دکتر ثبیتی انگویی، وهابی‌ای که شیعه شد

  • 1395/04/08 - 09:48
آن‌ها گرایش به شیعه را بدعت و کفر می‌دانستند و من با این فکر که شیعیان کافر هستند و علی را می‌پرستیدند، بزرگ شدم... و به اصرار پدرم باید به دانشگاه می‌رفتم و چون در شهر خودم رشته پزشکی نداشت به ناچار به شهر دیگری رفتم. به‌ دلیل این‌که دولت کنگو دولتی لائیک است در دانشگاهی که درس می‌خواندم سه یا چهار مسلمان بیشتر نبودند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دکتر ثبیتی انگویی، جوان 30 ساله از کشور کنگو است، که در «جامعة‌ المصطفی» در شهر قم، در حال تحصیل دروس حوزوی است، وی اولین شیعه شهر «مویه نه دیتو» است.

دکتر ثبیتی انگویی، از بچگی به من آموختند، شیعیان کافر هستند
من شیعه نبودم و به‌ شدت از تشیع بیزار بودم، چون در یک خانواده وهابی مذهبی به‌دنیا آمدم و پدرم نیز امام جمعه وهابیت بود و از بچگی به من آموختند شیعیان کافر هستند، و ویژگی بارز آنان تکفیر مذاهب دیگر است. آن‌ها خون مذاهب دیگر را وقف می‌کنند و معتقدند با کشتن دیگر مذاهب، تطهیر شده و درهای بهشت به رویشان باز می‌شود.
آن‌ها گرایش به شیعه را بدعت و کفر می‌دانستند و من با این فکر که شیعیان کافر هستند و علی (علیه السلام) را می‌پرستند، بزرگ شدم. در سال 2008 دیپلم گرفتم و به اصرار پدرم باید به دانشگاه می‌رفتم و چون در شهر خودم رشته پزشکی نداشت، به‌ناچار به شهر دیگری رفته و مشغول خواندن درس در رشته پزشکی شدم. به‌‌دلیل این‌که دولت کنگو دولتی لائیک است، در دانشگاهی که درس می‌خواندم، سه یا چهار مسلمان بیشتر نبودند. با یک دانشجوی مسلمان در دانشگاه دوست شدم و قصه شیعه شدنم، از همین‌جا شروع شد.

با خودم گفتم باید به دوستم نصیحت کنم که وضو و نمازش اشتباه است
وی به آشنایی با فرد شیعه در دانشگاه اشاره و اظهار کرد: روزی با این دوست، به نمازخانه رفتم تا نماز بخوانیم، خوب که به رفتارش دقت کردم، متوجه شدم، وضو گرفتنش با وضو گرفتن ما فرق دارد. ما برای وضو گرفتن، صورت، دست، سر و پا را کاملاً می‌شوییم، اما دوستم فقط مسح کشید، این سؤال در ذهنم به‌ وجود آمد، که این چه نوع وضویی است؟!
برای خواندن نماز آماده شدیم، دیدم او از جیبش تکه سنگی درآورد، که بعدها فهمیدم به آن مهر می‌گویند و این کار او برای من تعجب‎آورتر شد. بالاخره نماز تمام شد و من به خانه رفتم اما تمام مدت، کارهای او جلوی چشمم بود و با توجه به این‌که پدرم امام جمعه بود و هر شب برای ما صحبت می‎کرد، با خودم گفتم باید دوستم را نصیحت کنم، که وضو و نمازش اشتباه است و باید دوباره نماز بخواند. فردای آن روز به او گفتم که شرایط وضو و نماز خواندنت اشتباه است و او نگاهم کرد، لبخندی زد و گفت: من شیعه هستم و نمازم صحیح است.

برای دین و جوانی خودت چه کرده‌ای؟
با شنیدن این جمله و این‌که فهمیدم او یک شیعه است، به‌ شدت عصبانی شدم و او را به این دلیل که به من نگفت، به باد توهین و ناسزا گرفتم و به او گفتم نباید در مسیر من قرار می‌گرفتی، زیرا از پدرم آموختم، شیعیان کافر هستند. اما دوست شیعه‌ام تنها گوش کرد و بعد از پایان صحبت‌هایم به من گفت: شما الان پزشکی می‌خوانی که به مردم کمک کنی، وقتی از دنیا می‌روی، در روز قیامت از تو سؤال نمی‌کنند، پدرت چه کار کرده و چه گفته است، بلکه می‌پرسند برای دین و جوانی خودت چه کرده‌ای؟! این جمله آن جوان شیعه، مرا به فکر واداشت و به خود گفتم، من متولد خانواده مذهبی هستم، اما درباره دین خودم تحقیق نکردم.

