ولایت
بسیاری از مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) حقایق زیادی را کتمان کردند که گویا هرگز آنها را از پیامبر (ص) نشنیدهاند؛ اما فاطمه (س) نه تنها به خود اجازه چنین کاری نداد، بلکه شجاعانه و به بهانههای مختلف، حقایق را پیرامون ولایت و امامت علی بن ابیطالب (ع) اظهار کرد و آنچه را که در این خصوص از پیامبر (ص) شنیده بود برای مردم بازگو کرد.
در میان عربها معمول است که علاوه بر اسم، کنیهاى براى افراد انتخاب مىکنند. اگر آن فرد مرد باشد با «اب» و اگر زن باشد با «ام» شروع مىشود. ام ابیها به معنای «مادرِ پدرش» لقبی است که حضرت رسول اکرم (ص) خود به دخترشان حضرت فاطمه زهرا (س) اطلاق کردند که در منابع شیعه و سنّی، سند روایی معتبر دارد.
درحالی ائمه اطهار (ع) در مواقع مختلف، تبرّی را از لوازم اسلام و ایمان خوانده و آن را واجب دانستهاند که فرقههای صوفیه که داعیهدار اسلام حقیقی هستند، صلح کل را بهعنوان اصل اساسی برای خود برگزیده و حاضر به ابراز دشمنی و برائت از دشمنان خدا نیستند. چنانچه نورعلی تابنده به جای ابراز برائت از دشمنان اهلبیت (ع) میگوید که حاضر است به شمر هم خدمت کند.
درحالی برخی از ولایت، بهعنوان وجه مشترک بین تصوف و تشیع نام میبرند که بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند و قبل از قرن هشتم یک قطب هم شیعه نبوده است. همچنین با ورود تصوف به تشیع، اقطاب صوفیه قائل به مهدویت نوعیه شدند و ولایت را از مهدویت شخصیه به مهدویت نوعیه تعمیم دادند و بدینوسیله تکتک اقطاب خویش را ولی خدا و مهدی امت خواندند.
با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند، معنای اتخاذ شده از ولیّ در میان صوفیان، به برداشت اهلسنت نزدیکتر است. اما با ورود تصوف به تشیع، معنای ولایت در نزد آنها نیز تا حدودی تغییر کرد و آنها نمادی از جایگاه و مقام ولی منصوص و معصوم که شیعه بر مبنای قرآن و روایات به آن معتقد است را تا حدودی پذیرفته و آن را در مسلک تصوف بهوجود آورده و نام آن را مرشد یا قطب گذاشتند.
مریدان و پیروان فرقه صوفیه گنابادی باید در تمام امور تابع قطب و شیخ خود باشند و در انجام کارهای خود باید از طرف قطب یا شیخ خود اجازه داشته باشند. اقطاب این فرقه در توجیه این مسئله به آیهای از قرآن اشاره میکنند و خود را جزء مصادیق این آیه معرفی میکند، درحالیکه طبق صریح روایات، منظور از اولی الامر فقط حضرات معصومین (ع) هستند.
صلاحی معتقد است که علم الاسماء همان ودایع الهی است که از حضرت آدم (علیه السلام) سینه به سینه به ائمه اطهار (علیهم السلام) و اقطاب صوفیه و الان نیز به او رسیده است. درحالیکه ودایع الهی یکی از خصوصیاتش این است که نشانهای است برای اثبات صدق و کذب مدعیان و صحبت کردن به تمام زبان های دنیا و سخن گفتن با حیوانات ازجمله همین علم و نشانهای است که ولی خدا باید آن را دارا باشد.
محمد اسماعیل صلاحی درویش پرمدعای فرقه صوفیه گنابادی که خود را قطب برحق این فرقه میداند ادعا کرده است که ودایع الهی نزد وی است. وی ادعا کرد همان قوای ملکوتی که از علم الاسماء است در وجود اوست. درحالیکه نورعلی تابنده و جذبی نشان دادند که از قرائت صحیح قرآن عاجزند. صلاحی نیز قادر به سخنرانی بی عیب و نقص نیست، درحالیکه صاحب ودایع الهی باید بدون هیچ عیب و نقص و با فصاحت و بلاغت صحبت کند.
مشایخ صوفی و ارباب خانقاه که هر روز در پی گسترش اختیارات و تبعیت بی چون و چرای مریدان از خود بودند، با نزدیک شدن تشیع و تصوف به یکدیگر، آمال و آرزوی خود را در مقوله ولایت و جایگاه امام معصوم در تشیع یافتند. تصوف در قرون اولیه از متن اهل سنت برخاست و قریب به اتفاق مشایخ، بزرگان و مشاهیر صوفی تا قرون متمادی از چهرههای اهل سنت بودند.
شیعه معتقد است که ولایت و امامت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر به دوازده نفر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به نام و نشان، تعیین کرده است.[3] با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند و در قرن هشتم و نهم بود که در ایران تصوف بهصورت یک گرایش عمومی درآمد[4]، نمیتوان ولایتی که در میان اهل سنت مقبول است را با ولایت مصطلح میان شیعیان یکی دانست.
معاویه گرچه علی (علیه السلام) را دوست دارد ولی سلطنت را بیشتر از علی (علیه السلام) خواهان است و دوستدار آن است و احمد حنبل گرچه برای علی (علیه السلام) شعر میسراید اما حکومت و ولایتِ دیگران را به عهده دارد. اما مالک اشتر... این مالک است که ولایت علی (علیه السلام) را به عهده دارد و این بار گران را به آسانی میکشد...
خداوند متعال در قرآن و پیامبر بزرگ اسلام در روایات فراوانی جریان خلافت و وصایت پیامبر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم به همگان گوشزد کردهاند، بهویژه در حجه الوداع که آخرین حج پیامبر اکرم بود، در منطقه غدیرخم و در حضور هزاران حاجی، و برای او از همگان بیعت گرفت. خلفای غاصب هم به این موضوع اذعان داشتند و علی را شایسته خلافت میدانستند.
احادیث بسیاری در برتری امیرالمومنین (علیهالسلام) از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است که یکی از آنها حدیث ولایت است. این روایت از سوی ابنتیمیه تضعیف شده است و این در حالی است که البانی آن را صحیح میداند و ابنتیمیه را در نقد شیعیان، عجول دانسته است.
بنا بر فرمایش خداوند در قرآن، اطاعت از امام معصوم (ع) بر همه انسانها واجب است، اما عدهای مانند صوفیان، اطاعت از امام را دستاویزی برای اطاعت از خودشان قرار دادند تا به مقاصد دنیوی خود برسند.