توحید و فنا در عرفان اسلامی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اسلام آخرین دینی است که از سوی خداوند و به واسطه نبوت حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآله) فرستاده شده و تعالیم الهی دین در قرآن گرد آمده است. عارفان مسلمان معتقدند پایههای عرفان اسلامی در قرآن بیان شده و به وسیله اهلبیت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به خصوص حضرت علی (علیهالسلام)، امام سجاد (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) و شاگردان ویژه آنها، نظیر اویس قرنی، کمیل و دیگران تعلیم داده شده و تداوم یافته است. غایت سیر عرفانی در اسلام، فنا و لقاء الله است.
اساسیترین آموزهی اسلام توحید است، یعنی یگانگی خداوند متعال. عرفان فهم خاصی از توحید دارند که با عبارت وحدت وجود یا به قول سید حیدر عاملی توحید وجودی بیان میشود.[1] ایشان در تعریف توحید وجودی میگوید: «اثبات وجودی یکتای حق واجب بالذات و نفی وجود موجودات بسیار ممکن که در واقع معدومند. به سبب گفته خداوند: همه چیز نابود است غیر از وجه او. همۀ حکم برای اوست و به سوی او بازگردانده میشود.»[2]
از دیدگاه عرفانی، وجود عین ذات خداست؛ ذاتی که بینقص و کاستی باشد، همه کمالات را در خود دارد و چیزی بیرون از او و در دست دیگری نیست. اصل هر کمالی وجود است و هیچ کمالی بدون آن تحقق نمییابد و وهمی بیش نخواهد بود. پس ذات منزه او، عین وجود است و وجودش نامحدود؛ زیرا محدودیت نقص بوده و اگر پدید آید، تعدد از آن برخاسته، شریک برای خدا پدید میآید و توحید، مخدوش میگردد. از اینرو حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: «و من حده فقد عدّه»[3] «هر که او را محدود پندارد، به شمارش آورده است.»
بنابراین حقتعالی عین وجود نامتناهی است. با این معنا توحید هر موجودی که در سرای هستی پدید آمده، وجودش برای خداوند یکتا و به حکم و فرمان اوست که هرگاه چیزی را اراده کند، میگوید: باش، پس میباشد و پدیدار میگردد.[4] سپس وجود تجلی یافته در موجودات که به حکم او ظهور آمدهاند، بهسوی او باز میگردد. به همین دلیل فرمود: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.[القصص/88] همه چيز جز ذات پاك او فاني ميشود، حاكميت از آن اوست و همه به سوي او بازميگرديد.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشتهاند: «همه چیز نابود و پوچ است در حد خودش و حقیقتی ندارد؛ مگر آنچه از خداوند به او رسیده و آنچه مربوط به خدا نیست، غیر از توهم و سراب چیزی نیست، همانند بتها که حقیقتی ندارند غیر از سنگ و چوب و فلز (که این هم از خداست) ... در اینجا رویکرد دقیقتر آن است که وجه همان ذات است... و منظور اینکه تمامی موجودات غیر او تعالی که ممکن هستند، اگرچه با ایجاد او موجودند، اما با نظر به خودشان پوچ و نابود هستند.»[5]
با این معنای توحید، معلوم میشود که اگر گفتهاند: غایت عرفان اسلامی توحید است (مشاهدۀ یگانگی خدا) بهطوری که وجود مطلق است و هیچ چیز غیر از او و تجلیاتش، وجود ندارد که لازمۀ این مشاهده، فنا دیدن همه چیز در حق تعالی است؛ چنانچه که خواجه عبدالله انصاری آخرین منزل سیر عرفانی را توحید دانسته و در تعریف آن مینویسد: «اسقاط الحدث و اثبات القدم.[6] فرو ریختن ممکنات و اثبات واجب ازلی.»
پس برای رسیدن به حقیقت توحید، باید فنا را درک کرد، تا به لقاءالله رسید. این ضرورت و ملازمۀ فنا و لقاءالله سبب شده است که خواجه نصیرالدین طوسی آخرین مرحلۀ سیر عرفانی را فنا بداند و در شرح آن مقام بنویسد: «در وحدت، سالک و سلوک و سیر و مقصد و طلب و طالب و مطلوب نباشد: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» و اثبات این سخن و بیان هم نباشد و نفی این سخن و بیان نباشد. و اثبات و نفی متقابلند و دویی مبدأ کثرت است، آنجا نفی و اثبات نباشد و نفی اثبات، اثبات هم نباشد و نفی اثبات و اثبات نفی هم نباشد و این را «فنا» خوانند که معاد خلق با فنا باشد، همچنانکه مبدأ ایشان از عدم بود: «كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ.[اعراف/29] همانگونه که شما را آغاز نمود برمیگرديد.» و معنی فنا را حدی با کثرت است: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ* وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ[الرحمن/26و27] همه آنان که روی اين زمين هستند، فانی میشوند. و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی میماند.» فنا به این معنی هم نباشد. هرچه در نطق آید و هرچه در وهم آید و هرچه عقل بدان رسد جمله منتفی گردد: «إِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ[هود/123]تمام كارها به او بازگردانده مىشود» ... و اینجا سخن منقطع شود و اسلام «وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.[طه/47]درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروي ميكند.»[7]
پینوشت:
[1]. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انجمن ایرانشناسی فرانسه، تهران، ص 82.
[2]. تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم، سید حیدر آملی، المعهد الثقافی نور علی نور، بیروت، ص 187 و 188.
[3]. نهج البلاغه، خطبه اول.
[4]. یس، آیه 82.
[5]. المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، بیتا، ج6، ص 92 و 93.
[6]. شرح منازل السائرین، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی، دارالمجتبی، بیروت، ص 336.
[7]. اوصاف الاشراف، خواجه نصیر الدین طوسی، انجمن اسلامی الغدیر، تهران، ص 162.
برای اطلاع بیشتر: جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، مظاهری سیف، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص 136.
افزودن نظر جدید