عرفان نظری و عرفان عملی
یکی از میل های انسان، میل به عرفان است که در حالتهای مختلف امکان بروز دارد. "عرفان" در لغت به معنای شناختن است و دراصطلاح، به شناختی از خداوند اطلاق می شود که از راه شهود درونی و یافت باطنی حاصل می گردد. گفتنی است که عرفان در معانی و اصطلاحات دیگری نیز به کار می رود که البته بین آنها و معنای اصطلاحی مذکور نوعی ارتباط و تناسب وجود دارد.
گرچه اصل عرفان همین کشف و شهود باطنی و قلبی است؛ ولی در یک اصطلاح به گزاره های حاکی از آن مشاهدات و مکاشفات نیز "عرفان" اطلاق شده است. توضیح اینکه:
اصل عرفان، یافت حضوری و ادراک شهودی خداوند، صفات و افعال او است. از این رو، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورت های ذهنی و الفاظ نیست؛ بلکه دردیدن و یافتن است. اما کسی که چنین مشاهده و شناختی برایش حاصل می گردد، اگر بخواهد آنچه را دریافت کرده، برای دیگران بازگو کند، چاره ای ندارد جز اینکه آن را در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا برای دیگران قابل فهم باشد. از این رو در این اصطلاح، به این نقل ها و گزاره هایی که به قصد حکایت از آن دریافت و شناخت حضوری بیان می گردد نیز "عرفان" گفته می شود. در واقع این همان چیز ی است که از آن به "عرفان نظری" تعبیر می شود.
علاوه بر آن، از آن جا که حصول چنین کشف و شهودهایی معمولا متوقف بر تمرین ها و انجام برخی کارها و دریافت های خاصی است، این روش های عملی یا آیین سیر و سلوک را نیز عرفان نامیده اند و آن را با قید "عملی" مشخص کرده اند.
بنابراین به طور خلاصه "عرفان عملی" عبارت است از دستورالعمل های خاصی که انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون می کند. از این بیان روشن شد که عرفان نظری از سنخ الفاظ و مفاهیم است. از این رو با عرفان نظری هیچ گاه دل ارضاء نمی شود و جان و روان انسان به آرامش نمی رسد. عرفان نظری تنها می تواند عقل را اقناع کند و ارزشش حداکثر در حد فلسفه است.
به تعبیر فلسفی عرفان نظری عبارت است از گرفتن علم حصولی از علم حضوری و ریختن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنی. در واقع عرفان نظری خودش نوعی فلسفه است، چرا که سر و کارش با الفاظ، مفاهیم، قالب و شکل بیان مطالبش شبیه فلسفه است.
نهایت این است که چون این توصیف ها و تبیین ها درباره موضوعی خاص (معرفت حضوری خدای متعال و صفات او) است به آن "عرفان نظری" گفته می شود.
بنابراین مدعای صاحب عرفان نظری این است که ما این حقایق را به علم حضوری یافته و درک کرده ایم و اکنون آن را برای شما گزارش و در قالب الفاظ بیان می کنیم.
به همین سبب، اگر این ادعا از سوی پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام باشد، شکی نیست که در حقیقت چیزی را ادراک کرده اند و یافت حضوری خود را برای ما بیان می کنند و دوم: تردیدی نیست که آنچه را یافته اند، حقیقت است، نه خیال و وهم و القائی از شیطان.
اما گذشته از معصومین علیم السلام، دیگران برای ما مشکوکند. تا هنگامی که نخست اطمینان پیدا کنیم که خلاف نمی گویند و به واقع چنین ادراکات و دریافتهایی برایشان حاصل شده است و دوم اینکه: با قرائنی به دست آوریم و احراز کنیم که آن ادراکات و یافته ها، از عنایت های ربانی است نه از القائات شیطانی و تسویلات نفسانی. در هر صورت در مورد غیر پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام، اگر چه کوچکترین تردیدی داشته باشیم، سخن آنها برای ما ارزشی نخواهد داشت و تنها می تواند برای خود آن فرد ارزش اعتبار داشته باشد. از همه این ها گذشته باید توجه داشته باشیم آن کس که طالب حقیقت باشد، بود و نبود عرفان نظری برایش چندان ارزشی ندارد. آنچه که عارف راستین به دنبال اوست، حقیقتی است که از راه دل ادراک می شود و بود و نبود الفاظ و مفاهیم دخالتی در آن ندارد. از این رو چه آن الفاظ و مفاهیم را بداند و چه نداند، تاثیری در رسیدن او به حقایق عرفانی نخواهد داشت.
کم نبوده اند عارفان بلند مرتبه ای که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته اند و از بیان و تشریح حتی بخشی ناچیز از ادراک های خود عاجز بوده اند.
بنابراین به طور خلاصه در حوزه عرفان، دست کم، سه عنصر را می توان شناسایی کرد:
یکم: دستور العمل های خاصی که به ادعای توصیه کنندگان، انسان را به معرفت شهودی، باطنی و علم حضوری آگاهانه نسبت به خدای متعال، اسمای حسنی و صفات علیای او و مظاهر آنها می رساند. این چیزی است که "عرفان عملی" نامیده می شود.
دوم: حالات و ملکات روحی و روانی خاص و در نهایت، مکاشفات و مشاهداتی که برای سالک حاصل می شود که اصل و حقیقت عرفان، همین معناست.
سوم: گزاره ها و بیاناتی که از این یافته های حضوری و شهودی حکایت می کند و حتی برای کسانی که شخصا مسیر عرفان عملی را نپیموده اند نیز کما بیش قابل دانستن است. هر چند یافتن حقیقت و کنه آنها مخصوص عارفان راستین می باشد. این همان "عرفان نظری" است.
از سوی دیگر با نوعی مسامحه و توسعه در اصطلاح عرفان، می توان همه سیر و سلوک هایی را که به انگیزه یافتن حقیقت و رسیدن به رستگاری انجام می گیرد، حالات روحی و شهود های ناشی از آن را عرفان نامید. به گونه ای که شامل عرفان های هندی، بودایی و عرفان های بعضی از قبایل سالک سیبری و قبایل بومی آفریقا نیز بشود. این توسعه و مسامحه مانند آن جایی است که برای مثال در یک اصطلاح، واژه "دین" را در چنان معنای عامی به کار می بریم که حتی بودیسم و بت پرستی و مانند آن ها را نیز شامل شود.
منبع:
در کوچه های آفتاب، خلاصه در جستجوی عرفان اسلامی، علامه مصباح یزدی، صص 27-30
دیدگاهها
نا شناس
1392/09/02 - 19:35
لینک ثابت
با سلام
m.tavab
1392/09/05 - 23:03
لینک ثابت
با سلام و تشکر از حسن دقت شما
افزودن نظر جدید