شطح نتیجه نقصان سالک و سلوک

  • 1391/11/21 - 19:13
در اینجا به بیان ریشه لغوی شطح و اصطلاحی ان خواهیم پرداخت و در اخر نظر امام خمینی(ره) را بیان میکنیم.
شطح و تصوف

ریشه لغوی شطح

روزبهان می گوید: "در عربیت گویند: شطح یشطح، اذا تحرک، شطح حرکت است، و آن خانه را که آرد در آن خرد کنند "مشطاح" گویند از بسیاری حرکت که در او باشد." (1)

برای ما معلوم نیست که روزبهان این تفسیر لغوی را برای "شطح" از کجا یافته، در حالی که غالب ائمه لغت متعرض این واژه نشده اند. در میان کتب مهم لغت تنها " قاموس" را دیدیم که این ماده را ذکر کرده، آن هم نه بدان گونه که روزبهان گفته است: فیروزآبادی می گوید: "شطح بالکسر و تشدید الطاء: زجر للعریض من اولادالمعز"

ترجمه: شطح به کسر و تشدید طاء صدایی است که برای راندن و جمع کردن بچه بزهای پخش شده در می آورند.

صاحب تاج العروس که یکی از متتبع ترین دانشمندان لغت است، می گوید: اکثر ائمه لغت این کلمه را ذکر نکرده اند، تنها بعضی از صرفیون آن را در باب "اسماء اصوات" ذکر نموده اند. او سپس از یکی از استادان خود نقل می کند که او گفته: من در کتب لغت بر این کلمه واقف نگشتم، گویا این کلمه، عامیانه باشد، در عین حال در اصطلاح تصوف به کار می رود.

تفسیر اصطلاحی شطح

صاحب تاج العروس که شارح احیاءالعلوم نیز می باشد و جز فن لغت از فن تصوف و عرفان هم بهره ای دارد، تفسیر اصطلاحی شطح را از شیخ خود چنین نقل کرده: " واشتهربین المتصوفة الشطحات، و هی فی اصطلاحهم عبارة عن کلمات تصدر منهم فی حالة الغیبوبة و غلبة شهود الحق تعالی علیهم بحیث لایشعرون حینئذبقیرالحق" (2)

ترجمه: کلمه شطحات در میان متصوفه مشهور شده، و آن در اصطلاح آنان عبارت است از سخنانی که در حال بی خودی و غلبه شهود حق بر آنان، از آنها صادر می گردد، به طوری که در آن هنگام جز حق نبینند.

دیگری گفته: شطح سخنی است که در حال مستی و غلبه سلطان حقیقت گفته شود، و آن کلماتی است که از آنها بوی هیجان و بیهوده گویی به مشام رسد و ظاهر آن مخالف علم و خارج از حد معروف باشد. (3)

روزبهان پس از تفسیر لغوی شطح می گوید: "پس در سخن صوفیان شطح ماخوذست از حرکات دلشان. . . از صاحب وجد کلامی صادر شود از تلهب احوال و ارتفاع روح در علوم مقامات که ظاهر آن متشابه باشد، و عبارتی باشد، آن کلمات را غریب یابند چون وجهش نشناسند و در رسوم ظاهر، و میزان آن نبینند، به انکار و طعن از قائل مفتون شوند." (4)

ارزیابی و منشا شطحیات از دیدگاه عرفا و دانشمندان

بسیاری از عرفا، منشا شطحیات را حالت وجد و مستی و بی خودی عارف می دانند، و آن را به عنوان نشانه کمال و عظمت و وصول ذکر می کنند، و جمله های بالا و بلند در مورد آن به کار می برند، از قبیل "غلبه شهود حق" "غلبه سلطان حقیقت" و امثال این عبارات که مختصری از آنها را در اوایل بحث ملاحظه فرمودید.

مولوی حکایت "سبحانی ما اعظم شانی" گفتن با یزید را آورده و آن را با کرامتی از وی نیز مقرون ساخته است:

با مریدان آن فقیر محتشم با یزید آمد که نک یزدان منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون لااله الاانا ها فاعبدون

چون گذشت آن حال و گفتندش صباح تو چنین گفتی و این نبود صلاح

گفت این بار ار کنم این مشغله کاردها در من زنید آن دم هله

حق منزه از تن و من با تنم چون چنین گویم بباید کشتنم

چون وصیت کرد آن آزاد مرد هرمریدی کاردی آماده کرد

مست گشت او باز از آن سغراق زفت آن وصیتهاش از خاطر برفت

عقل آمد نقل او آواره شد صبح آمد شمع او بیچاره شد

تا آنجا که می گوید:

چون همای بیخودی پرواز کرد آن سخن را با یزید آغاز کرد

عقل را سیل تحیر در ربود زان قویتر گفت کاول گفته بود

نیست اندر جبه ام الا خدا چندجویی در زمین و در سما

آن مریدان جلمه دیوانه شدند کاردها در جسم پاکش می زدند

هر یکی چون ملحدان گرد کوه کارد می زد پیر خود را بی ستوه

هر که اندر شیخ تیغی می خلید باژگونه او تن خود می درید

یک اثر نی بر تن آن ذوفنون وان مریدان خسته در غرقاب خون

هر که او سوی گلویش زخم برد حلق خود ببریده دید و زار مرد

وانکه او را زخم اندر سینه زد سینه اش بشکافت شد مرده ابد

وآنکه آگه بود از آن صاحب قران دل ندادش که زند زخم گران (5)

گروهی از دانشمندان بر صاحبان شطحیات خشمگین شدند. حتی تا به مرز تکفیر پیش رفتند.

