امام حسین (ع) مقصر قیام عاشورا، در نگاه برخی از بزرگان وهابی

  • 1395/07/05 - 14:37
وهابیت فرقه ای است که از اسلام ناب، هیچ بهره ای ندارند و عقائد پوچ و باطلی دارند اما خود را داعیه دار اسلام اصیل می‌دانند و معتقدند که فقط خود درک درستی از اسلام دارند و دیگر مذاهب باید پیرو آنها باشند لذا با عقائد تکفیری و به دور از اسلام مرتکب جنایات ضدّ اسلامی شده نسبت به تمام وقایع تاریخی دین اسلام خود را صاحب نظر می‌دانند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه ضاله وهابیت، فرقه‌ای نوظهور و دارای عقاید و افکاری باطل و پوچ است. این فرقه ساختگی مواضع فکری غیر اصیل و انحرافی دارد که احکام اسلام را به غیر از سرچشمه زلال معارف قرآن و عترت دریافت کرده است. اینان با این‌که بهره‌ای از اسلام ناب ندارند و فرهنگ الهی دین خاتم پیامبران را درک نکرده‌‌اند، اما چنان خود را بر مسلمین تحمیل کردند و داعیه‌دار اسلام محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) گردیده‌اند، که گویی تنها مذهبی هستند، که رستگار ابدی هستند. آنان با عقاید تکفیری و به دور از دین اسلام مرتکب وحشیانه‌ترین تجاوزات و هجوم‌ها نسبت به سایر مسلمین حتی اهل سنت در مناطق گوناگون روی کره زمین شده‌اند، لذا با بی‌اعتنایی به اعتقادات دیگر فرق و مذاهب اسلامی و اهانت به مقدسات آنان، شیرازه وحدت امت اسلامی را متلاشی و ارتباط و هم‌بستگی جهان اسلام را به خطر انداخته‌ا‌ند و در تمام مسائل خود را صاحب‌نظر می‌دانند، و از طرفی دیگر با بی‌توجهی به ادله و استدلال‌های منطقی طرف مقابل، اصول و ریشه‌های اعتقادی دیگر مذاهب اسلامی را مورد تحقیر و تمسخر قرارمی‌دهند و برچسب کفر و الحاد را خصوصاً به تشیع اصیل زده و تا به امروز هم، دست بردار نیستند. به‌ویژه قیام امام حسین (علیه السلام) که یکی از مسائل مهم تاریخی جهان اسلام است، که حتی پیروان دیگر مذاهب و ادیان الهی نسبت به آن احترام نموده و آن را یک نوع عدالت خواهی و مبارزه با ظلم و ستم می‌دانند، حماسه‌ای که باعث احیاء مجدد اسلام و رسوایی منافقان در طول تاریخ گردید؛ اما بزرگان فرقه وهابیت این نهضت را دچار اشکال و خدشه کرده و آن را باطل فرض می‌کنند. ما در این نوشتار سخنان برخی از بزرگان وهابی را ذیل این قیام الهی مطرح و قضاوت را بر عهده خوانندگان می‌گذاریم که توجه کنند که اینان چگونه افکاری نسبت به این واقعه جانسوز تاریخی دارند و مقصر اصلی را چه کسی می‌دانند.
شیخ محمد طنطاوی مصری (متوفای 1277 هجری) درباره قیام امام حسین (علیه السلام) این‌گونه می‌نویسد: «امام حسین از روی خوش‌گمانی به کسانی‌که گرد او جمع شده بودند و شدیداً او را برای قیام و قبضه کردن خلافت تحریک می‌کردند، اطمینان پیدا کرد. از این‌رو، قیام کرد، اما از طرفی قدرت و شوکت بنی‌امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد و از طرف دیگر، فریب‌کاری مردم عراق را که در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند، از نظر دور داشت».[1] ظاهراً این وهابی، امام حسین (علیه السلام) را فردی خوش‌بین معرفی می‌کند و می‌گوید حضرت تحت تاثیر اطرافیان قرار گرفته و دست به قیامی زد که نباید انجام می‌گرفت.
عبدالوهاب نجار (متوفای 1360 هجری) وهابی دیگری که از اساتید دانشگاه الازهر مصر است، علت قیام امام حسین (علیه السلام) را فریب خوردن خود حضرت می‌داند. لذا در این‌باره می‌نویسد: ظلم است که گفته شود، یزید، حسین بن علی را اجباراً به سوی عراق فرستاد، زیرا حسین با اختیار خود به عراق رفت. او به دو سبب فریب خورد: اول این‌که خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند، او را یاری خواهند کرد و دوم این‌که تصور کرد خویشاوندی با رسول خدا چنان مقام اجتماعی به او داده است، که می‌تواند در این مبارزه پیروز شود.[2] او در جای دیگر می‌نویسد: حقانیت امام حسین به خلافت، اندیشه‌هایی بود که اکثر مردم آن را در دل‌های خود قبول داشتند. لکن وقتی این دل‌ها را شمشیرها تایید نکردند، چه ارزشی دارد؟ اما این حقانیت به مقتضای قیام نیست، چرا که امامت مفضول با وجود افضل روا باشد. علی بن ابی‌طالب به رغم این‌که به حقانیت خویش اعتقاد داشت، بر ضد هیچ‌کس قیام نکرد.[3] ظاهراً ایشان سعی می‌کند، دامن ننگین یزید بن معاویه را از این لکه ننگی که مرتکب شده، تبرئه کند و علت قیام پسر پیامبر را دعوت کوفیان و انتساب او به رسول خدا معرفی کند.
