بهائیت وشیخیه
پیامبرخواندهی بهائیان از شیعیان خواست که حتی اگر بهائی نمیشوند، حداقل دست از تشیع بردارند. آری؛ بیشک علت دشمنی پیشوایان بهائی با تشیع را میتوان در پیروی از علماء و ظلمستیزی مکتبی شیعیان دانست. روحیهای که با رقم زدن حوادثی نظیر تحریم تنباکو به مستکبرین فهماند که میبایست عوامل خود را برای برچیدن این مذهب حَقه، به کار گیرند.
پس از حکم دادستانی کلّ کشور بر ممنوعیت فعالیت بهائیت، محفل روحانی بهائیان ایران، در سال 1362 اقدام به ارسال نامهای به دادستانی کشور کرده و تعطیلی کامل امور تشکیلاتی بهائیت را مدعی میشود. این در حالیست که تشکیلات بهائیت، در نامهی سال 1387 خود، صراحتاً به فعالیت پنهانی این تشکیلات در ایران اعتراف میکند!
یکی از نکاتی که در نامهی سال 1387 تشکیلات بهائیت به دادستانی کشور به چشم میخورد، ادعای شیعهدوستی بهائیان است. ادعایی که پیشوایان بهائی در گفتههای خود، با خطاب کردن شیعیان به القابی نظیر: پستترین حزب و امّت، مشرک، جاهل و متوحش، خلاف آن را ثابت کردهاند. اینها همه حکایت از کینه و دشمنی بهائیت با مذهب تشیع دارد نه شیعه دوستی!
پس از دستگیری برخی از سران بهائیت در ایران به جرم جاسوسی در سال 1387، تشکیلات بهائیت اقدام به نگارش نامهای به دادستانی کشور میکند. نکتهای که بیش از همه جالب به نظر میرسد، اینست که تشکیلات بهائیت کوشیده خود را زخمخوردهی ساواک معرفی کند! حال آنکه با توجه به حضور عناصری نظیر پرویز ثابتی، در رأس هِرم آن، ادعایی قابل تأمل است.
معصومی تهرانی در نامهی خود به آیتالله محقق داماد، خواستار به رسمیت شناختن بهائیت شد. در پاسخ میگوییم: ادعاهای الحادی پیشوایان بهائی و ماهیت استعماری و نفوذی تشکیلات بهائیت، موجب شده تا علمای اسلام، آن را به رسمیت نشناسند. بعلاوه آنکه حتی پیامبرخواندهی بهائیت، از عادیسازی روابط پیروانش با پیروان سایر ادیان منع کرده است.
بهائیت که مسلمانان را متهم در به کارگیری توهین و تهمت نسبت بدعتگذاران میکند، بد نیست بداند: که پیشوایان بهائیت، خود پیشگام در این مسیر بودهاند. همچنان که شوقی افندی، مبلّغان بزرگ بهائیت، نظیر: ابراهیم خیرالله نخستین مبلّغ بهائیت در آمریکا و جمال بروجردی ملقب به اسمالله جمال، را پست، زنازاده، کفتار پیر و تبهکار خطاب میکند.
با حضور مرکز تشکیلات بهائیت در اسرائیل، جاسوسی سازمانی بهائیت برای این رژیم، شکلی متمایز به خود گرفته است. از اینرو گستردگی جاسوسی بهائیان برای اسرائیل در عصر پهلوی، به حدی بوده که اوج رسوایی را برای این تشکیلات به همراه داشته است. امام خمینی (ره) نیز در پاسخ ساکت ننشسته و به رسوا کردنِ بهائیان و شرکتهای جاسوسی آن پرداخته است.
کمیسیون بین المللی آزادی مذاهب آمریکا، خواهان آزادی فوری زندانیان بهائی و کاهش فشار بر بهائیان این کشور شد. اما تلاش برای آزادی بهائیان در یمن در حالی صورت میگیرد که با محاصرهی این کشور توسط نیروهای ائتلاف عربی، این کشور به زندانی 24 میلیونی بدل شده و نیروهای متجاوز با سلاحهای آمریکایی، به قتلعام و نابودی یمن مشغولند!
معصومی تهرانی در نامهی اخیر خود خطاب به آیتالله محقق داماد، با «دین» برشمردن بهائیت، خواستار احقاق حقوق اقلیتهای دینی و به رسمیت شناخته شدن بهائیت در ایران شد. در پاسخ به وی میگوییم که بر اساس قانون اساسی، اقلیتهای دینی در ایران از آزادی برخوردارند و اعطای آزادی عمل به فرقهی جاسوسی بهائیت خیانت به ایران و اسلام است.
مبلّغان بهائی، با استدلال به کتاب «ظهورالحق» مدعی شدند امیرکبیر پیش از شهادت، از سرکوب بابیان پشیمان شده بود. اما جالب است بدانیم که مستند این ادعا، تنها در کتُب مبلّغان بهائی ذکر شده که بطلان آن واضح است. بعلاوه آنکه کدام عقلی خواهد پذیرفت که میهنپرستی چون امیرکبیر، از سرکوب عوامل نابودی کشور و قتل خود، پشیمان گردد؟!
تشکیلات بهائیت که در زمان کنونی مسلمانان را در به کارگیری تهمت و دشنام نسبت به بدعتگزاران متهم میکنند، گویا از فرهنگ فحاشی پیشوایان خود نسبت به مخالفینشان، بیاطلاع هستند. آری؛ پیشوایان بهائی تنها به صرف شنیدن بوی مخالفت حتی از نزدیکان خود، آنان را آماج تهمتها و فحاشیهای بینظیر خویش قرار میدادند.
بر خلاف دروغپردازی تشکیلات بهائیت در انکار جاسوسی سازمانی اتباعش در ایران، مدارکی موجود است که این تشکیلات، به جاسوسی سازمانی خود در ایران اذعان دارد. از همینرو امام خمینی (ره) حمایت بیدریغ آمریکا از بهائیان ایران (به اسم مسائل حقوق بشری) را خود سندی بر جاسوسی سازمانی بهائیت در ایران برمیشمارد.
پس از بروز ادعاهای علیمحمد شیرازی مبنی بر مهدویت و نبوت، فتنهها و آشوبهای متعددی به نام او در کشور صورت گرفت. این آشوبها که به سه جنگ داخلی نیز منجر شد، با هدف ایجاد نفاق درونی به نفع قدرتهای خارجی پیش میرفت. از اینرو صدرأعظم لایق ایرانی، به تبعید و سپس اعدام عامل فتنه فرمان داد و نزد بهائیان منفور و ملعون گشت.
بهائیان در حالی پیشوایان خود را به عنوان نماد تحری حقیقت معرفی میکنند که رفتار آنان در برابر اشتباهات فاحش بزرگانشان، نشان از تزویر بودن این شعار دارد. به عنوان نمونه، علیمحمد شیرازی مدعی میشود حضرت داوود، پیش از حضرت موسی (علیهماالسلام) میزیسته و پیامبرخواندهی بهائیان به جای حقیقتجویی، به توجیه اشتباه او میپردازد!