منظور از اذیت مرده، هنگام گریه زندهگان
روایاتی در متون حدیثی نقل شده که دلالت بر نهی از گریه بر مردگان دارند؛ پاسخهایی که برای جواز گریه داده شده است، با فرض صحت این روایات، به این صورت است که این حدیث برای مورد خاص (یهود و کفار) صادر شده و مختص به مؤمنین نیست؛ راوی، حدیث را اشتباه نقل کرده و عذاب در این حدیث به معنی ناراحتی روحی بوده، نه عقاب الهی.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی از روایات به طور مستقیم یا غیر مستقیم، افراد را از گریه کردن بر مرده باز میدارد؛ این روایات به چهار صورت مطرح شده است: گروه اول از این روایات، گریه را به صورت مستقیم نهی نمیکند، ولی میگوید با گریه بر فرد مرده، او عذاب میبیند؛ بنابراین برای عذاب ندیدن مرده نباید گریه کرد؛ گروه دوم از روایات ناهیه، نوحه کردن را از اعمال جاهلی دانسته و طبق این تعبیر نباید نوحه بر میت انجام شود؛ گروه سوم روایاتی است که به طور مطلق نوحه را نهی میکند و در گروه دیگر از روایات برای فرد نوحهکننده، وعده عذاب داده شده است.[1]
در برابر روایات دلالت کننده بر نهی از گریه کردن بر مردگان، احادیثی نیز وجود دارد که گریه بر میت را امری جایز میشمرد؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله، اشک بر مرده را رحمتی از سوی خداوند دانسته که بر قلب بندگانش هدیه شده است.[2] بیشتر روایاتی که در جواز گریه بر مردگان است، گزارشاتی است که از رفتار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و گریههای حضرت در فراق عزیزانش حکایت شده است؛ گریه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر عبدالمطلب، ابوطالب، مادر گرامیشان، پیکر مثله شده حمزه و گریه بر یارانشان، مثل عثمان بن مظعون و ...؛ این روایات سیره عملی پیامبر صلیاللهعلیهوآله را نشان میدهد و دلیل بر جواز گریه بر مردگان بوده و به عنوان سنت حضرت، سزاوار است اهلسنت به این سیره عمل کنند.
درباره روایاتی که از آن، نهی گریه کردن بر مردگان برداشت میشود، پاسخهای مختلفی میتوان مطرح کرد:
- میتوان گفت که حدیث صحیح است و سبب صدور خاصی دارد: وقتی این حدیث نزد عایشه بازگو شد، به راویان آن (عمر و ابنعمر) نسبت فراموشی و اشتباه داد؛ او معتقد بود پیامبر صلیاللهعلیهوآله هنگام گذر از قبر یک یهودی و در خطاب به او فرموده است؛ معنی روایت این گونه خواهد بود: «شما بر او میگریید، در حالی که وی در قبرش عذاب میشود».[3] عایشه در موقعیت دیگری، این حکم را منحصر به زمانی میداند که مرده، کافر باشد و بیهقی از این تفسیر استقبال کرده و معتقد بود این روایات، ارتباطی به مؤمن ندارد؛ ابنعباس نیز با استناد به سخن عایشه، گوینده این روایات را عمر میدانست، نه پیامبر صلیاللهعلیهوآله.
- پاسخ دیگر این است که حدیث از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده، ولی راوی آن را جابجا نقل کرده است: باز هم از عایشه در کتب حدیثی آمده است که به راوی حدیث (ابنعمر) نسبت فراموشی داده و اصل روایت را این گونه بیان کرد: «مرده در قبر به خاطر گناهش عذاب مىشود، درحالى که نزدیکانش در آن هنگام، گریه مىکنند».[4]
- برخی نیز حدیث را تقیید زدهاند: اکثر علمای شافعی، روایت را بر کسی حمل کردهاند که بر نوحهخوانی بعد از مرگ خود، وصیت کرده باشد؛[5] برخی نیز گفتهاند که باید وصیت به شیون نکردن داشته باشیم؛ برخی نیز این روایات را مربوط به زمانی میدانند که گریه کننده از حدّ معمول صبر، تجاوز کند و نسبت به تقدیر الهی خشمگین شود و کارهایی مثل گریبان چاک کردن، خراش دادن گونه و ... انجام دهد.[6]
- برخی نیز کلمه عذاب را به ناراحتی روحی معنا کردهاند: از طبری و ابنتیمیه، این تفسیر نقل شده است. در حدیثی از بنت مَخرمه نقل شده که از وفات فرزندش میگریست. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «آیا بر شما سخت است که با همراهان خود در دنیا به نیکی رفتار کنید، اما هنگامی که درگذشت، «انا لله و انا الیه راجعون» بگویید؟ قسم به کسی که جان من به دست اوست، اگر شما گریه کنید، میت ناراحت میشود؛ پس ای بندگان خدا! مردگان خود را عذاب ندهید».[7] برخی هم مؤید این قول را روایتی دانستهاند که اعمال خویشان، بر میت عرضه میشود؛ لذا این گریه، موجب ناراحتی او میشود. برخی از فقها نیز اهداف گریه را در حکم آن دخیل میدانند؛ یعنی اگر گریه به معنای نارضایتی از قضای الهی باشد، حرام و اگر از روی محبت بوده و یا از سختیهایی که بعد از مرگ بدان دچار میشود، مباح است؛ بنابراین در صورت صحیح بودن این روایات، نمیتوان به طور کلی به عدم جواز گریه بر مرده، حکم کرد.
پینوشت:
[1]. 1. ِإنَّ الْمَیتَ لَیعَذَّبُ بِبُکاءِ أهْلِهِ عَلَیه. (صحیح بخاری، ج2، ص80).
2. النِّیاحَةُ مِنْ عَمَلِ الْجَاهِلِیة. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص376).
3. نهى عن النّیاحة والاستماع إلیها. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص5).
4. النَّائِحَةُ إذَا لَم تَتُب قَبْل مَوْتِهَا، تُقَام یوْم الْقِیامَةِ وَعَلَیهَا سِرْبَال مِن قَطِرَان، وَدِرْعٌ مِنْ جَرَب. (صحیح مسلم، ج2، ص644).
[2]. صحیح مسلم، ج2، ص636.
[3]. همان، ص642.
[4]. همان، ص643.
[5]. معرفة السنن و الآثار، بیهقی، ص302.
[6]. جواهر الکلام، نجفی، ج4، ص367.
[7]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج25، ص8.
افزودن نظر جدید