آیا « مولی » در حدیث غدیر به معنای دوست و یاور است؟

  • 1392/12/15 - 08:30
یکی از شبهاتی که وهابیت به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که معنای « مولا » در حدیث غدیر به معنای دوست و یاور است. روشن‌ترین گواه بر این که لفظ « مولی » در زبان عرب به معنی « اولی » آمده است، آیات قرآن است که برای نمونه به یک مورد آن اشاره می‌کنیم: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة و لا من الذین کفروا مأویکم النّار هی مولاکم و بئس المصیر »؛ «امروز ( رستاخیز ) نه از شما و نه افرادی که کفر ورزیده‌اند، عوضی گرفته نمی‌شود، جایگاه شما آتش است و آن برای شما اولی و سزاوار است و چه بازگشتگاه بدی است ». [ حدید / 15]

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که وهابیت به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که معنای « مولا » در حدیث غدیر به معنای دوست و یاور است.

پاسخ: برای روشن شدن مدلول حدیث ناچاریم در دو مقام صحبت کنیم:

1. آیا در لغت عرب، لفظ « مولی » به معنی « اولی » آمده است؟

2. در صورت صحت چنین معنایی، آیا مقصود از « مولی » در حدیث همان « اولی » است؟

الف: روشن‌ترین گواه بر این که لفظ « مولی » در زبان عرب به معنی « اولی » آمده است، آیات قرآن است که برای نمونه به یک مورد آن اشاره می‌کنیم: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة و لا من الذین کفروا مأویکم النّار هی مولاکم و بئس المصیر »؛ «امروز ( رستاخیز ) نه از شما و نه افرادی که کفر ورزیده‌اند، عوضی گرفته نمی‌شود، جایگاه شما آتش است و آن برای شما اولی و سزاوار است و چه بازگشتگاه بدی است ». [ حدید / 15 ]
مفسران اسلامی می‌گویند: لفظ « مولی »، در این آیه به معنی « اولی » است، زیرا برای این افراد بر اثر اعمال ناشایستی که مرتکب شده‌اند، جز آتش چیزی شایسته و سزاوار نیست.

ب: اما مقصود از « مولی » آیا در حدیث همان « اولی بنفس » و یا « اولی به اطاعت » و به یک معنا « ولیّ » و سرپرست است که معنای « ولایت مطلقه » شخصی بر انسان را می‌رساند؛ یا مفاد حدیث،  چیزی غیر از این است، چنان که برخی تصور کرده‌اند که « مولی » در حدیث به معنی دوست و یاور و امثال اینهاست.

قرائن و شواهد فراوانی گواهی می‌دهد که مقصود از « مولی »، همان معنای نخستین است که علما و دانشمندان، از آن به « ولابت مطلقه » تعبیر می‌کنند؛ که اکنون به بیان آنها می‌پردازیم:

1. قرائنی در متن حدیث و در خطبۀ پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) وجود دارد که نشان می‌دهد مقصود از مولی، اثبات زعامت و اولویت بر جان و مال است. این قرائن و شواهد عبارتند از: گواه نخست: پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) پیش از بیان متن حدیث فرمود: «الست أولی بکم من انفسکم »؟ [1] در این جمله، پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) لفظ « اولی به نفس » را به کار برده و از همه مردم دربارۀ اولویت خود نسبت به جان آنان، اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه ».

هدف از تقارن این دو جمله چیست؟
آیا جز این است که می‌خواهد همان مقامی را که خود پیامبر به نص قرآن دارد، در مورد علی ( علیه السلام ) نیز اثبات کند؟
در نتیجه معنی حدیث چنین خواهد بود: هر کس من نسبت به او اولی و سزاوارتر هستم، علی نیز نسبت به او اولی است. و اگر مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز این بود، دیگر لزومی نداشت برای اولویت خود از مردم اقرار بگیرد.

گواه دوم: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز سخن، از مردم در مورد سه اصل مهم اسلامی اقرار گرفت و فرمود: «ألستم تشهدون أن لا اله الّا الله و أنّ محمّدا عبده و رسوله و أنّ الجنّة حق و النّار حق».

