تناقضات وهابیت / یک بام و دو هوا در اعتقادات

  • 1402/11/03 - 10:02

محمد بن عبدالوهاب مدعی است که هر چه اجماع است، باید تبعیت شود و در مسائل غیر اجماعی مؤاخذه صحیح نیست؛ اما مهم‌ترین عقیده‌اش (که تکفیر مسلمانان را در بر دارد) را از دو مقدمه به دست آورده که مقدمه اول آن اجماعی نبوده و مقدمه دوم اجماعی و ضروری است. از این دو مقدمه، نتیجه اجماعی به دست نمی‌آید، ولی او مسلمین را ملزم به تبعیت از آن می‌کند.

توسل

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گروه ارتجاعی و تکفیری وهابیت در قرن دوازدهم، در منطقه نجد عربستان شکل گرفت. آنان با ادعای پیروی از مکتب احمد بن حنبل، می‌کوشند خود را از اهل‌سنت نشان دهند. آنان در بسیاری از مسائل، نه تنها با همه مسلمانان، بلکه با رهبران اصلی خود نیز مخالفت کرده‌اند و دیدگاهی متناقض دارند.

یکی از عقاید متناقض محمد بن عبدالوهاب، قاعده‌ای است که مدعی می‌شود، آنچه اجماعی است، باید تبعیت شود؛ وی در نامه‌ای به علمای مکه در باب تخریب بناء بر قبور صالحین، این مطلب را به عنوان قاعده کلی بیان می‌کند و می‌نویسد: «... بعضی بر این مسئله، اجماع حکایت کرده‌اند؛ اگر یک مسئله اجماعی باشد، پس در آن بحثی نیست و اگر مسئله اجتهادی بود، نمی‌توان در مسائل اجتهادی، کسی را محکوم کرد؛ هر کس در منطقه خود، به مذهب خویش عمل کند، نباید انکار شود».[1]

دلیل محمد بن عبدالوهاب را برای مهم‌ترین عقیده‌اش که تکفیر مسلمانان را در بر دارد، می‌توان به این صورت خلاصه کرد: مقدمه اول، استغاثه به مخلوق غیر قادر، عبادت غیر خداست. مقدمه دوم، عبادت غیر خدا، شرک اکبر است. نتیجه: استغاثه به مخلوق غیر قادر، شرک اکبر است و شرک اکبر، مایه خروج از اسلام است؛ این قیاس، نتیجه علم و عمل محمد بن عبدالوهاب است.

در اینکه عبادت غیر خدا شرک است، حق با محمد بن عبدالوهاب است و باید طبق احکام شرع، با مشرک برخورد شود و این مطلب، اجماعی، بلکه ضروری است؛ اما موضوع تنها این مقدمه دلیل نیست، بلکه ابتدا باید مقدمه اول اثبات گردد تا نتیجه ثابت شود؛ تا ثابت نشود استغاثه به مخلوق غیر قادر، عبادت غیر خداست، نمی‌توان استغاثه کننده را مشرک شمرد و فتوا به کفر و ارتداد او داد.

این دلیل، وقتی اجماعی است که هم مقدمه اول و هم مقدمه دوم آن اجماعی باشد؛ با فرض اینکه محمد بن عبدالوهاب، استغاثه به مخلوق در «ما یقدر علیه» را جایز دانسته، باید اثبات کند که استغاثه مسلمین به اولیاء خدا، از مصادیق جایز استغاثه نیست و علمای مسلمان بر آن متفق هستند؛ یعنی باید ثابت کند که اجماع بر این است که مخلوقی که به او استغاثه شده، قادر نیست و بعد ثابت کند که استغاثه به او، عبادت غیر خدا است، سپس با مقدمه دوم که مسلمانان بر آن اجماع دارند، می‌تواند نتیجه‌ای بگیرد که اجماعی باشد؛ در غیر این صورت -یعنی اگر یکی مقدمه‌ها اجماعی نبود-، نمی‌توان گفت نتیجه اجماعی است.

نتیجه تابع اخس مقدمتین است؛ یعنی نتیجه همیشه تابع ضعیف‌ترین موارد از بین مقدمه‌های استفاده شده در دلیل است و وقتی یکی از مقدمه‌ها اجماعی نیست، هر چند مقدمه دیگر اجماعی باشد، نتیجه اجماعی نخواهد بود.

سؤال ما از محمد بن عبدالوهاب این است که آیا اولیاء خدا و صالحین، بعد از وفاتشان به اجماع امت، قادر بر امری نیستند؟ آیا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بعد از وفاتش دیگر قادر به هیچ امری نیست و إجماع علمای اسلام بر این عقیده‌ است؟ یا این عقیده فقط اعتقاد شماست که عصای چوبی خود را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مفیدتر می‌دانید؛ چون شما به عصا می‌توانید تکیه کنید، ولی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بعد از رحلت به این اندازه هم توانایی ندارد؛ چنانکه این موضوع در حضور محمد بن عبدالوهاب بیان شد: «عصایی که در دست می‌گیریم، از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله بهتر است و فایده بیشتری دارد؛ زیرا به وسیله این عصا، می‌توانیم حیوانات موزی مانند مار را بکشیم، اما محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله مرده است و هیچ خاصیتی ندارد و کاری از دست او ساخته نیست».[2]

بنابراین، این اعتقاد محمد بن عبدالوهاب اجماعی نیست و اگر اجماع بر قادر نبودن پیامبر و اولیاء خدا بعد از مرگ‌شان نباشد، طبق اعتراف وی در مسائل اجتهادی و غیر اجماعی، انکار و توبیخی نیست و هر کس که طبق مذهب خود عمل کند، نباید مؤاخذه شود. آیا کسانی که به اولیاء خدا استغاثه می‌کردند و آنان را قادر در امور خود می‌دانستند، به مذهب خود عمل نمی‌کردند؟ چرا آنان توسط محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، مشرک خوانده شدند و حکم مشرک را بر مسلمین اجرا کردند و خون و مال و ناموس آنان را مباح دانستند؟ محمد بن عبدالوهاب در بیان قاعده مذکور -فقط موارد اجماعی قابل تحکُّم است- یا دروغ گفته، یا این مسئله از تناقضات او است!

پی‌نوشت:
[1]. الرسائل الشخصیه، محمد بن عبدالوهاب، ص۴۱.
[2]. الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، زینی دحلان، ص۴۲. «حتی أن بعض أتباعه کان یقول عصای هذه خیر من محمد، لأنها ینتفع بها فی قتل الحیه ونحوها ومحمد قد مات ولم یبق فیه نفع أصلا وإنما هو طارش».

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.