عرفان نظری و عرفان عملی

  • 1392/08/30 - 14:34
یکی از میل های انسان، میل به عرفان است که در حالتهای مختلف امکان بروز دارد. "عرفان" در لغت به معنای شناختن است و دراصطلاح، به شناختی از خداوند اطلاق می شود که از راه شهود درونی و یافت باطنی حاصل می گردد.

یکی از میل های انسان، میل به عرفان است که در حالتهای مختلف امکان بروز دارد. "عرفان" در لغت به معنای شناختن است و دراصطلاح، به شناختی از خداوند اطلاق می شود که از راه شهود درونی و یافت باطنی حاصل می گردد.  گفتنی است که عرفان در معانی و اصطلاحات دیگری نیز به کار می رود که البته بین آنها و معنای اصطلاحی مذکور نوعی ارتباط و تناسب وجود دارد.
گرچه اصل عرفان همین کشف و شهود باطنی و قلبی است؛ ولی در یک اصطلاح به گزاره های حاکی از آن مشاهدات و مکاشفات نیز "عرفان" اطلاق شده است. توضیح اینکه:
اصل عرفان، یافت حضوری و ادراک شهودی خداوند، صفات و افعال او است. از این رو، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورت های ذهنی و الفاظ نیست؛ بلکه دردیدن و یافتن است. اما کسی که چنین مشاهده و شناختی برایش حاصل می گردد، اگر بخواهد آنچه را دریافت کرده، برای دیگران بازگو کند، چاره ای ندارد جز اینکه آن را در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا برای دیگران قابل فهم باشد. از این رو در این اصطلاح، به این نقل ها و گزاره هایی که به قصد حکایت از آن دریافت و شناخت حضوری بیان می گردد نیز "عرفان" گفته می شود. در واقع این همان چیز ی است که از آن به "عرفان نظری" تعبیر می شود.
علاوه بر آن، از آن جا که حصول چنین کشف و شهودهایی معمولا متوقف بر تمرین ها و انجام برخی کارها و دریافت های خاصی است، این روش های عملی یا آیین سیر و سلوک را نیز عرفان نامیده اند و آن را با قید "عملی" مشخص کرده اند.
بنابراین به طور خلاصه "عرفان عملی" عبارت است از دستورالعمل های خاصی که انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون می کند. از این بیان روشن شد که عرفان نظری از سنخ الفاظ و مفاهیم است. از این رو با عرفان نظری هیچ گاه دل ارضاء نمی شود و جان و روان انسان به آرامش نمی رسد. عرفان نظری تنها می تواند عقل را اقناع کند و ارزشش حداکثر در حد فلسفه است.
به تعبیر فلسفی عرفان نظری عبارت است از گرفتن علم حصولی از علم حضوری و ریختن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنی. در واقع عرفان نظری خودش نوعی فلسفه است، چرا که سر و کارش با الفاظ، مفاهیم، قالب و شکل بیان مطالبش شبیه فلسفه است.
نهایت این است که چون این توصیف ها و تبیین ها درباره موضوعی خاص (معرفت حضوری خدای متعال و صفات او) است به آن "عرفان نظری" گفته می شود.
بنابراین مدعای صاحب عرفان نظری این است که ما این حقایق را به علم حضوری یافته و درک کرده ایم و اکنون آن را برای شما گزارش و در قالب الفاظ بیان می کنیم.
به همین سبب، اگر این ادعا از سوی پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام باشد، شکی نیست که در حقیقت چیزی را ادراک کرده اند و یافت حضوری خود را برای ما بیان می کنند و دوم: تردیدی نیست که آنچه را یافته اند، حقیقت است، نه خیال و وهم و القائی از شیطان.
اما گذشته از معصومین علیم السلام، دیگران برای ما مشکوکند. تا هنگامی که نخست اطمینان پیدا کنیم که خلاف نمی گویند و به واقع چنین ادراکات و دریافتهایی برایشان حاصل شده است و دوم اینکه: با قرائنی به دست آوریم و احراز کنیم که آن ادراکات و یافته ها، از عنایت های ربانی است نه از القائات شیطانی و تسویلات نفسانی. در هر صورت در مورد غیر پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام، اگر چه کوچکترین تردیدی داشته باشیم، سخن آنها برای ما ارزشی نخواهد داشت و تنها می تواند برای خود آن فرد ارزش اعتبار داشته باشد. از همه این ها گذشته باید توجه داشته باشیم آن کس که طالب حقیقت باشد، بود و نبود عرفان نظری برایش چندان ارزشی ندارد. آنچه که عارف راستین به دنبال اوست، حقیقتی است که از راه دل ادراک می شود و بود و نبود الفاظ و مفاهیم دخالتی در آن ندارد. از این رو چه آن الفاظ و مفاهیم را بداند و چه نداند، تاثیری در رسیدن او به حقایق عرفانی نخواهد داشت.
کم نبوده اند عارفان بلند مرتبه ای که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشته اند و از بیان و تشریح حتی بخشی ناچیز از ادراک های خود عاجز بوده اند.
بنابراین به طور خلاصه در حوزه عرفان، دست کم، سه عنصر را می توان شناسایی کرد:
یکم: دستور العمل های خاصی که به ادعای توصیه کنندگان، انسان را به معرفت شهودی، باطنی و علم حضوری آگاهانه نسبت به خدای متعال، اسمای حسنی و صفات علیای او و مظاهر آنها می رساند. این چیزی است که "عرفان عملی" نامیده می شود.
دوم: حالات و ملکات روحی و روانی خاص و در نهایت، مکاشفات و مشاهداتی که برای سالک حاصل می شود که اصل و حقیقت عرفان، همین معناست.
سوم: گزاره ها و بیاناتی که از این یافته های حضوری و شهودی حکایت می کند و حتی برای کسانی که شخصا مسیر عرفان عملی را نپیموده اند نیز کما بیش قابل دانستن است. هر چند یافتن حقیقت و کنه آنها مخصوص عارفان راستین می باشد. این همان "عرفان نظری" است.    
از سوی دیگر با نوعی مسامحه و توسعه در اصطلاح عرفان، می توان همه سیر و سلوک هایی را که به انگیزه یافتن حقیقت و رسیدن به رستگاری انجام می گیرد، حالات روحی و شهود های ناشی از آن را عرفان نامید. به گونه ای که شامل عرفان های هندی، بودایی و عرفان های بعضی از قبایل سالک سیبری و قبایل بومی آفریقا نیز بشود. این توسعه و مسامحه مانند آن جایی است که برای مثال در یک اصطلاح، واژه "دین" را در چنان معنای عامی به کار می بریم که حتی بودیسم و بت پرستی و مانند آن ها را نیز شامل شود.
منبع:
در کوچه های آفتاب، خلاصه در جستجوی عرفان اسلامی، علامه مصباح یزدی، صص 27-30  