بین پدر وهابی من و دوست مسلمان شیعه‌ام تفاوت‌های زیادی وجود داشت
از او پرسیدم: «چرا شیعه شدی و کافر؟» او در جوابم گفت: «درباره شیعه چیزی نمی‌دانی.»، و بعد کتابی را به من هدیه داد، که در آن به‌‌طور جامع در مورد دین و شیعه توضیح داده بود و من طی سه روز آن را خواندم و در آن کتاب مباحثی را دیدم که تا به‌حال از پدرم نشنیده بودم و در آن کتاب به همه تهمت‌های ناروایی که به شیعیان زده بودند، پاسخ داده می‌شد، اما بعد از خواندن آن کتاب باز هم قانع نشدم و به او گفتم شاید یک شیعه آن را نوشته باشد و از او خواستم چهره به چهره، با هم حرف بزنیم تا او قانعم کند و او این‌بار قرآن را به من معرفی کرد و دیدم با قرآن ما هیچ فرقی ندارد.
بین پدر من که یک وهابی بود و دوستم که یک مسلمان شیعه بود، تفاوت‌های زیادی وجود داشت، یکی از این تفاوت‌ها این بود، که دوستم هرگز از سؤال کردن خسته نمی‌شد و با کمال آرامش و صبوری به سؤالاتم پاسخ می‌داد و این یکی از ویژگی‌های خوب شیعیان است، اما هرچه از پدرم راجع به دین می‌پرسیدیم، می‌گفت بدعت و کفر است و از جواب دادن طفره می‌رفت. تفاوت بعدی این‌که من وهابی بودم و اگر کسی به من می‌گفت: تو مشرک و کافر هستی! به‌ شدت از او عصبانی می‌شدم، اما من هر چیز خواستم، به دوستم گفتم و او را کافر خواندم، اما او باز هم دم نزد و فقط با تبسم با من حرف می‌زد.

با دیدن مستندات شیعه شدم
عموم وهابیت معتقدند که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت، کسی را به‌عنوان جانشین معرفی نکرد و وقتی این موضوع را، به دوستم گفتم، او ماجرای غدیرخم را برایم بازگو کرد که چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، پسرعمویش، حضرت علی (علیه السلام) را، به‌جانشینی خود به امتش معرفی کرد، من وقتی این همه مستندات را با چشم خود دیدم، تصمیم گرفتم شیعه شوم و شیعه شدم.
بعد از شیعه شدنم با دوستم، همانند او نماز خواندم و او دعاهایی به من یاد داد، که با خواندنش آرام می‌شدم و آن جوان طوری مذهب شیعه را تبلیغ کرد، که من به آن علاقه‌مند شدم. بعد از اتمام درسم به شهر خود بازگشتم و شیعه شدنم را از خانواده مخفی کردم،‌ زیرا اگر می‌گفتم، محب اهل بیت (علیهم السلام) شده‌ام، مطمئناً بلایی بر سرم می‌آوردند. با پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، راهی ایران شدم و تصمیم گرفتم در قم زندگی و تحصیل کنم.

شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانند
شیعیان باید قدر نماز خواندن و عبادت کردن در آرامش را بدانید، چون آن‌ها در دنیا مظلوم واقع شده‌اند و همیشه مورد اذیت و آزار دشمنان خود قرار دارند، هستند کسانی‌که دلشان برای حضرت علی (علیه السلام) و خاندانش می‌تپد، اما نمی‌توانند آزادانه عزاداری کنند. این جوان کنگویی به حقانیت دین اسلام و مذهب شیعه، پی برد و در حال حاضر در شهر قم زندگی کرده و دروس حوزوی را فرا گرفته است.[1]

پی‌نوشت:

[1]. شیعه نیوز، تاریخ انتشار: ۰۶ تير ۱۳۹۵، کد خبر: ۱۲۱۲۱۹

بازنشر

دیدگاه‌ها

دوست عزیز سلام .خیلی استفاده کردم. خیلی خوب وزیبا بود.همچنان شیعه مظلوم است.ای کاش....

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.