موضع گیری وهابیت نسبت به مسیلمهی کذاب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اتفاقات رخ داده در زمان صدر اسلام، واقعه مسیلمهی کذاب است. وی که ادعای پیامبری کرد و باعث ارتداد عدهای از مسلمانان شده بود، به آرامی فتنهای بزرگ را در جامعه بهوجود آورد. مسلمانان این فتنه را كور كردند. برخی آثار وهابیت شیعیان را موافق جریان مسیلمه نشان میدهد. در حالیکه این اتهام به وهابیت بیشتر تناسب دارد.
یکی از دلایل پیروی عدهای از مسلمانان از مسیلمهی کذاب این بود که تعدادی از صحابه به صداقت مسیلمه در ادعای نبوت اذعان کردند و شهادت دادند که خداوند او را در نبوت با نبی اسلام (صلی الله علیه و آله) مشترک کرده است. محمد بن عبدالوهاب خود این موضوع را تأیید میکند. وی درباره اصحاب مسیلمه که قبیله بنی حنیفه بودند، میگوید: «صدقوا المسیلمة أن النبی أشركه فی النبوة، وذلك أنه أقام شهوداً شهدوا معه بذلك، وفیهم رجل من الصحابة معروف بالعلم والعبادة، یقال له الرجال، فصدقوه لما عرفوا فیه من العلم والعبادة.[1] آنها به تصدیق مسیلمه پرداختند، چرا که فکر کردند، پیامبر وی را در موضوع نبوت شریک کرده است. دلیل ایشان نیز این بود که عدهای از صحابه معروف و اهل علم و عبادت وی را تصدیق کرده بودند و بهخاطر جایگاه بالای این صحابه پیامبر به حرفهای وی ایمان آورده بودند.»
او حتی پا را فراتر گذاشته و در تلاش برای تصویر سازی مثبتی از پیروان مسیلمه هستند. محمد بن عبدالوهاب او را اینگونه تعریف میکند: «مسیلمة یشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً رسولالله، ویصلی ویصوم![2] او شخصی بود که به وحدانیت خداوند و به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان داشت، روزه میگرفت و نماز میخواند.»[2]
این حرف کذب است، زیرا اگر به شهادت حضرت ایمان داشت، دیگر ادعای نبوت نمیکرد، در حالیکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) وی را تکذیب کرد. به اضافه اینکه نماز و روزهی وی شکل خاص دیگری داشت. پس محمد بن عبدالوهاب نهتنها مسیلمه را تکذیب نکرده، بلکه وی را به تعبیری، مدح کرده است.
این درحالی است که کوچکترین جستجویی در آثار شیعیان از اتفاق نظر عالمان بر کذاب بودن مسیلمه خبر میدهد.[3]
پینوشت:
[1]. عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الكتب النجدیة، ج9، ص382، سعودی، دارالهدی، 1425ق.
[2]. همان، ج2، ص44.
[3]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص273، انتشارات تبیان، بیروت، 1425ق.
ناصر مکارم شیرازی، تفسیر الأمثل، ج1، ص125،
علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1،ص36، جامعة مدرسین، قم، 1385.
افزودن نظر جدید