غایت در معنویتهای نوظهور
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بررسی عرفانهای نوپدید، دربردارندهی یک پرسش اساسی است:
غایت و مقصد سیر عرفانی که مدعیان عرفانهای نوپدید ادعا میکنند چیست؟ یعنی قلهای که سالک عالَم معنا، بعد از طی طریق باید آن را فتح کند، چیست؟
پاسخ هر فرقه به این پرسش هرچه باشد، معیار دقیقی است که با آن میتوان سستی یا استحکام شالودهی آن مکتب را به دست آورد. در بسیاری از جنبشهای معنوی، «کشف حقیقت و دستیابی به آن»، هدفی مشترک و البته مبهم، معرفی میشود. چنین هدفی اگرچه به خودی خود درست است؛ مشکل این است که هر شخص یا گروه، حقیقت را بهگونهای متناسب با ایدههای خود تفسیر میکند و آن را همان چیز میداند که خود معرفی مینماید. مشکل بزرگتر اینجاست: حتی اگر هدف رسیدن به ذات خداوند معرفی شود، ابزارهایی که توصیه میکنند و مسیری که نشان میدهند ساختگی است و ازآنجاکه بهگونهای قطعی از ناحیهی خداوند تأییدی نمیتوان بر آن ذکر کرد، بدون پشتوانه و مخدوش است.
برگشت پرسش یاد شده به این است که حقیقت چیست و کدام غایت شایستگی دارد انسان سرمایهی عمرش خویش را برای دستیابی به آن صرف کند؟ در مکاتب مختلف چنین غایتی به صورتهای متعدد تصویر شده است و هر یک نوعی از غایت را معرفی کردهاند.
برخی از مکاتب، «تسلط بر طبیعت» و کشف نیروی مرموز آن را غایت معرفی میکنند و عارف، کسی است که با این نیروها مرتبط است و آنها را در جهت اهداف خود به کار میگیرد[1]؛ مانند عرفان بومیان آمریکا و بعضی از عرفانهای هندی.
شمنها چنین نگرشی دارند؛ یعنی عارف را کسی میدانند که بتواند بر طبیعت تسلط یابد و نیروهای طبیعی و ارواح را برای شفای بیماران و اموری از این قبیل، به خدمت بگیرد. شمن واقعی از نگاه ایشان کسی است که بتواند در کارزار بر نیروهای طبیعی، مثل دیوان، ارواح و جنیان فائق آید.
غایت و هدف در عرفان بودیسم «رهایی از رنج» ترسیم شده است؛ یعنی رهایی از رنجِ زنجیرهی دارما و پیوستن به نیروانا. در قاموس بودیسم، خدا جایی ندارد. بهراستیکه بودیسم نظام فکری هماهنگی را عرضه کرده است! چرا که از یکطرف خدا مطرح نیست و از سوی دیگر شالودهی جهان برپایهی رنج معرفی میشود. روشن است اگر خدا که هم مبدأ هستی و هم غایت هستی است، حذف شود، دنیا جز رنج و ناکامی و بدبختی، چیزی نخواهد داشت؛ به همین دلیل، پارهای از عرفای بودیسم، برای رهایی از این زنجیره رنجآور، دست به خودکشی میزنند.[2]
دالایی لاما هدف زندگی دنیوی را شادمانی و سرور میداند و میگوید: «من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی، جستوجوی خوشبختی است و این، امری بدیهی است، اینکه به آن معتقد باشیم یا نباشیم و اینکه پیرو کدام مذهب هستیم، تفاوت زیادی نمیکند. همهی ما در زندگی خود دنبال چیزی مطلوب میگردیم و به همین علت، زندگی رو به سوی شادمانگی است»[3].
آنچه بیش از همه تأسفآور است، هدف و غایتی است که در مدیتیشن متعالی (tm) ترسیم شده است. بنیانگذار این مرام به ظاهر معنوی، ماهاریشی ماهش است که با ابتکاری بینظیر و خلاقیتی مثالزدنی، بزرگترین خدمت را به دنیای غرب ارائه کرد. وی توانست مکاتب عرفانی شرق آسیا را بر اساس مبانی تمدن غرب، عرضه کند. این عرفان از یک طرف بودیسم و هندوییسم را با خود دارد و از طرف دیگر به اصالت انسان و دینزدایی (اومانیسم و سکولاریسم) که ریشهی تمدن غرب است، کاملاً پای بند است. در این مرام، عقیده بر این است که باید ذهن را سامان داد؛ چون ریشهی تمام مشکلات به آشفتگی و پراکندگی ذهن بر میگردد. نگاه متمرکز به شمع یا تکرار مدام صداهای بیمعنا (که نام آن را مراقبه میگذارند) همه یک هدف دارد و آن، تخلیهی فشارهای روحی و روانی است؛ زیرا با این کار، ذهن از مشغولیتهای گیجکننده و اضطرابآور نجات مییابد.
معلوم است که چرا عرفانهای شرقی با مبانی غربی در این مرام ترکیب شدهاند؛ چون هدف در هر دو، «فرار از رنج» است. بازگشت متوالی ارواح به عالم دنیا و تناسخ که در عرفانهای شرقی به جای معاد و حیات اخروی نشسته کاملاً با فرهنگ و تمدن غربی همسو است؛ زیرا در هر دو، خدا، پیامبر و شریعت، محو شدهاند؛ به عبارت دقیقتر هدف اصلی معنویتهای غربی برآمده از مکاتب شرقی، تحصیل زندگی دنیوی آرام و راحت است؛ آن هم بدون خدا؛ و به همین دلیل، به صراحت اعلام کردهاند که میتوان بدون خدا و معاد، آرامش معنوی را تجربه کرد.
امروزه مدیتیشن را با نشان عبادت به دیگران معرفی میکنند. مدیتیشن به خوبی قادر است در برابر فشارهای شکنندهی تمدن سرمایهداری، از پیروان خود، افرادی مطیع و سربه راه تربیت کند؛ کسی که تنه به تنهی سرمایهداری جهانی نزند. تربیت افرادی راضی و قانع، غایت مدیتیشن است تا توانایی و استعدادها بهطور خودکار در خدمت تحکیم نظام سرمایهداری غربی قرار گیرد. وجه مشترک کتابهایی که امروزه مدیتیشن را تبلیغ میکنند، یک مطلب است؛ «کامیابی در زندگی شخصی و رضایت از محیط»؛ بنابراین، برای رسیدن به مدیتیشن متعالی، کسی حق ندارد به نیمهی خالی لیوان فکر کند و همه باید خود را با اوضاع جاری هماهنگ کنند و چون نمیتوان جهان را تغییر داد، باید اهداف و آرمانهای خود را با نظام حاکم بر دنیا تطبیق داد![4]
پینوشت:
[1] . کارلوس کاستاندا، آموزشهای دونخوان، مهران کندری، تهران: نشر میترا، 1380، ص 11.
[2] . حمیدرضا مظاهری سیف، جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، ص 122.
[3] . دالایی لاما، هنر شادمانگی، ترجمه حمید رفیعی، تهران نشر نیریز، 1384، ص 380.
[4] . حمزه شریفی دوست، گاوشی در معنویتهای نوطهور، قم: نشر صهبای یقین، 1391، ص 41.
جهت مطالعه بیشتر بنگرید به: حمزه شریفی دوست، گاوشی در معنویتهای نوطهور...
افزودن نظر جدید