هدف از این اقرار گیری چیست؟
آیا جز این است که می‌خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیتی را که در ادامه برای علی ثابت خواهد کرد، بسان اصول پیشین تلقی نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وی، در ردیف اصول سه‌ گانه‌ای است که همگی به آن اقرار و اعتراف دارند؟
حال اگر مقصود از « مولی » دوست و ناصر باشد، در این صورت رابطۀ جمله‌ها به هم خورده و کلام، بلاغت و استواری خود را از دست می‌دهد، زیرا: اوّلا: علی ( علیه السلام  ) منهای مقام و لایت، یک فرد مسلمان برجسته بود، که در جامعۀ آن روز پرورش یافته بود و لزوم دوستی با همۀ افراد با ایمان چه رسد به مؤمنی مانند علی مطلب مخفی و پنهانی نبود که پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را در اجتماع بزرگ اعلام فرماید.

ثانیا: این مسأله ( دوستی و یاری ) چندان اهمیت نداشت که در ردیف اصول سه‌گانه قرار بگیرد.

گواه سوم: پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن می‌گوید و می‌فرماید: « انّی اوشک أن ادعی فأجیب ». [2]

این جمله حاکی از آن است که پیامبر ( صلی الله عیله و آله و سلم ) می‌خواهد برای پس از رحلت خود چاره‌ای بیندیشد و خلائی را که از رحلت آن حضرت پدید می‌آید، پر کند. آنچه می‌تواند این خلاء را پر کند، تعیین رهبری است که زمام امور را پس از رحلت پیامبر به دست بگیرد، نه مودّت و دوستی فردی و یا نصرت و کمک به او.

گواه چهارم: پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) پس از جملۀ « من کنت مولاه . . . » چنین فرمود: « الله اکبر علی اکمال الدّین و اتمام النّعمة و رضی الربّ برسالتی و الولایة لعلی من بعدی ». [3]

اگر مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) دوستی و نصرت فردی از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستی علی و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید و نعمت او به پایان رسید؟
روشن‌تر از همه این که می‌فرماید: خداوند به رسالت من و ولایت علی ( علیه السلام ) راضی گردید.

گواه پنجم: چه گواهی روشن‌تر از این که شیخین و گروه بی‌شماری از یاران رسول خدا ( صلی الله عبله و آله و سلم ) پس از فرود آمدن از منبر خطابه، همگی به علی ( علیه السلام ) تبریک گفته و موضوع تبریک تا وقت نماز مغرب ادامه داشت، بنابراین علی ( علیه السلام ) در آن روز چه مقامی به دست آورد که شایسته چنین تبریکی بود؟
آیا جز مقام زعامت و رهبری امت که تا آن روز به طور رسمی به او ابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت هست؟ [4]

2. در روز واقعه تاریخی غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) با کسب اجازه برخاست و مضمون کلام پیامبر را در قالب شعر بیان کرد. این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جای لفظ مولی، کلمۀ امام و هادی را به کار برد و چنین سرود:

فقال له: قم یا علیّ فانّنی     * * *     رضیتک من بعدی اماما و هادیا

چنان که روشن است، وی از لفظ « مولی » که در کلام پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، جز مقام امامت و پیشوایی و هدایت و رهبری امت، چیز دیگری تلقی نکرده است و با توجه به اینکه وی شعر خود را در حضور رسول خدا سرود و اینکه پیامبر اکرم هم برداشت او از لفظ مولی را در شعرش تایید نمودند نتیجه می گیریم که کلمه مولی در حدیث غدیر نیز به همان معنای زعامت و ولایت و امامت امت بوده است و نه دوست و یاور . و نه تنها حسان بلکه پس از وی شاعران بزرگ اسلامی که بیشتر آنان از ادبا و شعرای طراز اوّل جامعه عربی بودند از لفظ مولی همین معنا را برداشت کردند. [5]

 

 

 

 

منابع:

[1]. این جمله را علامۀ امینی از 64 محدث و مورخ اسلامی نقل کرده. به جلد 1، صفحه 371 مراجعه شود.
[2]. به الغدیر، ج 1، ص 26، 27، 30، 32، 33، 34، 36، 47، 176، مراجعه شود.
[3]. به الغدیر، ج 1، ص 43، 165، 231، 232، 233، 235، مراجعه شود.
[4]. به الغدیر، ج 1، ص 270، 283 مراجعه شود.
[5]. کتاب راهنمای حقیقت آیت الله شیخ جعفر سبحانی، ص 324 ـ 331.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.