لقب امیرالمؤمنین مخصوص چه کسی است؟ (قسمت سوم)

  • 1401/04/06 - 19:02
روایات نقل شده از امام صادق (ع) نشان از اعتقاد ایشان به حقانیت خود و شایستگی اهل بیت (ع) به مقام خلافت است و یاور نداشتن و ثمربخش نبودن قیام، در زمان حضرت باعث شده بود قیام نکنند و امیرالمؤمنین خواندن منصور از روی تقیه بود تا خلیفه قصد جان امام را نداشته باشد، نه پذیرش مشروعیت منصور و عدم حقانیت امام.
لقب امیرالمؤمنین مخصوص چه کسی است؟

امام صادق (ع): اگر تعداد شیعیان من به عدد این بزغاله‏ ها بود، از قیام و نهضت‏ باز نمى ایستادم؛ راوی مى‏ گوید: بزغاله‏ ها را شمارش کردم؛ هفده‏ رأس بودند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که در فضای مجازی منتشر شده، خطاب امام صادق (علیه‌السلام) به منصور دوانیقی با لفظ امیرالمؤمنین است. از یکی از کتب شیعه آورده اند: «نامه‌هایی را نزد منصور دوانیقی آوردند که نشان می‌داد امام صادق (علیه‌السلام) مردم را به قیام فراخوانده است؛ منصور امام را احضار می‌کند و به ایشان می‌گوید از این ریش سفید و نَسَبت خجالت نمی‌کشی بین مردم و اولیاء جامعه تفرقه می‌اندازی؟ امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: نه به خدا ای امیرالمؤمنین! اینها دستخط من نیست؛ نامه‌های من نیست و این هم مهر من نیست. به اسم من نامه جعل کرده‌اند.»[1] از این گزارش تاریخی سوء استفاده می‌کنند و اعتراف امام صادق (علیه‌السلام) به مشروعیت حکومت منصور و عدم حقانیت امام را برداشت می‌کنند.

در پاسخ به این شبهه می توان گفت:
لقب امیرالمؤمنین طبق نظر شیعه از القاب خاص حضرت علی (علیه‌السلام) است و فرد دیگری حتی سایر ائمه (علیهم‌السلام) را به این لقب نمی‌خوانند. برخی علمای اهل سنت نیز این لقب را برای حضرت به کار برده و در آثار خود، ایشان را به این لقب خوانده‌اند، ولی مانند شیعه انحصار آن را در مورد شخص حضرت علی (علیه‌السلام) نمی‌دانند.[2]

وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در زمان حیات و بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از جانب خداوند و رسولش، امیرالمؤمنین باشد، پس بر جمیع مسلمین و مؤمنین اطاعتشان واجب است و علامه مجلسی در یک باب در مورد امر به سلام کردن با لقب امیرالمؤمنین و اینکه کسی غیر از حضرت علی (عليه‌السلام) به این لقب نامیده نمی‌شود و وجه تسمیه حضرت به این لقب، 84 روایت از فریقین نقل می‌کند و این روایات را متواتر می‌خواند.
اما مورخین در گزارشات تاریخی خود آورده‌اند: «لقب امیرالمؤمنین پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اولین بار بر خلیفه دوم اطلاق شد. مردم برای بیعت با خلیفه دوم می‌گفتند: خلیفه خلیفه رسول خدا. عمر گفت این کلام طولانی است، شما مؤمنین هستید و من امیرتان، پس از این به بعد مرا امیرالمؤمنین بخوانید. خلفای بعد هم این لقب را به ارث بردند و خلفای بنی امیه و بنی عباس و نیز سرکردگان داعش و طالبان در عصر حاضر هر یک امیرالمؤمنین خوانده شدند.»[3]

بنابراین مشاهده می شود که اين لقب که از ويژگیهاى حضرت على (علیه‌السلام) است و از طرف خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به حضرت اختصاص داده شده، همانند اصل خلافت از حضرت على (علیه‌السلام) غصب گردید؛ اما اینکه چرا امام صادق (علیه‌السلام) در خطاب به منصور دوانیقی لفظ امیرالمؤمنین را آورده از همین نقل مشخص است.
تقیه یکی از اصول عقلانی است که شیعیان به علت فشارهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ... بیش از سایر پیروان مذاهب اسلامی به آن التزام داشته و شهرت یافتند. وقتی خلیفه وقت، امام صادق (علیه‌السلام) را به اتهام تفرقه و قیام علیه خلیفه، احضار کرده و به ایشان بی‌احترامی می‌کند، انتظار چنین خطابی دور از ذهن نیست و اعتراف امام به مشروعیت حکومت منصور را نمی‌رساند؛ بلکه به جهت رفع اتهام بوده است.

