تناقضات وهابیت / صفات خداوند و پرسش از آن
وهابیان در بسیاری از مسائل، با مسلمانان مخالفت کردهاند، آنان عقاید متناقض دارند؛ ازجمله آن عقاید، صفات خداوند است. آنان از طرفی میگویند، عقل در آن راهی ندارد؛ برخی مواقع میگویند عقل به طور اجمالی درک میکند چه صفتی برای خدا واجب و چه صفتی ممتنع بوده؛ مثلاً صفات نقص بر خداوند محال است. آنها گاهی صفات نقص را بر خدا میپذیرند و میگویند عقل از درک آن عاجز است.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ گروه ارتجاعی و تکفیری وهابیت در قرن دوازدهم، در منطقه نجد عربستان شکل گرفت. آنان با ادعای پیروی از مکتب احمد بن حنبل، میکوشند خود را از اهلسنت نشان دهند. آنان در بسیاری از مسائل، نه تنها با همه مسلمانان، بلکه با رهبران اصلی خود نیز مخالفت کردهاند و دیدگاهی کاملاً ابداعی برگزیدهاند.
یکی از عقاید متناقض وهابیت، مبحث صفات و اسماء خداوند است. وهابیت معتقد است صفات خدا با عقل قابل درک نیست. ابنعثیمین مینویسد: «در باب اسماء و صفات خداوند، عقل راهی ندارد و راه اثبات یا نفی اسماء و صفات الهی، سمع (نقل، ازجمله قرآن و روایات) است؛ بر خلاف اشعریها، معتزله، جهمیه و دیگر فرقههای معطله که راه اثبات یا نفی اسماء و صفات الهی را عقل قرار دادهاند. آنها گفتهاند که چیزی را که عقل برای خدا اثبات میکند، لازم نیست که خداوند آن صفت را برای خود به کار برده باشد و آنچه خداوند برای خود ذکر کرده، اگر عقل نپذیرد، آن را نفی میکنیم».[1]
وی در این کلام خود میگوید، هر صفتی که خدا برای خود در قرآن ذکر کرده، باید پذیرفت و هر چه که بیان نشده نباید برای خدا بپذیریم.
او در ادامه مینویسد: «عقل به طور اجمالی درک میکند چه صفتی برای خداوند واجب است و چه صفتی ممتنع، نه به صورت تفصیلی. ... عقل درک میکند که صفات نقص بر خداوند محال است؛ مثلاً عجز و نابینایی و جهل از خداوند محال است، چون نقص بر خداوند وارد میکند».[2]
با این توضیح، سخن خود را نقض کرد و گفت عقل میتواند در مورد خداوند تا حدی (به طور اجمال) نظر دهد. سؤالی که مطرح است این است که حد فهم عقل را چرا باید شما تعیین کنید؟ بر چه اساسی نظر شما صحیح است؟ میگویید عقل نمیتواند صفت خدا را درک کند؛ بعد میگویید البته به صورت اجمال میتوان صفات نقص را از خدا نفی کرد و صفات کمال را برای خدا ثابت دانست. برای صفات نقص که میتوان از خدا نفی کرد، جهل و نابینایی و عجز را میپذیرید ولی صفات دیگری که آنها هم صفات نقص هستند، ازجمله دست، صورت، دو چشم داشتن، آمدن و نازل شدن به آسمان دنیا و ... را چرا میپذیرید و حکم عقل را در آن رد میکنید؟
ابنعثیمین جریانی را نقل میکند که شخصی از مالک بن انس درباره کیفیت «استوی» در آیه 5 سوره طه پرسید. مالک سر را به زير انداخت و سكوت کرد تا جايی كه عرق بر چهرهاش ظاهر شد. آنگاه اظهار داشت: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» همان طور که خداوند متعال خودش را به آن توصیف کرده است، استواء معلوم است ولی عقل کیفیت را نمیفهمد. باید به آن ایمان داشت و سؤال از آن بدعت است. ... تو مرد بدعتگذاری هستی و دستور داد تا او را اخراج کنند.
بنعثیمین میگوید که سلف، از اهل بدعت، همکلامی با آنان و مجادله با آنها و ... کراهت داشتند. وی که یکی از معضلات وهابیت را، تفسیر منسوب به ابنتیمیه درباره همین آیه میبیند، این شیوه را میپسندد و مینویسد، در مورد هر صفتی که فرقههای دیگر تأویل میکنند میگوییم معنی آن وصف، غیر مجهول، کیفیت آن غیر معقول و ایمان به آن لازم بوده و سؤال از آن نیز بدعت است.[3]
حال این سؤال مطرح میگردد که چگونه باید به چیزی که معقول نیست ایمان بیاوریم؟ سؤال در این موارد بدعت نیست، بلکه سفارش خداوند است که «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛[4] «پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید». همچنین خداوند فرموده است: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»؛[5] «آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را (به لطف خاص خود) هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند».
سفارش به پرسیدن آنچه نمیدانید، با این شیوه مالک بن انس و وهابیون سازگار نیست که هر چه را ندانند یا مخالف عقل باشد، اینگونه منکر شده و عقل را خارج از فهم آن بدانند و هر زمانی که بخواهند بگویند عقل این موارد را میفهمد. متکلمین این مسائل را در مورد صفات خداوند به زیبایی پاسخ گفتهاند. آنگونه که ملاحظه شد مشخص میگردد که وهابیت در مورد صفات خداوند عقاید متناقضی دارند و میگویند ببینید ما در صفات خداوند چه میگوییم، بدون تفکر، همان را بپذیرید!
پینوشت:
[1]. شرح العقيدة الواسطية، ابنعثيمين، ص80.
[2]. همان، ص81و 82.
[3]. همان، 99-101.
[4]. سوره نحل، آیه 43.
[5]. سوره زمر، آیه 18.
افزودن نظر جدید