ادعای امامت قطب دارویش گنابادی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در زمان ائمه اطهار (علیهمالسلام) خلفاء ثلاثه و بعد از آنها خاندان بنی امیه و بنی عباس با ظلم و جور خود توانستند خلافت الهی را غصب کنند و ائمه اطهار (علیهمالسلام) را از حق مسلّم شان محروم کنند. این ظلم و جور به جایی رسید که باعث غیبت آخرین حجت و ولی خدا حضرت مهدی (عجلالله تعالی فرجه الشریف) شد.
به واسطه عدم حضور حضرت در بین مردم، با وجود اینکه حضرت در نامه خود به آخرین نائب خاص خود اعلام کرد که بعد از او غیبت کبری شروع خواهد شد و حضرت دیگر نائب خاصی نخواهد داشت ولی برخی از اقطاب فرقه های صوفیه از غیبت حضرت سوء استفاده کرده و خود را یا نائب خاص آن حضرت معرفی کردند یا پا را فراتر نهاده و خود را حجت و ولی خدا معرفی کردند. اقطاب دراویش گنابادی نیز همواره چنین ادعایی داشته و سالهاست که علما و برخی از محققین پرده از این انحراف برداشته ولی برخی از دراویش و غیردراویش این موضوع را انکار و یا توجیه کرده اند.
اما امروز محمد اسماعیل صلاحی قطب خود خوانده دراویش گنابادی بی مهابا و بی پرده این ادعا را در ملأ عام مطرح کرده و برای آن دو استدلال نقلی و عقلی آورده است. محمد اسماعیل صلاحی در توضیح نقدهایی که بر تصوف وارده شده است میگوید: «در سایت ها نوشتند که قطب مدعی است که واسطه بین خدا و خلق است. اصلاً این یک امر منطقی است. "لقد وصلنا لهم القول" دلالت بر این معنا دارد از لحاظ نقلی.
از لحاظ عقلی هم این امری است که عقل تصدیق میکند ما را. واسطه ای باید باشد بین بشر و خالق بشر و اون در هر زمانی هست که اگر نباشد به قول حاج آقا شیخ مرتضی حائری اگر این خلیفه نباشد، ایراد اون ملائکه که "اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء" درست در می آید.
همیشه این خلیفه حی ظاهر یعرف باید در بین خلق باشد. از باقرین یعنی امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) نقل شده در کتاب کافی و به سند صحیح نقل شده که: مَن اصبحَ مِن هذه الاُمه و لم یکن له اماماً ظاهراً عادلاً من الله عزوجل اصبحَ ضالَّ تائُها و ان ماتَ علی هذه الحاله ماتَ میتةٍ کفرٍ و نفاق. اگر کسی از این امت بمیرد درحالی که امام ظاهر و آشکاری که عادل باشد، از طرف خداوند نداشته باشد به گمراهی سوق کرده و اگر در این حالت بمیرد، درحالت کفر و نفاق مرده است.» [1]
وی در دلیل نقلی با تفسیر به رأی، قطب دراویش را مصداق بارز آیه لقد وصلنا لهم القول دانسته است. درحالی که طبق صریح روایات، این آیه اشاره به توالی و پشت سر هم آمدن ائمه اطهار (علیهمالسلام) دارد. کما اینکه عبدالله بن جندب گوید: از امام کاظم (علیهالسلام) در مورد کلام خداوند: وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛ پرسیدم. فرمود: منظور آمدن یک امام پس از امام دیگر است.» [2]
در مورد دلایل عقلی که وی ذکر می کند نیز چندین اشکال وارد است:
اولاً صلاحی دلیل وجود امام را به عنوان دلیل امامت خود ذکر میکند.
ثانیاً روایت امام باقر (علیه السلام) را به عنوان دلیل عقلی ذکر میکند! درحالی که باید آن را به عنوان دلیل نقلی ذکر میکرد.
ثالثاً درحالی ادعای امامت و واسطه بودن بین خدا و خلق او را دارد که همین روایتی را که از کتاب کافی نقل میکند، متن عربی آن را اشتباه میخواند و اشتباه نیز ترجمه میکند.
متن صحیح این روایت بدین شرح است: « امام باقر عليه السلام مىفرمود: مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ [3] اى محمد كسى كه از اين امت باشد و امامى هويدا و عادل از طرف خداى عزوجل نداشته باشد چنين است، گم گشته و گمراهست و اگر با اين حال بميرد با كفر و نفاق مرده است.»
ادعای امامت که از آن تعبیر به امام ظاهر میکند در سخنان این قطب دراویش گنابادی کاملاً روشن است و جای هیچ گونه انکار و توجیهی نیست. این همان انحرافی است که قرنها و سالها اقطاب و بزرگان دراویش گنابادی آن را در خفا و در مجالس خصوصی به مریدان خویش القاء کرده اند.
پی نوشت:
[1]. صفحه شخصی محمد اسماعیل صلاحی در فضای مجازی، 16 / 8 / 1400
[2]. الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق، الکافی، نشر اسلامیه، ج۱، ص۴۱۵
[3]. همان، ج 1، ص 259، ح 8
افزودن نظر جدید