حماسه انتظار فرج يا محرک اميد آفرين

  • 1392/01/01 - 04:53
«ملتي که در انتظار مصلح بسر مي‏برد خود بايد صالح باشد» و شايد بپاخاستن شيعه به هنگام شنيدن نام قائم عليه‏ السلام نيز به اين معني است که هر لحظه آماده‏ ايم تا مهدي (ع) قيام کند و ما گوش به فرمان او جان به پيشگاهش هديه بريم و اين آمادگي تا بدانجا او را مبارز تربيت مي‏کند که همه روزه دعاي «عهد» مي‏خواند
اللهم عجل لولیک الفرج

مکتب انتظار فرج ظهور يک مکتب تربيتي و اصلاحي است و انتظاري است شورانگيز و محرک اميد آفرين و هستي‏ زا، و اين اميد و انتظار است که نه تنها جامعه‏ ي پوياي شيعه را در طول تاريخ پر افتخارش با وجود مخالفتهاي شديد و رنجهاي طاقت فرسا از حرکت باز نداشته، بلکه عامل محرک آن نيز بوده است و به قول «ميسو ماربين آلماني» همين انتظار راز بقاء و پيشروي اين گروه «شيعه» گرديده است [1] .

بجاست که زنگار اوهام از چهره‏ي اين اصل انسان ساز حماسه آفرين زدوده شود، تا روشن گردد که همين انتظار است که از ملتي خمود، قومي  شور آفرين، از اجتماعي پريشان توده ‏اي سامان يافته، از انسانهاي افسرده آدمياني شادي آفرين از رهرواني پريشان گام توده‏ اي ثابت قدم از انسانيتي پرآشوب، جمعيتي آرام بخش و از تاريخي بي‏فردا فردائي تاريخ ساز مي‏سازد. 

در اينجا براي نمونه چند روايت درباره‏ي فضيلت انتظار فرج و ظهور نقل مي‏کنيم. 

امام صادق (ع) مي‏فرمايد: کساني که در انتظار قائم (ع) بسر مي‏برند چون افرادي هستند که در خدمت او باشند... و بلکه چون شمشير زنان در رکاب مهدي‏اند نه به خدا قسم بسان شهيداني هستند که جان در رکاب پيامبر (ص) باخته‏اند [2] .

اين سخن ژرف نقش برجسته‏ي انتظار را مشخص مي‏سازد و اينکه منتظران راستين، همچون مؤمنين صدر اسلام، بايد آتشين درون و مصمم در برابر جاهليت زمان خود بپاخيزند. در آماده ساختن توده‏ ها براي پذيرفتن نظامي الهي و انساني حماسه آفرين تلاشي پاکبازانه تا حد شهادت در رکاب آن حضرت باشند. و لذا پيامبر اسلام (ص) مي‏فرمايد: برترين کردار امت من انتظار فرج است [3] .

و آن گاه که مي‏بينيم در منطق هدف ساز امام هشتم (ع) انتظار فرج جزء فرج است [4] .

درمي‏يابيم که يک شيعه آگاه بايد کرداري در زمان انتظار داشته باشد که گوئي در زمان ظهور مهدي (ع) زندگي مي‏کند. 

و از اين جهت حماسه پرشور انتظار اگر به درستي شناخته شود غنچه‏ ي اميدي پر شکوه را بر نهال زندگي انسانهاي نگران شکوفان مي‏سازد، تا با دروني پرشور و عزمي راسخ براي ساختن آينده‏اي روشن تلاشگر و کوشا باشند. 

براي روشن‏تر شدن اين بيان سپاه انبوهي را در نظر بگيريد که فرمانده آن به ضرورتي بخردانه از حوزه‏ ي مأموريت خود خارج مي‏شود به لشگريان خويش اعلام مي‏کند که زمان بازگشت او روشن نيست ولي همه بايد آماده‏ي نبرد باشند، چه به هنگام بازگشت فرمان حمله را صادر خواهد کرد و نبردي قرين پيروزي را آغاز خواهند نمود، سپاهيان لايق و هوشيار با دريافت اين دستور هميشه آماده‏اند تا با رسيدن فرمانده و فرمان حمله‏ اش به پيکار با تباهيها و زشتي ها بپردازند. 

انبوهي و گستاخي دشمن در اين مدت آنان را در راه مبارزه مصمم‏ تر مي‏کند و با ديدگان اشک آلود و دلهاي مشتاق و لبهاي دعا خوان چشم به راه فرمانده خود هستند و فراموش نمي‏کنند که هميشه بايد در آمادگي رزمي بوده و لياقت نبرد با باطل را در خود حفظ کنند. 

چنين گروه آگاه و بيدار دلي هيچ گاه در اين فکر نخواهند بود که پراکنده شويم و به استراحت بپردازيم تا فرمانده بازگردد و کارها را سامان دهد برويم تا او بجنگد و ما پيروز شويم او قيام کند و ما آزاد گرديم او بپاخيزد و ما پيشرفت نمائيم. 

