فلسفه گریه بر امام حسین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چرا برای اولیای الهی و در سوگ آنها، خصوصاً امام حسین (علیه السّلام) گریه میکنیم؟ فلسفه و حکمت گریه چیست؟ آیا دلیل شرعی بر آن وجود دارد؟ آیا خود اولیای الهی در سوگ بزرگان گریه میکردند؟ اینها سؤالهایی است که در موضوع گریه مطرح است و ما در صدد آنیم که به طور خلاصه به فلسفه و حکمت گریه در سوگ اولیاء و دلیل نقلی آن بپردازیم.
گریه بر اولیای الهی از دیدگاه عقل و حکمت
گریه بر اولیای الهی خصوصا بر سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) موافق با عقل سلیم بوده و دارای آثار و فواید بسیاری است که به برخی از آنها اشاره میکنیم. گریه بر اهلبیت از مظاهر محبّت به آنان است که خداوند متعال به آن امر نموده و نیز عقل آن را تایید میکند. اشک ریختن برای اهلبیت از مصادیق تعظیم شعائر الهی است، زیرا با این عمل در حقیقت شعارهای آن حضرت را به پا میداریم. گریه برای امام حسین (علیه السّلام) در حقیقت توبه و انابه به سوی خداوند و تمام خوبیهاست، زیرا این گریستن، وجهۀ شخصی ندارد، بلکه به این دلیل است که او فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دارای تمام خوبیهاست که در راه احیای دین الهی مظلومانه به شهادت رسیده است. پس گریه برای چنین افرادی انابه و بازگشت و ارتباط با خوبیهاست در روایات اسلامی آمده است: «هر کس بر امام حسین (علیه السّلام) اشک بریزد یا دیگران را بگریاند یا خود را گریان نشان دهد (تباکی کند) بهشت بر او واجب میگردد، زیرا این گونه گریه با این گرایش در حقیقت توبه و انابه و رجوع به خداوند متعال است.
انسان تا به باطن خود رجوع نکرده و از آن طریق با ولیّ خدا خصوصا امام حسین (علیه السّلام) ارتباط پیدا نکند، دلش نمیشکند و اشکش جاری نمیگردد، پس گریه بر امام حسین (علیه السّلام) در حقیقت ارتباط از راه باطن بین وجودی محدود با وجودی بیکران و نامحدود است. پر واضح است که با این ارتباط، انسان محدود نیز نامحدود خواهد شد. همانگونه که اگر آب محدود و برکهای در جایی باشد و آن را به دریای بیکران متصل و مرتبط نسازیم در مدت اندکی آب گندیده و یا به دلیل شدّت گرمای هوا نابود خواهد شد، مگر آن که آن را به دریای بیکران متصل نماییم که در این صورت به مانند دریا عاصم و مصون از تعفّن و نابودی خواهد شد.
گریه بر مظلوم، انسان را از جهت احساس، پر شور و مدافع مظلوم خواهد کرد، خصوصاً کسی که معصوم بوده و امام و وصیّ و جانشین صاحب شریعت باشد، که در این هنگام انسان مدافع شریعت خواهد شد. هم چنین با دیدن مظلومی به فکر دفاع از او بر خواهد آمد و این مطلبی است که روان شناسان به آن اشاره کردهاند. از همین رو میبینیم که شیعیان برای بهرهبرداری از این اکسیر عظیم که همان گریه بر سید الشهداء (علیه السّلام) و مظلومیت اوست همواره در طول تاریخ حامی و پشت و پناه مظلومان بودهاند. گریه بر ولیّ خدا خصوصا امام حسین (علیه السّلام) آرام بخش قلبهای سوختهای است که به جهت مصائبی که بر آن حضرت (علیه السّلام) وارد شده آتش از آن شعلهور شده و با این قطرههای اشک مرحمی بر دل سوخته عاشقان آن حضرت خواهد بود. اشک، خصوصا برای اولیای الهی سبب رقّت قلب شده و قساوت را از انسان دور میکند و زمینه را برای ورود انوار خداوند در دل انسان فراهم میسازد، زیرا اشک توجیه شده صیقل دهنده زنگار دل است.
