فقط حیدر امیرالمومنین است

  • 1399/05/15 - 16:36
لقب امیرالمومنین از مهمترين القاب آن حضرت است و از ميان القابی همچون سيد المسلمين و يعسوب الدين و قائد الغرالمحجلين و امام البررة و قاتل الفجرة و خليفة رسول‌الله و امثال اينها، در درجه بالاتری قرار دارد و به همين جهت رسول ‌الله مردم را امر کردند که به حضرت علی سلام نموده و او را بدين لقب نام برند و تحيت گويند.

در میان منابع روایی اهل سنت، آن‌جایی که نقل فضائل خلفا را می‌کنند، آن‌ها را با لقب امیرالمؤمنین خطاب می‌کنند. این در حالی است که به اعتراف محدثین اهل‌سنت این لقب اختصاص به علی بن ابی‌طالب دارد و اين لقبی است كه از سوی خداوند به آن حضرت داده شده، چنان‌كه در كتاب‌های معتبرشان، اين مطلب به وضوح بيان شده است:
صاحب ينابيع المودة، حديثی را از ابوهريره نقل كرده است كه خدمت رسول‌خدا عرض شد: «یا رسول الله متی وجبت لک النبوة؟ قبل ان یخلق الله آدم و ینفخ الروح فیه و قال و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألستُ بربکم؟ قالت الملائکة: بلی. فقال تبارک و تعالی: أنا ربکم و محمد نبیکم و علی أمیرکم.[1] ای رسول‌خدا! چه زمانی نبوت بر تو واجب گرديد؟ حضرت فرمود: قبل از اين‌كه خداوند، آدم را خلق كند و در آن روح بدمد. باز حضرت فرمود: زمانی كه خداوند ذريّه‌ی بنی‌آدم را از سُلب بنی‌آدم گرفت، همگی آنان، شهادت دادند بر خويشتن، در جواب جمله‌ای كه خداوند فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ ارواح همگی گفتند بله: پروردگار ما هستی. خداوند فرمود: من پروردگار شما، محمد نبی شما و علی أمير شما است.[1]
و نيز در همين كتاب آمده است : علی زمانی اميرالمؤمنين ناميده شد كه آدم بين روح و جسد بود.[2]