در این میان ، برخی از بزرگان اهل عرفان، صدور جملاتی مانند "سبحانی ما اعظم شانی" و امثال اینها را از با یزید و اقران او منکر شدند، یا محمل صحیح برای آنها تصور کردند.

صدرالمتالهین می فرماید: "و اما ابویزید البسطامی فلایصح ماحکی عنه لالفظا ولا مفهوما و معنی. و ان ثبت انه سمع منه ذلک، فلعله کان یحکی عن الله تعالی فی کلام یردد فی نفسه، کما لو سمع منه و هو یقول: انا الله لااله الا انافاعبدونی. فانه ما کان ینبغی ان یقال ذلک الا علی سبیل الحکایة. "

ترجمه: و اما ابویزید بسطامی، آنچه را که از او نقل می کنند صحیح نیست، نه از حیث لفظ، و نه از حیث مفهوم و معنا، و اگر ثابت شود که آن جمله از او شنیده شده، می توان گفت که او آن جمله را از قول خدای تعالی با خود تکرار می کرده، مانند اینکه از او شنیده باشند که از قول خدا می گوید: اناالله لااله الا انافاعبدونی، پس براستی سزاوار و جایز نیست که این جمله جز بر سبیل حکایت گفته شود.

غزالی در صحت صدور آن جمله مشهور از بایزید با شک و تردید سخن گفته، و در صورت فرض صحت صدور، سه محمل صحیح برای آن ذکر کرده که خلاصه و عصاره آن محامل چنین است:

اول - اینکه او آن جمله را بر سبیل حکایت از خداوند گفته، و این همان محملی است که از صدرالحکما نقل کردیم.

دوم - اینکه او خود را از دام شهوات و نفسانیات رها ساخته و با قدم معرفت از موهوم و. . . گذشته بود، پس باشد که با گفتن "سبحانی" اشاره به تنزه نفس خود، و با گفتن "ما اعظم شانی" اشاره به عظمت شانش نسبت به شان سایر خلق که مانند او نیستند کرده باشد.

سوم - آن جمله در حال سکر و غلبه حال از او صادر شده، و این همان محملی است که از صاحبان عین الرضا نسبت به شطحیات نقل گردید. عبارات غزالی چنین است:

"و قول ابی یزید ان صح عنه سبحانی ما اعظم شانی: اما ان یکون ذلک جاریا علی لسانه فی معرض الحکایة عن الله تعالی، کما لوسمع و هو یقول: لااله الا انافاعبدنی. لکان یحمل علی الحکایة، و اما ان یکون قد شاهد کما لاحظه من صفة القدس، علی ما ذکرنا فی الترقی بالمعرفة عن الموهومات و المحسوسات و بالهمة عن لحظوظ و الشهوات، فاخبر عن قدس نفسه فقال: سبحانی، و رای عظم شانه بالاضافة الی شان عموم الخلق فقال: ما اعظم شانی. . . و یکون قدجری هذااللفظ علی لسانه فی سکر و غلبة حال" (7)

نظر مبارک امام

پیش از بیان نظر امام - رضوان الله تعالی علیه - ذکر یک مطلب ضرورت دارد، و آن اینکه عرفا به چهار سیر یا چهار سفر معتقدند به این ترتیب:

السفر من الخلق الی الحق. السفر بالحق فی الحق. السفر من الحق الی الخلق بالحق. السفر فی الخلق بالحق.

و این همان اسفار اربعه است که بر لسان اهل عرفان دائر و سائر است.

عارف کامل آقا محمد رضا قمشه ای - رضوان الله تعالی علیه - که حضرت امام از او به عنوان "شیخ مشایخنا" یاد می کند، رساله ای در تحقیق اسفار اربعه معمول داشته است. این رساله (تا آنجا که این فقیر می داند) بار اول در آخر شرح هدایه ایثریه صدرالمتالهین، چاپ سنگی شیخ احمد شیرازی، و بار دوم در اول اسفار چاپ جدید به طبع رسیده است. حضرت امام - قدس سره - در اواخر "مصباح الهدایه" ملخص رساله اسفار اربعه عارف قمشه ای را آورده، سپس نظر خود را در مورد اسفار اربعه ذکر کرده و در ضمن همان بیان، رای خود را در مورد شطحیات اظهار فرموده است.

بنابراین نیست که در این وجیزه به ذکر تمام مطالب امام یا آقا محمد رضا در خصوص اسفار اربعه پرداخته شود، بلکه همان طور که از عنوان مقاله پیداست، تنها به ذکر محل شاهد یعنی بیان نظر حضرت امام در مورد شطحیات مبادرت می شود.

