تصوف و آئین های غیر اسلامی
مطالعه جغرافیای فرهنگی جهان صدر اسلام نشان میدهد، نقاطی در نزدیكی مرزهای مسلمانان وجود داشته است كه عقیده و مرامی مشابه افكار و آداب صوفیه داشته اند. به عنوان مثال در غرب بلاد اسلامی مكتب نو افلاطونی با افكاری چون كشف و شهود، ریاضت و.... رواج داشت. همچنین آئین گنویسی با ویژگیهای مشابه، افرادی را به خود جذب كرده بود.
در شرق، باقیمانده برخی مذاهب و مکاتب ایرانی مانند: آئین میترا، مانی و حكمتهای خسروانی و همچنین مكاتب هندی و بودائی، شباهت زیادی با طریقت صوفیه داشتهاند.
از طرفی در آئین مسیحیت كه عده ای از مسلمانان قبل از رجوع به اسلام پیرو آن بودند وجوه مشتركی با تصوف دیده میشود .
جستجوی یک منشأ غیر اسلامی برای تصوف اسلامیان، قرنهای متمادی معمای جالب و سرگرم كنندهای برای چندین نسل از محققان اروپا شده است و از این رو فرضیههای گوناگون در بیان اصل منشأ تصوف اظهار گشته است1. دكتر قاسم غنی که تألیفات او نشان از علاقه وی به عرفان و تصوف دارد، تحت عنوان «منابع غیر اسلامی تصوف» چنین مینویسد: به طوریكه گفته شد، از اواخر قرن دوّم هجری و مخصوصاً در قسمت اول قرن سوم افكار تازهای از قبیل عشق، محبّت، عرفان، معرفت، فنا، بقا و امثال آن وارد تصوف شد كه با اصـول و افـكار قـدیم یعنی زهد و تعبد و طلب نجات اخروی و غیره متوازیاً پیش میرفت.
با پیدا شدن افكار جدید، رموز و تعبیرات اسرار آمیز خاصی نیز به میان آمد و مخصوصاً توصیه میشد كه اسرار حق باید از نا محرم مكتوم بماند و هر كه به اسرار الهی آشنا شد باید مُهر خاموشی بر دهان زند و لب از افشاء بر بندد2.
ایشان پس از نقل چند شاهد بر اثبات این مطلب مینویسد:
حاصل آنكه سالخوردگان صوفیه و مردم با حزم و [با] تجربه آنها به سایرین تعلیم میدادند كه از افشای اسرار خودداری كنند و اگر اظهار و افشا ضروری باشد باید به رموز و اصطلاحات مخصوص متوسل شوند و البته واضح است كه این احتیاطها ناشی از آن است كه تصوف رنگ دیگری گرفته و از زهد ساده عهدهای اول خارج شده، به افكار و آرای تازهای آغشته گشته، چندان كه مورد اعتراض و حمله فقها و علما واقع شده است زیرا همه این آراء و افكار تازه بالاخره بر اساس وحدت وجود قرار میگیرد3
و در جایی دیگر مینویسد: منابع مهم خارجی تصوّف عبارت است از دیانت مسیحی و اعمال رهبانان و افكار هندی و ایرانی و بودایی كه مخصوصاً از جنبه ریاضت و ترك دنیا مؤثر بودهاند. بعد چیزی كه تصوف را به شكل فلسفه درآورد، یعنی به شكل بحث و طریقه مخصوصی در آورد كه وارد حل و بحث مسئله خلقت شد و از خالق تا مخلوق را مورد صحبت قرار داد، بدون شك تا مقدار زیادی فلسفه یونان مخصوصاً نوافلاطونی بوده است. هر گاه مقایسه دقیقی بین افكار و آراء و گفتههای صوفیه هر قرن و افكار و آرای هندی و ایرانی و فلسفه نوافلاطونی و عناصر مسیحی به عمل آید و نیز عوامل تاریخی و اجتماعی كه تصوف تحت تأثیر آن پیدا شده و یا تغییر و تحول یافته مطالعه شود، خواهیم دید كه قسمت معظمی از عقاید و اعمال صوفیان را میتوان با آراء و اعمال مرتاضین و عرفای سایر ملل توفیق داد.
مثلاً زهد ابراهیم ادهم و عشق رابعه و عقاید عرفانی جنید و ذوالنون و فنای بایزید و حلاج و موضوع «انسان كامل» كه در اصل، ابتكار حلاج است و بعدها ابن عربی و ابـراهیم بن عبدالكریم گیلانی آن را پرورانده، شكل بخصوصی به آن دادهاند و فلسفه اشراق سهروردی موسوم به «حكمة الاشراق» كه خود نام «حكمت اشراق» امتزاج فلسفه و تصوف را میرساند؛ همه اینها مناسبات بسیار نزدیك بین تصوف و فكر هندی و نوافلاطونی و مسیحیت را جلوه گر میسازد4.
نتیجه اینكه ایشان ریشه تصوف را محدود در یك منبع نمیداند و میگوید:
واقع امر این است كه تصوف طریقه مركّب و بسیار پیچ در پیچی است و منابع مختلف و متنوع داشته و از سرچشمههای متعدد آب خورده است. صوفیه هم از حیث مذاق و سلیقه، التقاطی بوده و مانند مردمان متعصب و خشك هیچ وقت پای خود را به یك جا نبستهاند، به این معنی همین كه رأی و عقیدهای را موافق ذوق و حال خود یافتهاند، منتسب به هر كس و هر جا بوده گرفتهاند.5
همچنین دكتر زرین كوب در مورد این انحراف صوفیه و تأثیر پذیری آن از بیگانگان چنین مینویسد: با ابراهیم ادهم تأثیر بودایی وارد تصوف شد، با ذوالنون تأثیر مسیحی و نوافلاطونی. حارث محاسبی محاسبه نفس را مدار كار خویش كرد و بایزید دم از حلول یا اتحاد زد وقتی نوبت به حلاج رسید تصوف مبلغی از حدود شریعت خارج شده بود و محافظه كاری امثال جنید هم نتوانست باز حیثیت آن را اعاده كند.6
از این مطالب میتوان نتیجه گرفت كه برای بررسی دقیقتر این مسئله میبایست آیینهای هندو، مسیحیت، ایران باستان و یونان را مورد بررسی قرار داد و احتمالات مختلف را در تأثیر پذیری تصوف از عوامل غیر اسلامی بررسی نمود.
--------------------------------------------------------------------------------
منابع
1- ارزش میراث صوفیه، دكتر زرین كوب، ص12.
2- بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، قاسم غنی، ص 617.
4- همان، ص 617.
5- همان، ص 565.
6- همان، ص620.
7- كارنامه اسلام، دكتر زرین كوب، ص 153.
افزودن نظر جدید