فراتر این‌که جبرئیل امین حضرت علی را با این لقب خوانده است. در المناقب خوارزمی از ابن‌عباس نقل شده است: «نزد رسول خدا نشسته بودم که علی بن ابی‌طالب وارد شد و به رسول‌خدا سلام کرد. رسول‌خدا در پاسخ سلام او فرمود: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. حضرت علی گفت: در حالی‌که شما زنده هستی، به من امیرالمؤمنین می‌گویید؟ پیامبر فرمود: آری! در حال حیات من نیز ای علی، تو امیرالمؤمنین هستی. دیروز در حالی‌که من و جبرئیل با هم سخن می‌گفتیم تو بر ما گذشتی و سلام نکردی. جبرئیل گفت: چرا امیرالمؤمنین بر ما گذشت و سلام نکرد؟ به خدا سوگند اگر سلام کرده بود، ما خوشحال می‌شدیم و پاسخش را می‌دادیم. علی (علیه‌السلام) گفت: ای رسول خدا! دیروز تو را با دحیه کلبی دیدم خلوت کرده‌ای و سخن می‌گویید، نخواستم سخن شما را قطع کنم. پیامبرفرمود: او دحیه نبود او جبرئیل بود و من به جبرئیل گفتم: چگونه علی را امیرالمؤمنین نامیدی؟ جبرئیل گفت: خداوند در جنگ بدر به من وحی فرستاد که بر تو فرود بیایم و فرمان دهم که به علی بن ابی‌طالب، امیرالمؤمنین، فرمان دهی، میان دو صف لشکر حاضر شود و قدرت‌نمایی کند که خداوند او را در آسمان امیرالمؤمنین نهاده است. آن‌گاه رسول‌خدا ادامه داد: تو ای علی! امیرالمؤمنین در آسمان و زمین هستی، جز کافر بعد از من کسی بر تو پیشی نمی‌گیرد و جز کافر پس از من از تو جدا نمی‌شود و آسمانیان تو را امیرالمؤمنین می‌نامند.»[3]
هم‌چنین در روایتی دیگر در مناقب خوارزمی آمده است:  «رسول خدا، در خانه بود و سر در دامن دحيه كلبی گذارده بود در همين حال، علی وارد شد، چون دحيه‌ی كلبی، او را ديد بر وی سلام فرستاد. علی (عليه‌السلام) احوال پيامبر را از او پرسيد: دحيه گفت: حال پيامبر خوب است، ای برادر پيامبر! آن‌گاه علی گفت: خداوند از جانب ما اهل بيت به تو پاداش نيك عطا فرمايد. دحيه گفت: من تو را دوست دارم و درباره تو، مديحه‌ای دارم و آن اين‌كه تو اميرالمؤمنين هستی، روز قيامت پرچم احمد در دست توست و تو با پيروانت به سوی بهشت حركت می‌كنيد، هر كه به تو، دوستی ورزيد، رستگار گرديد و آن كه كمر به دشمنی تو بست، خسارت ديد. ای برگزيده خداوند! نزديك بيا و سر پسر عمويت را روی زانويت بگير كه تو از من بدو سزاوارتری. علی، سر مبارك پيامبر را گرفت و در دامان خويش گذاشت. پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بيدار شد و پرسيد اين همهمه برای چه بود؟ علی ماجرا را برای پيامبر باز گفت. پيغمبر فرمود: اين دحيه كلبی نبود، بلكه جبريل بود كه تو را به نامی خواند كه خداوند تو را بدان خوانده بود.»[4]
حال كه روشن شد اهل سنت ملقب بودن حضرت علی، به اميرالمؤمنين را باور دارند و در کتب خود ذکر کردند، بايد پرسید که چرا آن‌ها علی (علیه‌السلام) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند؟ کسی‌که امیرمومنان می‌شود یعنی این‌که بر هر کس دیگری تقدم دارد. چرا آنان ابوبكر را به عنوان خليفه رسول خدا می‌پندارند و بر حضرت علی مقدم کردند؟ درحالی‌كه چنين باوری به چند دلیل صحيح نیست:
اولاً عقل حکم می‌کند همان‌طور كه پيامبر از طرف خداوند نصب می‌شود و آراء و نظرات مردم، در تعيين وی، به مقام نبوت نقش ندارد، نصب جانشين پيامبر نيز، باید از طرف خداوند باشد و مردم هيچ‎گونه نقش در تعيين و نصب آن نمی‌توانند داشته باشند.
دوماً اجماعی که اهل سنت به آن چنگ می‌زنند، در صورتی معتبر و ارزشمند است كه احدی با اجماع كنندگان، مخالف نباشد در حالی‌كه خود امام علی كه بزرگ‌ترین صحابه است، با يارانش، با چنين عمل خودسرانه و نامشروع، مخالفت كردند.
چنان‌كه در كتب معتبر اهل‌سنت از زبان عمر بن خطاب آمده است: «حين توفى اللّه نبيّه أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فى سقيفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبير ومن معهما.[5] وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وفات نمود، انصار با ما مخالفت کردند و علی (علیه السلام) و زبیر و هر که با آن دو بود نیز با ما مخالفت کردند.»