محب الدین خطیب مصری (متوفای 1389هجری) در حواشی خود بر کتاب العواصم من القواصم، از برخی از افراد که تلاش می‌کردند، امام حسین را از سفر به عراق باز دارند می‌نویسد: این همه تلاش برای انصراف امام حسین از سفر به کوفه بی‌نتیجه ماند. سفری که برای خودش و امت اسلامی تا روز قیامت زیان آور بوده و تمام این زیان‌ها به سبب خیانتی بود که شیعیانش مرتکب شدند. چرا که شیعیان بودند که از روی نادانی و جهل و غرور و حس فتنه‌انگیزی و ایجاد اختلاف و شر، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق برانگیختند.[4] ظاهراً او می‌خواهد بگوید امام حسین (علیه السلام) گوش به حرف بزرگان و صحابه نکرد و دست به قیامی زد، که برای اسلام خطرات فراوانی به همراه داشت.
شیخ محمد خضری وهابی می‌نویسد: در مجموع، حسین از این‌که خروج کرد، خطای بزرگی مرتکب شد، چرا که امت اسلامی با شهادت او دچار ضعف، و افتراق و اختلاف گردید و سنگ بنای اختلافی گذاشته شد، که تا به امروز ادامه دارد.[5] ظاهراً ایشان هم امام حسین را فردی اختلاف برانگیز و خود سر و خودکامه معرفی می‌کند، بدون آن‌که بداند بزرگان اهل سنت در کتب خود نسبت به این واقعه تاریخی چیزهای دیگری غیر از این تفکر را نوشته‌اند.
شبلی نیز یکی دیگر از بزرگان وهابی است که درباره امام حسین (علیه السلام) می‌نویسد: «اینک به سوی حسین می‌آییم، تا با کمال تاسف اقرار کنیم که کارهای او در برخی از جهات پذیرفته نیست، زیرا اولاً: پیشنهاد خیرخواهان مثل ابن‌عباس را نپذیرفت و به رای خود عمل کرد، ثانیاً: اخلاق مردم کوفه را فراموش کرد، چرا که آنان با پدر و برادرش خوب رفتار نکردند، ثالثاً: اهل بیت خود را به همراهش برد، گویی که به گردش و تفریح یا دیدار اقوام می‌رود، رابعاً با این‌که در بین راه از خیانت کوفیان آگاه می‌شود، باز به حرکت خود ادامه می‌دهد و به دیدگاه بنی‌عقیل عمل می‌کند، تا انتقام خون مسلم بن عقیل را بگیرد. خدای من ممکن است حکومت یزید کار خطایی باشد، لیکن آیا راه نبرد با خطا و بازگشت به صواب همین است؟»[6]
لذا می‌بینیم این تفکرات وهابیان دنباله‌رو همان تفکرات بنی‌امیه است که اهل بیت پیامبر را آشوب‌گران جامعه اسلامی معرفی می‌کنند. مثلاً طبری در کتاب خود می‌نویسد: بنی‌امیه امام حسین را آشوب‌گر، عامل تفرقه و مخلّ امنیت جامعه اسلامی معرفی می‌کردند.[7] و شاهد مثالی را هم می‌آورد به این‌که: عمر بن سعید حاکم اموی مدینه بعد از دریافت خبر واقعه کربلا، مردم را به مسجد فرا خواند و با بی‌شرمی تمام گفت: ای مردم صدماتی که بر حسین وارد شد، پیامد حملات خود او بوده که همواره متوجه ما می‌نمود، با این حال ما دوست داشتیم که بماند و باز هم به ما ستم کند و در عوض ما او را احترام نماییم، «ولکن کیف نصنع بمن سل سیفه یرید قتلنا الا ان یدفع عن انفسنا.[8] اما چه کنیم که او این بار بر روی ما شمشیر کشید و خواست به ناحق ما را بکشد، لذا برای دفاع از خودمان ناچار شدیم، او را بکشیم.»

پی‌نوشت:

[1]. مجله رساله الاسلام، قاهره، مصر، س11، ش1 ص85.
[2]. الکامل فی التاریخ، علی شیبانی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ دوم، تحقیق ابوالفداء، ج3 ص446.
[3]. الدوله الامویه فی الشرق، محمد طیب نجار، نشر الاسلامیه، قاهره، مصر، (1962م)، ص102.
[4]. العواصم من القواصم، ابن عربی اندلس مالکی، مکتبه العلمیه، بیروت، لبنان، (1406ق)، پاورقی ص321.
[5]. تاریخ الامم الاسلامیه، محمد خضری، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1405)، ج2 ص129،ص130.
[6]. موسوعه التاریخ الاسلامی و الحضاره الاسلامیه، احمد شبلی، مرکز الثقافی المصریه، قاهره، مصر، ج2 ص201.
[7]. الریخ طبری، طبری، دارصادر، بیروت، لبنان، ج4 ص289.
[8]. مقتل خوارزمی، خوارزمی، انوارالهدی، قم، ایران، (1418ق)، ج2 ص77.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.