دلیل نقلی بر رجحان گریه برای اولیای الهی
با مراجعه به تاریخ و کتابهای حدیث پی میبریم که بزرگان دین در سوگ و فراق اولیای الهی میگریستند. از جمله طبری به سند خود از امام علی (علیه السّلام) نقل میکند: «هنگامی که قابیل برادرش هابیل را کشت، حضرت آدم در سوگش گریست».[1] همچنین نقل میکند: «از آن زمانی که حضرت یوسف (علیه السّلام) از نزد یعقوب خارج شد تا هنگامی که به وطن بازگشت، هشتاد سال طول کشید که در این مدّت حضرت یعقوب (علیه السّلام) در فراقش گریان و محزون بود».[2] ابن مسعود میگوید: «ما پیامبر را به مانند روزی که بر حمزه میگریست، گریان ندیدیم».[3]
ابن ابی شیبه به سندش از ابن مسعود نقل میکند: «زمانی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر بودیم که ناگهان جماعتی از بنیهاشم بر حضرت وارد شدند. پیامبر به محض آن که چشمان مبارکش به آنان افتاد شروع به گریه کرده و رنگ مبارکش تغییر کرد. عرض کردند ای رسول خدا! چه شده که در صورتتان آثار کراهت مشاهده میکنیم؟ حضرت فرمودند: "ما اهلبیت کسانی هستیم که خداوند آخرت را بر دنیای ما ترجیح داده است. و زود است اهلبیت من به بلا و تبعید و آوارگی مبتلا شوند».[4]
بخاری به سند خود نقل میکند: «هنگامی که خبر شهادت جعفر زید و ابن رواحه به پیامبر داده شد گریست».[5] ابن اثیر نقل میکند: «بعد از شهادت جعفر و اصحابش؛ رسول خدا وارد خانۀ جعفر شد و فرزندان او را طلب کرد، آنگاه آنها را بوسید و گریه کرد و همسرش اسماء عرض کرد: "پدر و مادرم به فدایت چه چیزی شما را گریان نمود؟ آیا خبری از جعفر به شما رسیده است؟" حضرت فرمود: "آری امروز آنان به شهادت رسیدند." اسماء میگوید: "ما با جماعتی از زنان شروع به ناله و شیون کردیم. آنگاه حضرت فاطمه (علیها السّلام) گریه کنان وارد شد و صدا داد «وا عمّاه»". رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "باید گریه کنندگان، بر امثال جعفر بگریند».[6]
مسلم به سندش از ابوهریره نقل میکند: «پیامبر روزی به زیارت قبر مادرش رفت و شروع به گریه کرد و هر کس را که در کنار خود بود نیز به گریه درآورد».[7] حاکم نیشابوری به سندش از عایشه نقل میکند: «پیامبر، عثمان بن مظعون را در حالی که از دنیا رفته بود بوسید و گریه کرد».[8] ابن ماجه از انس بن مالک نقل میکند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از وفات فرزندش ابراهیم فرمود: "او را کفن نکنید تا او را ببینم." آمد و خود را بر جنازۀ فرزندش انداخت و گریست».[9] قندوزی حنفی در مورد شهادت حضرت عباس (علیه السّلام) میگوید: «مردی با عمود آهنی بر سر مبارک حضرت زد که از وسط دو نیم شد و از اسب به زمین افتاد و صدا زد ای اباعبدالله، ای حسین! سلام من بر تو باد. حسین با سرعت نزد او آمد و صدا زد: "ای عباسم و ای پارۀ تنم،" آنگاه با حمله، دشمنان را از حضرت دور کرد و او را از زمین برداشت و به خیمه برد و گریۀ زیادی کرد و فرمود: "خدا تو را به جهت من جرای خیر دهد...».[10]
ابن عساکر به سندش از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرد که از امام سجاد (علیه السّلام) به جهت زیادی گریهاش بر امام حسین (علیه السّلام) سؤال شد. حضرت فرمود: «مرا ملامت نکنید، زیرا یعقوب یکی از فرزندانش از او غایب شد، آنقدر گریست که چشمانش سفید شد، در حالی که نمیدانست که او مرده است، ولی من روزی مشاهده کردم که چهارده نفر از اهلبیتم را به شهادت رسانده و ذبح کردند، آیا شما میخواهید که حزن و اندوه این مصیبت از دل من بیرون رود؟»[11] نقل شده است که زید بن ارقم در کنار ابن زیاد، ایستاده بود، به او گفت: «ای ابن زیاد چوب را از لب و دندان حسین بردار! به خدا سوگند بارها دیدم رسول خدا این دو لب را میبوسید. آنگاه شروع به گریه کرد...».[12] ابن حجر هیثمی نقل میکند که ام سلمه ام المؤمنین وقتی خبر شهادت حسین (علیه السّلام) را شنید، با تعجب گفت: «آیا مرتکب چنین عملی شدند؟ خداوند قبرهایشان را از آتش پر کند. آنگاه به حدّی گریست که بیهوش شد».[13]
منابع:
[1]. تاریخ، طبری، اساطیر، تهران، ج 1، ص 37.
[2]. همان، ج 13، ص 32.
[3]. سیرۀ حلبی، ابن برهان حلبی، دارالمعرفه، بیروت، ج 2، ص 323.
[4]. المصنف، ابن ابی شیبه، دار الفکر، بیروت، ج 8، ص 697.
[5]. صحیح، بخاری، دار الفکر، بیروت، ج 2، ص 240، باب فضائل الصحابة.
[6]. کامل، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، ج 2، ص 90.
[7]. صحیح، مسلم، دار الفکر، بیروت، ج 2، ص 671، کتاب الجنائر.
[8]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 1، ص 361.
[9]. سنن ابن ماجه، دار احیاء تراث العربی، بیروت، ج 1، ص 473، کتاب الجنائر.
[10]. ینابیع المودة، قندوزی، دار الأسوه، قم، ص 409.
[11]. تذکرة الخواص، ابن جوزی، منشورات الشریف الرضی، قم، ص 152.
[12]. اسد الغابة، ابن اثیر، دارالفکر، بیروت، ج 2، ص 21.
[13]. صواعق المحرقه، ابن هجر هیثمی، بینا، تهران، ص 196.
افزودن نظر جدید