره تثلیث است که میگویند اول ایمان به یار تا بعد از آن تثلیث را بفهمی. حالآنکه اسلام حقیقی برخلاف تصوف میگوید اول بفهم بعد ایمان بیاور.
سران صوفیه در تمام مقاطع زمانی، مدعی این مسئله بودهاند که تصوف ریشه در اسلام ناب دارد و بدعت گونه بودن و ریشه داشتن در فرق و ادیان دیگر را رد کردهاند. حالآنکه بسیاری از محققین سرچشمه تصوف را نه در اسلام، بلکه در بیرون از اسلام میدانند. چنانچه برخی از محققین صوفی نیز به این مطلب اعتراف کردهاند که برخی از اعمال صوفیه ریشه در مکاتب غیر اسلامی دارد.
درپی شیعه شدن برخی سلاسل صوفیه، صوفیان سنی از شیعه شدن تمام سلاسل صوفیه ترسیدند و سلسلهای سنی مذهب با همت بهاءالدین محمد بخارایی تاسیس کردند و نام آن را طریقه نقشیندی گذاشتند. مشخصه بارز این طریقه قبول نکردن اصلی مشهور در صوفیه به نام اتصال سلسله اقطاب بود. عدهای تاسیس نقشبندیه را قیامی صوفیانه بر ضد آداب و رسوم کهن صوفیه نام نهادند.
بعد از حمله مغول و آزادی مباحثات بین ادیان و مذاهب و نیز برچیده شدن حکومت عباسیان، تشیع و تصوف در حال گسترش بود. در این میان برخی از علمای شیعه نیز تحت تاثیر اوضاع زمان یا به هر دلیل دیگر به تصوف گرایش پیدا کردند و در راه نزدکی دو مشرب کوشیدند ولی در مقابل این عده، علمای دیگری بودند که همچنان تصوف را مخالف تشیع دانسته و با آن مقابله میکردند.
حمله مغول موجب شد حکومت عباسی بعد از 500 سال سقوط کرده و شیعیان بتوانند آزادانه به تبلیغ مذهب تشیع اثنیعشری بپردازند. بعد از آنکه برخی از پادشاهان مغول به مذهب شیعه تمایل نشان دادند، صوفیه که منافع خود را در نزدیک شدن به تشیع میدید، با مطرح کردن مساله ولایت در صوفیه که شباهتی به ولایت در میان شعیان نداشت، خود را به شیعه نزدیک کرده و همین امر سبب شد تا در این عصر تصوف به تشیع نزدیک شود.
ذکر و یاد خداوند، سبب قرب انسان به حقتعالی میشود، چه ذکر زبانی باشد یا ذکر قلبی، اما فرقهی صوفیه از ذکر زبانی سوء استفاده کرده و آن را برای فریب مردم به کار میبرند، هر چند این ذکر لاالهالاالله باشد که بیشتر برای جذب مردم و ریا آن را بر زبان جاری میکنند.
برخلاف ادعای برخی از صوفیه که فرقه خود را اصیل و اسلامی معرفی میکنند، برخی دیگر معتقدند صوفیه فرقهای التقاطی است و آداب و رسوم خود را از دیگر ادیان و فرقههای مختلف اخذ کرده است. بنابراین برای صوفیه نمیتوان چهارچوب مشخصی درنظر گرفت، لذا در هر دوره این فرقه راه خود را به سویی کج کرده است.
شطح از جمله بدعتهای است که دوری و مخالفت صوفیه با قرآن و روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) را آشکار میکند. چنانچه باخرزی از بزرگان صوفیه، شطح را سخنی مخالف شرع میداند که نتیجه آن حق است. حال آنکه در روایات شیعه بر این امر تأکید شده است که هر آنچه مخالف قرآن باشد امری باطل است، حتی اگر روایتی باشد که به ائمه اطهار (علیهم السلام) نسبت داده باشند.
صوفیه خود را صاحبان حقیقت تشیع میدانند زیرا قائل به این هستند که در درایت و تلقین اذکار و دستور قلبیه از امام معصوم صاحب اجازه هستند و در طرف مقابل علماء فقط متصدی امر احکام شرعیه هستند. در واقع صوفیه با این تقسیم، دست به تفکیک امر ولایت زده اند. حال آنکه نه اینچنین تقسیمی ممکن است و نه در آیات و روایات و نه در زمان غیبت صغری چنین تقسمی را توسط امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نمیبینیم.
یکی از اعمال صوفیه، ذکر خدا با شیوههای ساختگی و جعلی است که نمونهای از این ذکر، رقصیدن و چرخیدن به دور خود و لگدمال شدن است، که آن را موهبتی عظیم برای خود میشمارند، در حالی که در اسلام، ذکری سفارش شده که با آرامش و طمأنینه باشد.
ابوهاشم کوفی که به عنوان اولین صوفی مشهور است، در منابع اسلامی مورد مذمت بزرگان شیعه واقع شده است. این مساله تا جایی پیش میرود که امام صادق (علیه السلام) او را فاسد العقیده میداند. وقتی امام صادق (علیه السلام) اولین کسی که مشهور به صوفی است را فاسد العقیده میداند، چطور صوفیان امروزی راه درست را در پیش گرفته و منحرف نیستند؟