آیا حضور امام در شورای شش نفره بیانگر قبول نظام شورایی در امامت است؟
یکی از شبهاتی که ( وهابیت ) به شیعه وارد میکنند این شبهه میباشد که آیا حضور امام علی علیه السلام در شورای شش نفره بیانگر قبول نظام شورایی در امامت نیست؟
پاسخ: حضور حضرت در شورای شش نفره از روی اختیار نبود، زیرا تهدیدهای خلیفه قبل (عمر) دربارۀ اعضای شورا بیانگر یک استبداد عجیب و شگفتآور بود. هنگامی که عمر هر شش نفر را احضار کرد و مسأله خلافت را بیان نمود، رو به محمد بن سلمه کرد و گفت: هنگامی که از مراسم دفن من بازگشتی ، با پنجاه مرد مسلّح این شش نفر را برای امر خلافت دعوت کن و همه را در خانهای گرد آور و با آن گروه مسلح بر در خانه توقف کن تا آنان یک نفر را از میان خود برای خلافت برگزینند. اگر پنج نفر از آنان اتّفاق نظر کردند و یک نفر مخالفت کرد، او را گردن بزن و اگر چهار نفر متحد شدند و دو نفر مخالفت کردند آن دو مخالف را بکش و اگر این شش نفر به دو دستۀ مساوی تقسیم شدند، حق با آن گروه خواهد بود که عبدالرحمان بن عوف در میان آنها باشد. آن گاه آن سه نفر را برای موافقت با این گروه دعوت کن. اگر توافق حاصل نشد، گروه دوم را از بین ببر. و اگر سه روز گذشت و در میان اعضای شورا اتحاد نظری پدید نیامد، هر شش نفر را اعدام کن و مسلمانان را آزاد بگذار تا فردی را برای زعامت خود برگزینند. چون مردم از مراسم دفن عمر بازگشتند، محمّد بن سلمه با پنجاه تن شمشیر به دست، اعضای شورا را در خانهای گرد آورد و آنان را از دستور عمر آگاه ساخت.
آیا با این همه ارعاب و تهدید میتوان تصور کرد که امام علی علیه السلام از روی میل باطنی در شورا شرکت کرده باشد؟
درست است که امام خود را خلیفه شرعی میدانست و حق خویش را مغصوب و به غارت رفته میدید، ولی آنگاه که خلافت خلفا تثبیت گردید، مصلحت را در این دید که تا آنجا که مصالح اسلام و مسامانان ایجاب کند با آنان همکاری نماید، و لذا خلفا در کارهای مهم با او مشورت میکردند و حضرت نیز به آنان کمک فکری میکرد. هیئتهای علمی تحقیقی از یهود و نصارا وارد مدینه میشدند تا از برنامه آیین جدید آگاه گردند و یگانه کسی که پاسخگوی مشکلات آنان بود، شخص امام علی علیه السلام بود.
آن حضرت احساس کرد که زمزمه اتحاد و دعوت به جاهلیت از گوشه و کنار شبه جزیره بلند شده و چه بسا اگر خلافت را یاری نکند، اصل و اساس به خطر بیفتد، چنان که در یکی از نامه های خود مینویسد:
« تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و میخواهند دین محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نابود سازند. (در اینجا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران کوتاه زندگی دنیا است، که زایل و تمام میشود. همانطور که «سراب» تمام میشود و یا همچون ابرهایی که از هم میپاشند. پس برای دفع این حوادث بپاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید ». [1]
بنابراین مشارکت امام در شورای شش نفره به معنی پذیرش نظام شورایی نبود، بلکه از یک اصل کلی سرچشمه میگرفت و آن اینکه: اکنون که حق از محور خود بیرون رفته، باید کوشش کرد لااقل مصالح اسلام و مسلمین در حدّ امکان محفوظ بماند، شکافت کمتر شود و فساد مستولی نگردد. [2]
منابع:
1. نهج البلاغه، خطبه 146.
2. کتاب راهنمای حقیقت آیت الله شیخ جعفر سبحانی، ص 332 ـ 337.
افزودن نظر جدید