بدعت های مکرر صوفیه
فرقه ی ضاله ی تصوف داراي انحرافات زیادي است که در اين جا تنها به ذكر مواردي از آن بسنده مي كنيم:
1. ولايت گريزي و پيروي از مكتب خلفاء؛ همه بزرگان و سلسله داران متقدم صوفيه به گواهي تاريخ، از پيروان مكتب فقهي، اعتقادي و سياسي اهل تسنن بوده اند. تأسي از مكتب خلفاء (در مقابل مكتب اهل بيت) نه تنها آنان را از عرفان حقيقي و اسلامي ـ شيعي كه اولين مولّفه آن [ولايت پذيري] است، دور كرد بلكه زمينه ساز انحرافات بزرگ ديگري نيز گرديد كه به آنها اشاره خواهد شد. اشخاصي چون مولوي و منصور حلاج به گواهي اسناد غير قابل خدشه تاريخي، از پيروان مکتب خلفاء (مذهب اهل سنت) مي باشند؛ پس اگر خود و يا کساني آنان را عارف بنامند، بديهي است که منظور آنها نمي تواند عرفان شيعي و مولفه هاي عرفان ناب چهارده معصوم باشد. بايد دانست که يكي از اساسي ترين ارکان عرفان شيعه، پذيرش کامل ولايت ائمه هدي (ع) است؛ پس چگونه ممكن است کسي هم عارف باشد و هم از پذيرش ولايت معصومين(ع) سر باز زند؟
2. جعل عنوان [قطب] در مقابل [امام معصوم]؛ در اين زمينه بازخواني نوشتههاي صوفيه در شأن رهبران خود، موجب اعجاب و شايان تأمل است؛ مانند نوشته يكي از دراويش ذهبي در وصف سركرده فراماسونر فرقه ذهبيه اغتشاشيه احمديه، آنجا كه مينگارد: [ركن ركين و بلد امين، وارث اقطاب الولايه و الهدايه مروج الشريعه الغراء المصطفوي و قائد الطريقه البيضاء المرتضوي، كهف الابدال و الاوتاد الزمان، قطب الاوليا الكاملين، ابوالوقت مولانا الاعظم، استاد دكتر حاج عبدالحميد گنجويان متعناالله بطول بقائه و ارواحنا فداه و افاض الله علينا و علي جميع المسلمين انوار هدايته و ولايته...]1 القابي كه در جهان هستي، برازنده كسي جز امام معصوم (ع) نيست!
3. عدم تقيّد به شريعت و آداب ديني و بى توجهى و يا كم مهرى نسبت به احكام و تكاليف الهي. مي توان گفت كه دو ملاك سنجه عمده صحت ادعاهاي اهل عرفان عبارتند از:
الف) تقيد به شريعت اسلام و انجام مو به موى قوانين مطهر شرع
ب) داشتن اذن و اجازه راهنمايى و ارشاد از بزرگان اسلامي ـ به عنوان تأييديه ـ تا آنكه رشته هر سلسله به معصوم (ع) برسد، يعنى، تقيد به همان اصل ولايت منصوص اهل بيت (ع)؛ اما مدعيان متصوفه از هر دو عاري هستند!
4. تقيد به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غير ديني و ذكرها و وردهايى كه نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلكه يا بدعت بزرگان هر فرقه اند و يا برداشت هاي التقاطي از سنّت هاي غير اسلامي مي باشند.
5. جعل [خانقاه] در مقابل [مسجد]؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامي در [نفحات الانس]، اولين خانقاه توسط اميري ترسايي (مسيحي) در منطقه شامات (مركز فرماندهي دشمنان اهل بيت) ساخته و تقديم دراويش شد به ويژه از قرن هفتم به بعد [خانقاه سازى] و فاصله گرفتن از مسجد رواج يافت.2
6. اعتقاد به سه ركن: شريعت و طريقت و حقيقت در طول هم؛ به گونه اي كه برخي از فرقه هاي آنها معتقدند كه اگر سالكي به حقيقت و يقين رسيد ديگر نيازي به شريعت ندارد و مي تواند اعمال عبادي و وظايف شرعي خود را انجام ندهد در صورتي كه بناي اهلبيت (ع) تأكيد بر حفظ شعائر و ظواهر شريعت محمدي (ص) در همه احوال بوده است.
7. اعتقاد به مهدويت نوعيه قطب فرقه در تقابل با مهدويت شخصيه امام زمان(ع)؛ آنها به نوع كلي موعود معتقدند نه شخصي مشخص به نام [حجت ابن الحسن العسكري(ع)]؛ پس در هر زمان اقطاب صوفيه مي توانند موعود و نجات دهنده آنها باشند در تاريخ تصوف كم نبوده اند كساني كه ادعاي [مهدويت نوعيه] كرده و با توّهم امام زمان بودن خروج كرده اند به عنوان مثال، در قرن هشتم درويش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشيه و ذهبيه از سلاسل معرفيه ـ به نام مهدي موعود خروج كرد اما به دست امير تيمور گوركاني گرفتار و تأديب گرديد.
8. اعتقاد به عشق مجازي (عشق زميني) به عنوان پل عبور به عشق حقيقي (محبت خدا).
9. ابراز شطح يا همان كلمات متناقض نمايي كه گاه به كفرگويي و يا خلاف منطق شريعت و عقل كشانده مي شود.
10. انجام سماع يا همان رقص و حركات موزوني كه نه تنها مستندي در دين ندارد بلكه در تقابل با احكام شرعي مي باشد.
11. عزلت گزيني و جامعه گريزي و دوري از وظايف اجتماعي، انقلابى و سياسى به بهانه مذمت دنيا. صوفيه در طول تاريخ با برداشت افراطى از آيات مذمت دنيا و نيز آياتى كه در تشويق بر زهد و تقوا است، بخش عمدهاى از فقه را كه دانش اجتماعى زيستن اسلام مي باشد، بى اعتبار ساختند. بريدن از خلق خدا، گريز از مسؤوليت هاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، كمترين آموزه هايى بود كه اين طيف بر آن پاى مى فشرند.
12. نزديكي به حكومت هاي استكباري و هم پيالگي با قدرت هاي استعماري؛ مانند سرسپردگي فرقه هاي صوفيه به رژيم پهلوي و يا تحت الحمايه بودن بيشتر اقطاب و بزرگان آنها از جانب دولت هاي انگليس و آمريكا؛ كساني چون قطب نعمت اللهيه (جواد نوربخش كه مدتي پيش در انگلستان مرد)، قطب ذهبيه احمديه (عبدالحميد گنجويان در انگلستان)، قطب اويسيه (نادر عنقا در آمريكا)، قطب ذهبيه گمناميه (منشي زادگان در آمريكا)
...........................................................................................................................................................................
فهرست منابع:
1- (مقدمه کتاب [مكاتيب عبدالله قطب]، انتشارات خانقاه احمدي)
2- (مقالات تاريخى، رسول جعفريان، ج 7، صص 272)
افزودن نظر جدید