نگاه امیرمؤمنان از دست به شمشیر نبردن بنیهاشم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیروان وهابیت برای تشکیک و یا انکار واقعه هجوم به خانه وحی در شبههای اینچنین میگویند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) توانست هزاران نفر فدایی و جاننثار اسلام، تربیت نماید، که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و اهلبیت او، جان خود را فدا کنند. در صورتیکه هجوم به خانه فاطمه ـ رضی الله عنهاـ را که دشمنان اسلام درست کردهاند، بپذیریم این سؤال مطرح میشود که چگونه بنیهاشم، سیلی خوردن دختر رسول خدا، آتش گرفتن درب خانه، کشته شدن محسن ششماهه و ... را دیده، ولی یکباره لب فرو بسته و کوچکترین اعتراضی ننمودهاند؟ آن همه مسلمان مخلص و فدایی که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی نیز داشتند چه شد، همه یکپارچه سکوت نموده و هیچ اعتراضی ننمودند؟»
در پاسخ به دیدگاه امیرمؤمنان (علیه السّلام) در اینباره اشاره مینماییم:
امیرمؤمنان (علیه السّلام) علّت دفاع نکردن صحابه (اعم از بنیهاشم، صحابه و انصار)، از اهلبیت (علیهم السّلام) را در برخی از خطبههای خویش بیان فرموده: «خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو کمک میخواهم که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریده، کار مرا دگرگون ساخته و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیده و گفتند: حق را اگر توانی بگیر و اگر تو را از آن محروم داشتند با غم و اندوه شکیبایی پیشهساز و با حسرت، این دنیا را ترک کن! به اطرافم نگریستم، دیدم جز خانوادهام ـ که مایل نبودم جانشان بهخطر افتد ـ نه یاوری دارم و نه کسیکه از من دفاع و حمایت کند.»[1]
همچنین ابن ابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه آورده: «امیرمؤمنان (علیه السّلام) پس از ماجرای سقیفه اظهار ناراحتی کرد و حق خود را خواست، کمک طلبید و فریاد کشید؛ زیرا آنان نزد وی حاضر نشده و بیعت نکردند. او در حالیکه رو بهسوی قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده بود عرضه داشت: ای فرزند مادرم! این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند.»[2]
بنابراین از وهابیت که شبهه بالا را در بوق و کرنا کرده، میپرسیم منظور از بنیهاشم کیست و چه تعداد شاهد ماجرا بودند؟ پس از پاسخ به این دو پرسش بهخوبی روشن میگردد که آیا از نظر عقلی و منطقی انتظار دست به شمشیربردن و دفاع کردن از سوی چند تن از بنیهاشم، در برابر گروه انبوهی از حکومت طلبان تا چه حد انتظار بهجایی میباشد؟
پینوشت:
[1]. «اللّهم إنّی أستعدیک علی قریش و من أعانهم فإنّهم قد قطعوا رحمی و أکفئوا إنائی و أجمعوا علی منازعتی حقّا کنت أولی به من غیری و قالوا ألا إنّ فی الحقّ أن تأخذه و فی الحقّ أن تمنعه فاصبر مغموما أو مت متأسّفا فنظرت فإذا لیس لی رافد و لا مساعد إلّا أهل بیتی فضننت بهم عن المنیّة... .» شرح نهج البلاغة، إبن أبی الحدید، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 6، ص 61.
[2]. «روی کثیر من المحدّثین أنّه عقیب یوم السّقیفة تألّم و تظلّم واستنجد واستصرخ حیث سأموه الحضور و البیعة و إنّه قال و هو یشیر الی القبر «یابن امّ إنّ القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی»... .» شرح نهج البلاغة، إبن أبی الحدید، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 11، ص 65.
افزودن نظر جدید