انحراف صوفیان در انتخاب اقطاب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در یکی از پیجهای اینستاگرام، مطلبی درباره انتخاب جانشین از طرف قطب صوفیه آمده بود که طریقهی انتخاب جانشینی در تشکیلات فرقهای بستگی به منفعتهای آن فرقه دارد. در بعضی فرقهها مانند فرقه گنابادیه برمبنای عقاید انحرافی آنان، اقطاب یکی پس از دیگری به روش اشارهی غیبیه انتخاب میشوند، یعنی قطب فعلی میگوید که به من اشاره و وحی کردهاند که فلانی را جانشین خود کنم. یکی از دراویش به این مطلب اشکال کرده و گفت: تو که نه صوفی هستی و نه از تصوف چیزی میدانی، چرا بیخود اظهار نظر میکنی.
گفتم: این خلافتی که سران این فرقه، مطرح کرده و مسئلهی اشارهی غیبیه را پیش کشیدند، صرفا جهت قدرت طلبی و دنیاطلبی آنهاست تا بر مردم مسلط شوند.
درویش: خیر اصلا اینچنین نیست، این بزرگان و اقطاب صوفیه برای رساندن مردم به کمال و تقرب به خداوند، بر مردم ولایت دارند نه دنیاطلبی.
گفتم: شما دراویش آنقدر فریب این اقطابتان را خوردید وگوشهایتان پر از حرفهای باطل آنان شده که اصلا به خودتان زحمت نمیدهید کمی فکر کنید که آیا این اقطاب و سران صوفیه بر حق هستند یا نه؟ مثلا یک سؤال مهمی که در بحث جانشینی این فرقه وجود دارد این است که چطور این اشارات غیبیه برای خلافت و جانشینی، فقط در خانواده و فرزندان ملاسلطان پیش میآید، بهگونهای که سالهاست این مقام قطبیت در خاندان تابنده قرار گرفته و بهصورت موروثی ادامه دارد، آیا این دنیاطلبی نیست؟
درویش: خاندانی که موروثی پاک و طاهر باشند، قطعا کرامات الهی از قبیل اشارات غیبیه هم بر این خانواده شامل میشود.
گفتم: عجب! این خاندان پاکند؟ فقط یک جنایت نورعلیشاه، چهل نسل بعد از خودش را فاسد و ظلمانی کرده است. چطور میگویی این خاندان طاهر هستند، در حالی که بدعت و انحراف در این فرقه از زمان سلطان علیشاه شروع شده و تا این زمان ادامه دارد.
درویش: چرا حرف مفت میزنی، اول ثابت کن این بزرگان ما دنیاطلبند و بعد بیا بگو جنایتکارند؟
گفتم: مثل اینکه خیلی دوست دارید انحرافات اقطابتان را بدانید، حتما اسم کیوان قزوینی را شنیدید که مدتها از مشایخ صوفیه بود ولی وقتی به فریب و فساد ملاسلطان و فرزندانش پی برد برعلیه آنان حرفهایی زد که توصیه میکنم کتاب رازگشای وی را بخوانی.
کیوان قزوینی در این کتاب مینویسد: «نکوهش تصوف مستلزم نکوهش عرفان نیست، من الآن به صوفیان پشت کردهام ولی با صدای بلند تمام سلاسل تصوف از شیعه و سنی را نکوهش میکنم و با همان لحن عرفان را میستایم به این علت که اقطاب سلاسل تصوف بهخصوص بچههای ملاسلطان که امروزه نفوذشان بیشتر از سایر سلاسل ایران است مثل بهاییان که مریدان خود را اغنامالله (گوسفندان خدا) میدانند دنبال مرید کمهوش و مطیع میگردند. همهی سلاسل تصوف، دزدان هوشمند و طالب مریدان بیهوشند، همه پی نادان میگردند که گوسفندوار آنها را بدوشند، چنانکه ملاعلی مکرر به من میگفت امروز، روز جمع مال و ثروت است.»[1] حالا متوجه شدید چرا گفتم اقطابتان دنیاطلبند؟
درویش: خب! معلوم است وقتی از طریقت صوفیه بیرون رفت، این حرفهای ساختگی را از خودش دربیاورد.