 

دیدگاه‌ها

با سلام به قول خودتون بله میشه با نوعی مسامحه، معنای عرفان رو وسعت بخشید، اما در آخر اون دیگه عرفان نیست. چون خودتون دارید میگید مسامحه! مطالبی که درباره عرفان نظری و عملی گفتید هم به نوعی شبیه مطالبی هست که عرفان من درآوردی حلقه بیان می کنند! خب پس فرقش با تعریف اصلی عرفان چی شد؟ اصلا تقسیم بندی عرفان به دو نوع عملی و نظری چه لزومی داره، وقتی هر عقل سلیم و البته عارف واقعی می دونه که مطالب نظری و عملی این راه، باهم آمیخته هستن و اصلا جداشدنی نیستن...چون بهم وابسته هستند و ارتباط تنگاتنگ بین اونها هست!

با سلام و تشکر از حسن دقت شما کلام شما از جهتي صحيح است. در متن هم به شما پاسخ داده شده است. اما اگر ما قرار باشد برخي مسائل با در بند کلمه بگنجانيم بايد براي آن تعريفي داشته باشيم. از جهتي عرفان به دو بخش نظر و عمل تقسيم ميشه که مثلا اگر کسي جنبه نظري عرفان رو بدونه اما عمل نکنه، علم اون شخص عرفان هست ولي به ظهور نرسيده و در عمل هم همين طور اگر شخصي اهل عمل تنها باشه اما ظرايف و راه ها و مسائل عرفان رو ندونه حتما به انحراف کشيده مي شه مثل همون عرفاني که شما به اون اشاره نموديد و اين بخش فرمايشتون که عرفان نظر و عمل کاملا با هم ممزوج و آميخته و جدا ناشدني است، درست است و اگر کسي بخواهد به کمال برسد بايد همانند دو بال پرنده صاحب علم نظري عرفان و عمل به آن باشد. موفق باشيد

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.