امام صادق (علیه‌السلام) به دلایل مختلف قیام نکرد و با اینکه خلافت را حق خود و اهل بیت (علیهم‌السلام) می دانست، با قیام کنندگان که یا صداقت و خلوص در حمایت از امام نداشتند و یا قیامشان را ثمربخش نمی‌دیدند همراهی نکردند. حضرت انقلاب فرهنگی خود را با قوت پیش بردند و تبیین عقاید مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در روایات منقول از ایشان صورت گرفته و تربیت شاگردانی که با مناظرات خود امامت و باقی عقاید شیعه را ترویج می‌کردند نیز از دیگر اقدامات فرهنگی حضرت بوده است.

امام صادق (علیه‌السلام) از جمله دلایل عدم قیام خود را برای گرفتن حکومت، نداشتن یاران خالص بیان کردند. مامون رقى مى‏‌گوید: خدمت آقایم، امام صادق (علیه‌السلام) بودم که سهل بن‏ حسن خراسانى وارد شد و به آن حضرت گفت: شما مهر و رحمت دارید. شما اهل‏ بیت امامت هستید. چگونه از حق خویش باز ایستاده‌‏اید، با اینکه صد هزار شمشیرزن آماده به رکاب در خدمت‏ شما هستند. حضرت فرمود: خراسانى! بنشین! سپس به کنیز خود فرمود: «حنیفه!» تنور را آتش کن. کنیز تنور را گرم کرد. آنگاه امام ‏فرمود: خراسانى! برخیز و در تنور بنشین! خراسانى گفت: آقاى من! مرا با آتش مسوزان و از من بگذر! آن حضرت فرمود: گذشتم.
در همین زمان، هارون مکى‏ که کفش‏ هاى خویش را به دست گرفته بود، وارد شد و سلام کرد. امام فرمود: کفش‏ هاى خود را زمین بگذار و داخل ‏تنور بنشین! هارون بدون معطلى وارد تنور شد. امام صادق (علیه‌السلام) با سهل بن حسن خراسانى مشغول صحبت ‏شد. مدتى بعد، امام به او فرمود: برخیز و به داخل تنور نگاه کن! خراسانى مى‏‌گوید: برخاستم‏ و به داخل تنور نظر افکندم. هارون در داخل تنور چهار زانو نشسته ‏بود. مدتى بعد او از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. امام‏ فرمود: در خراسان چند نفر مثل این مرد دارید؟ خراسانى گفت: به‏ خدا قسم! یک نفر هم نیست. امام فرمود: بدان! ما هنگامى که پنج نفر یاور و پشتیبان نداشته باشیم، قیام نمى‏‌کنیم. ما نسبت‏ به زمان قیام داناتریم.»[4]

سدیر مى‏‌گوید: «به امام صادق (علیه‌السلام) گفتم: چه چیز شما را از قیام بازداشته است؟ امام فرمود: مگر چه شده است؟ سدیر گفت: دوستداران، شیعیان و یاوران شما زیاد هستند. به خدا سوگند! اگر امیرالمؤمنین‏ (علیه‌السلام) این مقدار یاور داشت، کسى طمع در خلافت نمى‏‌کرد. امام فرمود: یاوران من چند نفرند؟ سدیر گفت: صدهزار نفر. امام فرمود: صدهزار! او گفت: بله! بلکه دویست هزار. امام فرمود: دویست‏ هزار! سدیر گفت: آرى! بلکه نصف دنیا. امام سکوت کرد. سدیر می‌گوید: راهى سرزمین ینبع‏ شدیم. امام در میان راه، چشمش به‏ جوانى افتاد که چند رأس بزغاله را مى‏‌چراند. فرمود: اگر تعداد شیعیان من به عدد این بزغاله‏‌ها بود، از قیام و نهضت‏ باز نمى‌‏ایستادم. سدیر مى‏‌گوید: بزغاله‏‌ها را شمارش کردم؛ هفده‏ رأس بودند.»[5]

این روایات نشان دهنده عقیده امام صادق (علیه‌السلام) به حقانیت خود و شایستگی اهل بیت (علیهم‌السلام) به مقام خلافت است و یاور نداشتن و ثمربخش نبودن قیام در زمان حضرت باعث شده بود بر این امر قیام نکنند و امیرالمؤمنین خواندن منصور از روی تقیه بود تا خلیفه قصد جان امام را نداشته باشد. (بسیاری از نزدیکان امام توسط منصور به شهادت رسیده بودند.) بنابراین اینگونه خطاب کردن حضرت به منصور دوانیقی پذیرش مشروعیت وی و عدم حقانیت امام را نمی‌رساند.

پی‌نوشت:
[1]. مهج الدعوات و منهج العبادات، سيد بن طاووس، ص195.
[2]. «لقب امیرالمؤمنین مخصوص چه کسی است؟ (قسمت اول)»
[3]. «لقب امیرالمؤمنین مخصوص چه کسی است؟ (قسمت دوم)»
[4]. بحارالانوار، مجلسی، ج‏47، ص‏123.
​[5]. الکافى، کلینی، ج2، ص243.

تنظیم و تدوین

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.