بافته ای برای نجات
آنجا که بحث فرقه ای مطرح می گردد، اهمیت موضوع باعث می شود صوفیه به هر نوع ممکن درمقام اثبات آن برآیند. ایشان ادعا دارند؛ سلمان، کمیل بن زیاد، اویس قرنی علیهم الرحمه، وحسن بصری! از ناحیه ی علی بن ابی طالب علیه السلام1، ابراهیم ادهم نیز از حضرت علی بن حسین علیه السلام2، بایزید بسطامی از حضرت امام صادق علیه السلام3، شقیق بلخی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام4، معروف بن فیروزان کرخی از امام رضا علیه السلام5، مامور به ارشاد و هدایت خلق بوده اند.
علامه ی طباطبایی معتقد است: (در میان یاران و شاگردان علی علی السلام، سلمان فارسی، اویس وکمیل، رشید هجری ومیثم تمار که عامه ی عرفا ایشان را پس از علی علیه السلام در راس سلسله هایی قرار داده اند)، یعنی چنین ادعایی مربوط به این طایفه است وریشه ی حقیقی ندارد. مهمتر اینکه می نویسد: بایزید بسطامی، معروف کرخی و جنید بغدادی تظاهر به عرفان می نمودند.6
آن چه در این زمینه قابل اعتناست، دانستن این موضوع است که بدانیم هیچ کدام از صوفیانی که به این ترتیب اشاره کرده اند، برای ادعای خود ماخذی ذکر ننمود ه اند مگر ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه که می نویسد: بیشتر صوفیانی که به عنوان پیر طریقت شناخته می شوند، خرقه ی خود را به علی علیه السلام انتساب داده اند.7
واین موضوع تایید اتصال رشته هایی که به امیرالمومنین می پیوندند نیست بلکه اشاره به موقعیت والای آن حضرت می باشد، که تمامی وابستگان اسلام کوشیده اند انتساب خود را به باب حقیقت محمدیه به گونه ای مطرح کرده ودر حقیقت مسلمانی خویش را ثابت کنند وطبیعی است که قطع یا خدشه در این اتصال باعث خروج ایشان از دایره ی اسلام ناب محمدی خواهد بود. در این صورت اثبات حدیث خرقه که متاسفانه با توجیهات سبُک، تنها سند اتصال کرسی نامه ها به امام علی علیه السلام است را نمی شود با سه چهار مقاله ی امثال آقای سید حسین نصر، پذیرفته و به عنوان سند مشروعیت، ادعای اتصال فرقه های متصوفه را به معصوم قبول کرد.
مدعیان، این ادعای سلیقه ای بی پایه و اساسِ در اسلام را به حدیث مشهور کساء ربط داده، مستند می سازند. عبایی را که پیامبر اکرم بر سر جمعِ اهل کساء افکنده اند، خرقه خوانده و گفته اند: (نمادی است از انتقال ولایت کلی پیامبر در شکل ولایت جزئی)8 در صورتی که ولایت اهل کساء، عیناً ولایت پیامبراکرم، صاحب کساء بوده است ونمی توان آنگاه که به معصوم مربوط می شود ولایت جزئی از کلی باشد.
آن چه که باید پیرامون چنین موضوعات حساسی مورد توجه قرار گیرد؛ آنست که، امام در تشیع نقشی محوری دارد ولی در تصوف که خرقه به آن مربوط می شود، تنها بُعد معنوی را داراست. به همین لحاظ در صوفیه، امام راهبر معنوی معنوی است که تقریباً شبیه عملکرد شیخ و پیر در بین ایشان است واین خود یکی از افتراقاتی است که صف صوفیان را از تشیع حقیقی جدا میسازد.
...........................................................................................................................................................
منابع:
1- تمامی کتبی که درباره ی فرقه های صوفیه نوشته شده به این موضوع اشاره دارند.
2- ولایت نامه ملاسلطان ص 240
3- مرآت الحق ص 120
4- ولایت نامه ملاسلطان ص 240
5- داستان عشق پیران – تذکره الاولیا – پیران طریقت
6- شیعه دراسلام باتصحیح کوشا ص 151- 152
7- علی امام همگان/ دکتر تهرانی ص102 به نقل از شرح نهج البلاغه
8- همشهری 21 ستون/3
افزودن نظر جدید