اسلام و دموکراسی

  • 1402/05/09 - 10:58
عبدالحمید در روز عید غدیر، به جای تبیین واقعه غدیر و نصب امیرالمؤمنین (ع) به جانشینی و خلافت پیامبر اکرم (ص)، به دروغ گفت: «تمام خلفای راشدین با رأی و نظر مردم و از طریق دموکراسی روی کار آمدند». این در حالی است که هیچ‌ کدام از خلفا با رأی مردم و به‌صورت دموکراسی تعیین نشدند و این سخن، مخالف تاریخ اسلام و خلاف واقع است.
دموکراسی

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عبدالحمید در روز عید غدیرخم با ایراد سخنانی، مدعی نزدیکی اسلام و دموکراسی شد و گفت: «در قانون اساسی کشور که چهل‌وچهار سال قبل تدوین شده، سعی شده است با نظام دموکراتیک نزدیک باشد؛ زیرا اسلام با دموکراسی نزدیک است و مشترکات بسیار زیادی با دموکراسی دارد. اسلام ضد استبداد و بلکه دشمن استبداد است. در صدر اسلام انتخابات که در دنیای آن زمان وجود نداشت، در میان مسلمانان جریان داشته است. به‌جز حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وسلم که یک تمدن جدید را تشکیل داد و همه بر ایشان اتفاق‌نظر داشتند، بعد از ایشان تمام خلفای راشدین با رأی و نظر مردم و از طریق دموکراسی روی کار آمدند. در آن زمان هر کسی را که مردم قبول داشتند با او «بیعت» می‌کردند و این بیعت هم آزادانه و بدون اجبار صورت می‌گرفت. دموکراسی و آزادی به معنای واقعی وجود داشت».[1]

وی که در سالروز عید غدیر سخن می‌گفت، بدون اشاره به واقعه غدیر و نصب امیرالمؤمنین علیه‌السلام به جانشینی و خلافت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، اتهاماتی را به اسلام نسبت داد و خبرهای غیرواقعی از تاریخ اسلام بیان کرد. وی به دروغ گفت: «اسلام با دموکراسی نزدیک است؛ در صدر اسلام، انتخابات در دنیای آن زمان وجود نداشت، ولی در میان مسلمانان جریان داشت»؛ در حالی‌که مسئله‌ای که در اسلام وجود دارد و کمی به دموکراسی و سهیم کردن همه شهروندان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی نزدیک است، نظرخواهی از مردم و مشورت است، ولی ربطی به دموکراسی نداشته و با آن تفاوت فراوان دارد.

این مسئله در قرآن کریم، در آيه: «وَ شاوِرْهُمْ‏ فِي الْأَمْرِ»؛[آل‌عمران/159] «با آنان مشورت کن!» و آيه: «وَ أَمْرُهُمْ‏ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»؛[شورى/38] «و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام می‌دهند» بیان شده است. گرچه كلمه «الامر» در آيه 159 سوره آل عمران، مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى‏‌شود، ولى پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هرگز در احكام الهى با مردم مشورت نمى‏‌كرد، بلكه در آن موارد، صرفاً تابع وحى بود.

یکی از مواردی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را قابل مشورت نمی‌دانست، مسئله خلافت و جانشینی بود. در منابع اهل سنت نقل شده است که وقتی پيامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، قبیله بنى‌عامر بن صعصعه و قبیله کنده را به اسلام و ‏پرستش خداى یکتا دعوت کرد و آنان شرط گذاشتند که حکومت پس از حضرت، از آنِ قبیله آنان باشد، نپذیرفتند و فرمودند: «کار به‌دست خدا است؛ در هر کجا بخواهد آن را قرار می‌دهد».[2] بنابراين مورد مشورت، تنها روش اجراى دستورات و نحوه پياده كردن احكام الهى بود و تصمیم نهایی با حضرت بود. روایاتی نیز که در مورد خصوصیات مشاور نقل شده است و در آن بیان شده که مشورت‌کننده، چه خصوصیاتی داشته باشد یا چه خصوصیاتی در او نباشد، نشان از این است که مشورت و دموکراسی، دو مقوله جدا از هم هستند.

خلفای اهل سنت نیز در صدر اسلام، هیچ کدام با انتخابات به خلافت نرسیدند؛ پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، عده‌ای از مسلمانان مدینه (انصار) در سقیفه بنی‌ساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه شدند. با ورود سه نفر از مهاجرین به این جمع و پس از نزاع و درگیری شدید بین مهاجر و انصار، سرانجام امر خلافت به ابوبکر رسید که این شیوه را نمی‌توان دموکراسی نامید؛ چون نه صاحبان رأی و نه نامزدان ریاست، طبق قاعده خاصی نبودند، بلکه با چانه‌زنی و غلبه یک گروه، فردی انتخاب و به عنوان خلیفه پیامبر به مسلمانان معرفی شد.

طبق گزارش تاریخ، خلیفه دوم نیز با وصیت خلیفه اول به خلافت رسید و این خلیفه، پس از زخمی شدن و در لحظات آخر زندگی خود، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنها محدود کرد. خلیفه دوم علت انتخاب این شش تن را چنین اظهار کرد که چون پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، موقع رحلت، از این شش نفر راضی بود، من هم خلافت را میان آنها به صورت شورا قرار می‌دهم که یکی را از میان خود، برای این کار انتخاب کنند.[3] طبق این نقل نیز شرکت‌کنندگان در انتخابات و نیز نامزدان خلافت، نصب شده بودند. خلافت معاویه نیز با غلبه و مصالحه با امام حسن علیه‌السلام، صورت پذیرفت؛ بنابراین کلام عبدالحمید که گفت: «تمام خلفای راشدین با رأی و نظر مردم و از طریق دموکراسی روی کار آمدند»، مخالف تاریخ اسلام و خلاف واقع است.

پی‌نوشت:
[1]. سخنان عبدالحمید در نمازجمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲.
[2]. البدايه والنهايه، ابن كثير، ج 3، ص 171 و 172.
[3]. الإمامة والسياسة، ابن قتيبه، ج 1، ص 42.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.