شفاعت اولیاء الله
قرآن صريحاً مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان، صلحا، انبياء و فرشتگان اثبات كرده است؛ منتها آن را منوط به اذن الهى دانسته است.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شفاعت، یکی از اصول مسلّم اسلام است که همه طوایف و فِرق اسلامی به پیروی از آیات قرآن و روایات آن را پذیرفتهاند، هر چند در نتیجه شفاعت با هم اختلاف نظر دارند. حقیقت شفاعت این است که انسان گرامی که در نزد خداوند از قرب و مقامی برخوردار است، از خدای متعال خواهان بخشودگی گناهان و یا ارتقاء درجه انسانی دیگر گردد.
بر اساس عقاید امامیه، شفاعت به طور کامل از آنِ خداوند است و هیچکس بدون اذن او، نمی تواند شفاعت کند. اگر خداوند از ایمان بنده ای راضی باشد، به شفیعان اذن میدهد تا در حق او شفاعت کنند؛ اما جریان سلفی گری ایرانی (قرآنیون) به تبعیت از آموزههای وهابیت، شفاعت را انکار میکنند.
حیدرعلی قلمداران در کتاب راه نجات از شر غلات ادعا کرده است که شفاعت منشأ غلو در بین مسلمین مخصوصا شیعیان است. او معتقد است ائمه (علیهمالسلام) شفاعت را از خود نفی کردهاند و نجات را به تقوا و عمل و ورع منوط کردهاند.
قلمداران احادیث شفاعت را از حیث سند، عموماً ضعیف می شمارد و در حقیقت شفاعتی که در قرآن از آن دم می زند را چنین بیان می دارد: «در منطق قرآن به هیچ یک از بندگان خدا از پیغمبران و پیشوایان وعده شفاعت داده نشده است؛ بلکه شفاعت پارهای از انبیاء حتی برای نزدیکان و اقربای ایشان رد شده است. شفاعتی که قرآن بدان صراحت دارد، عبارت است از اموری که به پارهای از فرشتگان و قوای مدبره عالم، به اذن پروردگار داده شده است که برای مؤمنین استغفار کنند.»[1]
نقد و پاسخ
آیات شفاعت، برخى نفى کننده هستند و برخی اثبات کننده؛ اما افرادی مانند قلمداران با غفلت از مقصود آیات، به دسته اول آیات تمسک مى جویند تا شفاعت را نفى کنند. غافل از اینکه علاوه بر آیات نفی کننده شفاعت، آیاتی وجود دارد که شرایط شفاعت و یا شرایط شفاعت کننده و شفیع شونده را ذکر میکند که این آیات، خود دلیلی قاطع بر اثبات مقام شفاعت اولیاء الله و رد سخنان افرادی مانند قلمداران است.
مانند این آیات
«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِه [بقره/255] کیست که نزد خدا شفاعت کند، مگر به اذن او.» و آیه «ما مِنْ شَفِیع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ [یونس/3] هیچ شفیعى نیست، مگر پس از اجازه او.» و آیه «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً [مریم/87] مالک شفاعت نیستند، مگر کسى که نزد خداوند، عهد و پیمانى گرفته باشد.»
همچنین باید بگوییم که قرآن صريحاً مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان، صلحا، انبياء و فرشتگان اثبات كرده است؛ منتها آن را منوط به اذن الهى دانسته است. بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگویيم خدا چنين مقامى را به او داده، ولى ما را از مطالبه اِعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا، نهى كرده است.
به علاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر و همچنين ياران پيامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را به پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) و تقاضاى استغفار از حضرت را صريحاً آورده است.
آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست، تقاضاى شفاعت از پيامبر (صلیاللهعلیهوآله) با جمله «اشفع لنا عند الله» همان است كه برادران يوسف گفتند «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[2] چگونه چيزى را كه قرآن صريحاً مجاز شمرده را رد و آن را شرک و معتقد به آن را مشرك مىپندارند؟! اگر اين كار شرك بود، چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!
چگونه ممکن است قلمداران به صراحت این آیات توجه نداشته باشد و بگوید شفاعت انبیاء حتی برای اقربایشان نیز رد میشود؟!
پینوشت:
[1]. قلمداران، حیدرعلی، راه نجات از شر غلات، ص130.
[2]. سوره يوسف، آيه 97.
افزودن نظر جدید