کرامت امام سجاد (ع) در منابع اهل سنت
در منابع اهل سنت آمده است که امام سجاد (ع) معجزه آسا از دست مأموران خلیفه اموی رها شده، با طی الارض نزد خلیفه رفت و او را توبیخ کرد و از نزدش خارج شد.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ علاوه بر علمای شیعه، بزرگان و علمای اهل سنت نیز در منابع معتبر خود به فضائل امام سجاد (علیهالسلام) اذعان کرده اند. زهد و عبادت های طولانی، سجده های شبانه و علم بی نظیر و امامت الهی امام زین العابدین (علیهالسلام) ویژگی هایی است که در کتب تاریخی و روایی و مهمترین منابع اسلامی به آن اشاره شده است.
ابونعيم اصفهانی از علمای مشهور اهل سنت، در کتاب خود به کرامتی از امام سجاد (عليهالسلام) اشاره می کند و می نویسد: «ابن شهاب زهرى گفت، وقتى عبدالملك دستور داده بود على بن الحسين (علیهماالسلام) را از مدينه به شام بياورند، من در آنجا بودم كه ايشان را بسته شده با زنجيرى آهنی دیدم و گروهى را براى نگهبانى ايشان گماشته بودند. من از آنها اجازه خواستم كه با امام ملاقات کرده، وداع کنم.
اجازه دادند وقتى خدمتش رسيدم، مشاهده كردم ايشان زير خيمهای بود و پاها و دستهايش را در غل و زنجير بسته بودند؛ گريهام گرفت. گفتم كاش من به جاى شما بودم و شما از اين رنج آسوده بودی؛ فرمود زهرى خيال میکنى اين غل و زنجير آويخته به گردنم مرا آزار میدهد. اگر بخواهم میتوانم اين غل و زنجيرها را از دست و پاى خود بگشايم. گرچه تو و غير تو از ديدن اين منظره منقلب میشويد ولى اين غل و زنجير، مرا به ياد عذاب خدا میاندازد؛ در اين هنگام دست و پاى خود را از زنجير گشود و فرمود زهرى! من بيشتر از دو منزل ديگر تا مدينه با اينها نخواهم بود.
زهرى گفت چهار شب بعد نگهبانان به مدينه برگشتند و به جستجوى حضرت زين العابدين (عليهالسلام) پرداختند؛ از آن حضرت خبری نبود. من نيز از آنها پرسيدم كه آن آقا چه شد؟!
يكى از آنها گفت ما خيال میكنيم جن به همراه او بود. هر وقت پياده میشديم، همه ما اطرافش را می گرفتيم و كاملاً مراقبش بوديم؛ يك روز صبح از او جز مشتى غل و زنجير نديديم. بعد از اين جريان، من پيش عبد الملک رفتم. حال على بن الحسين (عليهماالسلام) را از من پرسيد. جريان را برايش نقل كردم. گفت همان روزى كه نگهبانان او را از دست دادند، پيش من آمد و گفت: مرا با تو چه كار!! گفتم: پيش من بمان. گفت: علاقه به اين كار ندارم. از پيش من رفت. به خدا سوگند! از ديدن او پيكرم را وحشت فرا گرفته بود. زهرى گفت به عبدالملك گفتم على بن الحسين (علیهماالسلام) آن طورى كه تو خيال میكنى نيست (در فكر به دست آوردن خلافت نيست) او به كار خويش مشغول است. عبدالملك گفت: چه خوب است كارى كه او بدان مشغول است.»[1]
پینوشت:
[1]. ابونعیم أصفهانی، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج3، ص135، دار الكتاب العربی - بيروت، چاپ چهارم، 1405ق. «ابن شهاب الزهری قال شهدت ... مثله فنعم ما شغل به.»
محمدجواد مهریار
افزودن نظر جدید