گفتم: میدانی چرا از صوفیه بیرون رفت؟ چون از همان ابتدا به فساد ملاسلطان و فرزندانش پی برده بود، ملاسلطان به وی وعدهی ریاست داده بود، لذا مجبور بود صبر کند، ولی بعد از اینکه ملاسلطان، پسرش را بهجانشینی انتخاب کرد، همهی آنان را رسوا کرد. بنابراین این حرفهای کیوان، نهتنها ساختگی نبوده، بلکه عین واقعیت است.
درویش: در هر زمانی باید یکی از اولیاء خدا باشد تا مردم را هدایت کند، که در زمان غیبت، این اقطاب شایسته این مقام هستند و ملاسلطان بنا بر آیه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[مائده/67] اي پيامبر، آنچه بر تو نازل شده است به مردم برسان» فرزندش نورعلی را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرده است.»[2]
گفتم: مگر حضرت ولیعصر (علیهالسلام) امام زمان ما نیست، شما بنا بر چه حقی این شیوخ صوفیه را امام خود قرار دادید؟ اینکه کسی شایسته امامت و رهبری باشد از طرف خداوند منصوب میشود نه از طرف اقطاب منحرف، که بهراحتی با استناد به آیات قرآن و تفسیر به رأی، امثالی مانند شما را فریب میدهند.
درویش: امام زمان را که همه ما قبول داریم ولی در زمان غیبت، مردم برای رسیدن بهکمال و تقرب بهخدا، باید از شخصی که این مراحل را گذرانده و از لحاظ عرفانی بهمراحل بالای آن رسیده، حظ و بهرهای ببرند که کسی جز قطب صوفیه شایسته این مقام نیست.
گفتم: مگر امام از طرف خدا منصوب نمیشود؟ پس این افرادی که شما قطب میدانید و از آنان اطاعت محض دارید از کجا انتخاب میشوند؟
درویش: بعد از نواب خاص امام زمان (علیهالسلام) این مقام جانشینی، دست به دست شد تا اینکه به جناب تابنده رسید. یعنی درواقع از طرف امام معصوم به نفر بعدی رسیده و این مقام قطبیت، ادامه همان نیابت و جانشینی است.
گفتم: اولا طبق فرمودهی امام عصر (علیهالسلام)، هرکسی بعد از این نواب، ادعای نیابت کند دروغگوست و ثانیا این قطبی که شما شایستهی رهبری میدانید و میگویید دست به دست از ائمه و سایر اقطاب منتقل شده، با چه اجازهای آن را به نفر بعد از خود داده است؟ اگر بگویی از کشف و شهود است، این کشف تنها برای خود شخص حجت است به درد دیگری نخواهد خورد و اگر بپذیریم که کشف و شهودی رخداده و ولایت اقطاب منتقلشده، پس دلیل انشعابات مختلف در فرقههای صوفیه و ادعاهایی که بعد از مرگ قطب، برای جانشینی او صورت میگیرد، چیست؟
پینوشت
[1]. کیوان قزوینی، عباسعلی، رازگشا، بهاهتمام محمود عباسی، انتشارات راه نیکان، 1376، ص125.
[2]. تابنده گنابادی، حسین، نابغه علم و عرفان، تهران، انتشارات حقیقت، 1384، چاپ اول، ص 127و129.
دیدگاهها
حسین
1398/02/01 - 22:37
لینک ثابت
سلام شما نوشتید اقطاب بدون
j.taheri
1398/02/11 - 00:03
لینک ثابت
خب معلومه، وقتی افرادی مانند
کارزاران
1399/05/30 - 22:25
لینک ثابت
سلام - از کجا فهمیدید بدون
افزودن نظر جدید