اما شيعيان، امام علی (عليه‌السلام) را به عنوان خليفه بلافصل پيامبر می‌دانند و معتقدند كه پيامبراکرم در بازگشت از حجة الوداع، در غدير خم، بر اساس دستور الهی كه فرمود! «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...[مائده/67] ای پیامبر! آن‌چه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن ...»، اميرالمؤمنين را جانشين خويش معرفی كرد كه اين واقعيت را نخبگان اهل‌سنت نيز، در كتب حديثی و تفسيری‌شان ذكر نموده‌اند:
مثلا ترمذی در کتابش به نقل از زید بن ارقم می‌گوید: «عن النبی قال: من کنت مولاه فعلی مولاه.[6] هر که من مولای اویم، علی مولای اوست.»
هم‌چنین در مصنف ابن ابی شیبه از جابر بن عبدالله نقل شده است: «کنّا بالجحفة بغدیر خم إذا خرج علینا رسول الله فأخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه.[7] ما در جحفه بودیم. رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست.»
و هم‌چنین طبرانی در کتابش روایتی را آورده است: «سمعت رسول الله یقول یوم غدیر خم: اللهم من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اعن من اعانه.[8] شنیدم که رسول خدا در روز غدیر گفته است: خدایا هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن می‌دارد و یاری کن کسی‌که او را یاری می‌کند...»
سیوطی در تفسیرش از ابوهریره آورده است: «لما کان یوم غدیر خم و هو یوم ثمانی عشر من ذی الحجة قال النبی «من کنت مولاه فعلی مولاه فانزل الله الیوم اکملت لکم دینکم.[9] زمانی که روز غدیر خم شد رسول خدا فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. سپس خداوند آیه الیوم اکملت لکم دینکم را نازل کرد.»
هم‌چنین آلوسی در شأن نزول آیه مذکور به نقل از ابن عباس می‌گوید: «نزلت هذه الایة فی علی (کرم الله وجهه) حیث امر سبحانه ان یخبر الناس بولایته فتخوف رسول الله أن یطعنوا فی ذلک علیه فاوحی الله تعالی الیه هذه الایة فقام بولایته یوم غدیر خم و أخذ بیده. فقال (علیه الصلاة و السلام): «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛[10] این آیه زمانی نازل شد که خداوند ابلاغ ولایت علی به مردم را به پیامبر امر فرمود و آن حضرت از طعن مردم بر این خائف بود. پس این آیه نازل شد و پیامبر در روز غدیر امر حق تعالی را به اجرا رساند و فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست.»
فخر رازی که بزرگ‌ترین مفسران اهل سنت است، در تفسیرش آورده است: «نزلت الایة فی فضل علی بن ابی طالب و لما نزلت هذه الایة أخذ بیده و قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». فلقیه عمر فقال: هنیئاً لک یا بن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة.[11] این آیه در فضل علی بن ابی‌طالب نازل شد. وقتی این آیه نازل شد دست علی را بلند کرد و فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن می‌دارد. در این هنگام عمر بر علی وارد شد و گفت مبارک باشد بر تو یا علی؛ تو مولای من و مولای هر مومن و مومنه‌ای گشتی.»

پی‌نوشت:

[1]. ینابیع المودة، قندوزي، انتشارات شريف رضي، قم: ج 1، ص692
[2]. ینابیع المودة، قندوزي، انتشارات شريف رضي، قم: ج 1، ص296
[3]. المناقب علی بن ابی طالب، خوارزمي، منشورات المكتبة الحيدرية، نجف: ص23
[4]. المناقب علی بن ابی طالب، خوارزمي، منشورات المكتبة الحيدرية، نجف: ص23
[5]. صحيح البخارى، محمد بن اسماعیل بخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج8، ص26، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى من الزنا
المعجم‏ الأوسط، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج7، ص370
الجامع الصغير، سيوطي، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص481
[6]. سنن ترمذی، محمد بن عیسی، دارالفکر، بیروت: ج12، ص175
[7]. المصنف، ابن ابی شیبه، دارالفکر، بیروت: ج7، ص495
[8]. معجم الکبیر، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص4
[9]. الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص323
[10] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، ج5، ص67
[11] . مفاتیح الغیب، فخر رازی، دار العلم، بیروت: ج6، ص113

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.