پيدا است که سرانجام چنين پنداري چه مي‏تواند باشد و از اين جهت است که گفته ‏اند «ملتي که در انتظار مصلح بسر مي‏برد خود بايد صالح باشد» و شايد بپاخاستن شيعه به هنگام شنيدن نام قائم عليه‏ السلام نيز به اين معني است که هر لحظه آماده‏ ايم تا مهدي (ع) قيام کند و ما گوش به فرمان او جان به پيشگاهش هديه بريم و اين آمادگي تا بدانجا او را مبارز تربيت مي‏کند که همه روزه دعاي «عهد» مي‏خواند و از خداي مي‏خواهد اگر بين او و مهدي مرگ فاصله انداخت به هنگام قيام قائم آل محمد (ص) خدا او را در حالي که کفن پوشيده و شمشير کشيده و نيزه آخته کرده و به ياري مهدي (ع) در شهر و ده مي‏شتابد از قبر خارج سازد. 

اگر شيعه در فراز و نشيبهاي عمر هزار و چهارصد ساله‏ي خود، در مسير مبارزه‏ي با باطل از پا نيفتاده و همواره به آرمانهاي انساني روانه‏ي ميدان کارزار کرده يکي از عواملش انتظار مثبت بوده است. 

درست به خلاف کساني که تمام مباهاتشان را در گذشته تاريخ جستجو مي‏کنند منتظران واقعي همواره به آينده‏اي درخشان چشم دوخته و به سوي آن گام برمي‏دارند چه انتظار راستين جهت را از گذشته به سوي آينده تغير مي‏دهد، خلاصه اينکه انتظار شيعه انتظاري است راستين و اگر برداشت ما از اين اصل برداشتي اصيل است بايد خود ملتي صالح بوده و در حدود خود با تلاشي پيگيرد در مبارزه‏ ي با باطل زمينه‏ي قيام آن حضرت را فراهم سازيم چه «عدمه منا» سبب نبودن شمع وجود آن حضرت در ميان اجتماع ما رفتار خود ما است. 

و در پيام خود به شيخ مفيد فرموده است: اگر روش ناهنجار شيعه نبود به سعادت ملاقات ما نائل مي‏شدند [5] .

و لذا بکوشيم تا در اين راه توانائي و قدرت براي شرکت در نبرد آخرين در حضور امام زمان (ع) را کسب کرده و اين گونه با تمام وجود چشم به راه قيامش باشيم بنابراين انتظار براي به وجود آوردن صلاح شايستگي لياقت اصلاحات کار کوشش حرکت و امثال آن است انتظار حالت ديناميک و تحرک جامعه است نه خاموش نشستن و صبر و حوصله و انتظار کس ديگر که بيايد و کارها را اصلاح کند، ما بايد هميشه آماده باشيم چون نمي‏دانيم که مهدي (ع) کي مي‏آيد و اين انتظار را پايان کي است بايد هر لحظه در اين آمادگي باشيم زيرا انتظار چيزي نيست جز تهيه مقدمات همان انقلاب نهائي و جهاني و آمادگي براي طرفداري از حق و دامن  زدن به شعله‏هاي آن انقلاب و نير انتظار مصلح موعود عشق به دو چيز را در بر دارد: 

1- عشق به عدالت 2- عشق به مجري عدالت 

و نه تنها آدمي را به اصلاح نقش خود و سايرين وادار مي‏کند بلکه او را برمي‏انگيزد به آماده ساختن مقدمات پيشرفت و اموري که موجب پيروزي مهدي عليه‏ السلام است. 

و انتظار نمايانگر و کاشف اين معني است که شخص منتظر، دوستار اقامه‏ي عدل است، و برگشتن حق و عملي شدن احکام خداي بزرگ و اجراي حدود و برقرار شدن هر چيزي به جايگاه صحيح آن و رسيدن آدمي بلکه تمام موجودات به سر حد کمالي که به خاطر آن آفريده شده‏اند... کوتاه سخن اين که انتظار فرج به معني انتظار حکومت قائم آل محمد است و اين حکومت برپا دارنده عدل مطلق است و کسي که اين دوران را درک کند پيش از آن که از آن برخوردار شود بايد در راه تحقق آن فداکاري کند. هم در سطح از جان گذشتن و هم در سطح قبول همه‏ي مفاهيم آن حکومت. 

و اگر کسي چنين باشد، اين حالت اختصاص به آن دوران ندارد و هم اکنون نيز تکليف هست پس سکوت و سستي و بي‏قدرتي و تصوف پيشگي و تکليف رهاني خلاف و ضد انتظار است. 

خلاصه اين که انتظار براي بيدار کردن حس مسئوليت مسلمانان خواب زده است نه آسوده گذاشتن آنها... 

 

[1] سياسة الحسينية صفحه‏ ي 62.

[2] بحارالانوار چاپ جديد ج 52 صفحه‏ ي 156.

[3] منتخب الاثر فصل 10 باب 2 صفحه‏ ي 494.

[4] بحارالانوار ج 52 صفحه‏ ي 130.

[5] رجوع شود به کتاب در فجر ساحل نوشته حکيمي.

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.