در اوایل این وجیزه گفتیم که بسیاری از اهل عرفان منشا شطحیات را حالت مستی و بیخودی عارف می دانند، و گروهی از آنان عقیده بر این دارند که آن نشانه کمال و عظمت و وصول است. اکنون جای مناقشه روی این مطلب نیست، و برای اینکه این مختصر، مطول نگردد، بعضی از مطالب را مسکوت می گذاریم، ولی می گوییم: با دقت در سخنان امام نکته بسیار باریک به دست می آید، و پرده دیگری از این راز برداشته می شود، و آن اینکه به نظر حضرت امام، مستی و وجد و غلبه حال، قرار گرفتن عارف در آخر سفر اول، یا وارد شدن او در سفر دوم، منشا اصلی و مستقل صدور شطحیات نیست. امام پس از اینکه بیانی در مورد سفر اول و دوم ایراد می فرماید، اشاره به عامل اصلی و منشا صدور شطحیات می کند و آن را نقصان سالک و سلوک می داند: "والشطحیات کلها من نقصان السالک و السکوک. (8) "

سپس به یک اصل مهم اشاره کرده و می فرماید: "ولذلک بعقیدة اهل السلوک لابد للسالک من معلم یرشده الی طریق السلوک، عارفا کیفیاته غیر معوج عن طریق الریاضات الشرعیة، فان طرق سلوک الباطنی غیر محصور و بعدد انفاس الخلائق. "

ترجمه: و از اینجاست که به عقیده اهل سلوک، سالک باید معلم و استادی داشته باشد که راه سلوک را به او نشان دهد، استادی که کیفیات سلوک را بشناسد، و سالک را از راه ریاضات شرعی منحرف نسازد، زیرا راههای سلوک باطنی نامحدود و به عدد نفسهای آفریده هاست.

بیان امام در مورد استاد، حاوی نکات عمیق و اشارات علمی و عملی فراوان است. اگر این قسم از سخن حضرت امام به قلم یک صاحبنظر (نه راقم این سطور که اصلا اهلیت ندارد) شرح گردد، خود رساله ای می شود. مسئله استاد مهم است، ریاضت، شرعی و غیر شرعی دارد، اگر ریاضتی را به دستور غیر اهل متحمل شدیم و آثاری را نیز مشاهده کردیم، نباید دل به آن آثار خوش داریم، زیرا اثر من حیث هو اثر که مطلوبیت ندارد، سم هم اثر دارد، ریاضات شرعیه منتهی به نور است، اگر کسی به آنجا برسد، دستش را می گیرند و غریب نوازی می کنند، تادیب لازم در حضرت ربوبیت را یادش می دهند، چنانکه ماثورات بیت وحی و عصمت این حقیقت گواه، و سخن در این مرحله زیاد است.

برگردیم به مسئله شطحیات. ناگفته نماند سخنی که از اهل عرفان در علت و منشا صدور شطحیات نقل کردیم که عبارت باشد از حالت مستی و بیخودی، یا تعاریفی که در کتب و رسایل از شطحیات شده، خلاصه ای از گفتار آنان در این خصوص است. به طور مسلم اهل عرفان مطالبی در مورد علل خود مستی و بیخودی دارند. مانند انتهای سفر اول و عروض حالت محو به سالک، و مطلب دیگر، و گفتیم که بنا نیست به آن مطالب پرداخته شود، نکته مهم و ظریف مستفاد از بیان حضرت امام این است که آن بزرگمرد علم و عرفان، مجموعه عوملی را که گروهی از اهل عرفان منشا صدور شطح می دانند، علت و منشا مستقل نمی داند، چنانکه پیش از این به آن اشاره شد، و تاکید این فقیر روی مفهوم کلمه (مستقل) است، پس به قول علما "فتامل".

بیان دیگری از حضرت امام

در جای دیگر کتاب می فرماید: "و ما وقع من الشطحیات من بعض اصحاب المکاشفة والسلوک و ارباب الریاضة فهو لنقصان سلوکهم." (9)

ترجمه: شطحیاتی که از بعضی از صاحبان مکاشفه و سلوک و صاحبان ریاضت واقع شده، به علت نقصان سلوکشات بوده است.

حضرت امام - قدس سره - در این مورد مطالب و اشارات بسیار عمیق دارد که ذکر آنها از حوصله این مقاله خارج است:

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین المعصومین و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.

 

پی نوشت ها:

1. شرح شطحیات، ص 56

2. تاج العروس; ط مصر، 2/172

3. مراجعه شود به دستورالعلماء قاضی عبدالنبی 2/214

4. شرح شطحیات، ص 57

5. مثنوی; ط کلاله خاور، دفتر چهارم، ص 249.

6. کسر اصنام الجاهلیة; ص 29

7. المقصد الاسنی; ط مصر، ص 149

8. مصباح الهدایة، ص 207

9. همان; ص 111

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.