تا کی می شود این چنین اشتباه کرد!
سه نظریه در مورد خدا در مسیحیت رایج است که دو نظریه رایجتر و شایعتر و یک نظریه درست و البته غریبتر در میان مسیحیان میباشد. نظریه ای که دعوت عیسی بر مبنای آن است و امروزه هم عقلای مسیحیت به آن گرایش پیدا کردهاند اما این نظریه هم با اشتباه که در ادامه بیان میشود، رو به رو است.
مسیحیت بعد از چندین سال به دلائلی سیاسی در شورایی عیسی را در کنار خدای خود یافت؛ و بعد از چند سال در شورایی دیگر روحالقدس هم اضافه شد. یعنی در ابتدا و طی چندین سال مسیحیت یک خدا را پرستش میکرد اما بعد قائل و معتقد به تثلیث شد.
به این ترتیب بر اساس و فرمان و تصمیم گیری شوراها مسیحیت به سه خدا معتقد شد. اما اعتقاد به سه خدا با مشکلات زیادی رو به رو شد این نظریه هم مشکلاتی از نظر کتاب مقدس داشت و هم مشکلاتی عقلی. مردم هم رفته رفته با این شبهات آشنا شدند. اگر شخص مسیحی تفکری هم در مورد این آموزه نمیکرد با مطالعه کتاب مقدس، چه عهد عتیق و چه عهد جدید متوجه میشد که غالب کتاب مقدس بر اساس یکتا پرستی است. کل عهد عتیق که دعوت به یک خدایی میکند و غالب عهد جدید هم خدای یگانه را معرفی میکند. خود عیسی هم چندین بار اعتراف میکند که در برابر خدای یکتا ناقص است. اگر هم اهل تفکر بود میفهمید که سه خدا عقلانی نیست مخصوصاً زمانی که این سه خدا ذاتاً متفاوت هستند و دو خدا هم ویژگی خدا بودن را ندارند.
با گذشت زمان و شایع شدن این مشکلات کلیسا تصمیم گرفت کمی این مشکلات را توجیه و مخفی کند پس اعلام کرد که این سه خدا یک هستند هر چند سه خدایی متمایز هستند. این حرف فقط کمی فهمیدن اشتباهات را سختتر کرد و کمی عوام فریب شد.
اما با پیدایش مکاتب الحادی و ضد خدا و جنگهای سیاسی و رشد اسلام و تبلیغات اسلامی، این توجیه هم رسوا شد.
در این زمان نظریهٔ دیگری مطرح شد. این نظریه که اغلب توسط معترضین مسیحیت یا همان پروتستانها مطرح شد دم از سه خدای متمایز نمیزند و میگفتند: کاتولیکها کافر و ملحد (ضد خدا) هستند.
آنها معتقد هستند فقط یک خدا وجود دارد و زمانی که از تثلیث سؤال میشد میگفتند ما به سه تجلی و حالت جداگانه از خدا معتقد هستیم و خود را با این جواب از بسیاری از سؤالات بری میکردند. اما این حرف هم مشکلات زیادی داشت.
سه تجلی و حالت از خدا یعنی چه؟
اگر منظور آنها این است که خدا گاهی به صورت انسان و گاهی هم روحالقدس و گاهی هم غیر این دو است، با مشکل رو به رو است مثلاً اینکه چرا و به چه دلیل و علتی گاهی انسان است و گاه روحالقدس یا گاهی غیر این دو.
سؤال دیگر این است که این حرف مستلزم ناقص بودن خداوند در زمانهایی است که رو ح القدس یا عیسی (انسان) میشود، است که این حرف همانطور که گفته شد اعتراف خود عیسی در کتاب مقدس است.
و اگر منظورشان این است که خدا در حالی که کامل است به حالت انسان یا روحالقدس در میآید که این هم حرفی گزاف و بیهوده است.
البته گاهی هم توجیه میکنند که خدا قادر مطلق است و هر کاری بخواهد انجام میدهد و این کار را اراده کرده است و انجام داده است که این حرف هم گزاف است. به دلیل اینکه مگر میشود که خدا اراده کند که ناقص شود این کار از انسان عاقل هم سر نمیزند چه رسد به خدای عالم و قادر.
در نتیجه بهترین نظریه همان توحید و یگانگی خدا و پیامبر بودن حضرت عیسی است که این حرف هم از جانب مسیحیان با یک مشکل مواجه است. مشکل این است که این حرف زمانی که به خلاف آموزه های واتیکان و بخش اعظم و شاید ۹۰ % مسیحیت است آیا نباید در دیگر آموزهها هم شک کرد؟ زمانی که اصل اساسی دین را اشتباه بیان میکنند چه دلیلی دارد که در دیگر امور اشتباه عمل نکنند و مسیر انحرافی را روشن نکنند؟ پس این نظریه هم بدون تحقیق در دیگر موارد ناقص است.
در نتیجه مسیحیان چه معتقد به سه خدای جداگانه و چه معتقد به سه خدایی که واحد هستند باشند و چه معتقد به سه حالت از خدا و چه معتقد به یک خدا باشند، در اشتباه به سر میبرند.
افزودن نظر جدید