عزاداری اهلسنت بر بزرگان خویش
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با صرف نظر از هر دین و مذهب، سنّت عزاداری بر مرگ عزیزان، علاوه بر آنکه امری فطری و خدادادی است که در قرآن کریم و سنّت نبوی نیز ریشه داشته و بر همین اساس سیره صحابه و دیگر مسلمانان نیز بر آن استوار بوده است؛ امّا نکتهای که درخور توجه و قابل تامل است، آنکه امثال ابنتیمیه و پیروان او که به عزاداری شیعیان خرده گرفته و آن را حماقت میپندارند، هنگامیکه به عزاداری اهلسنت برای بزرگان و علمای خویش که میرسند چشمان خود را بر آن بسته و لب فروبسته و صدای اعتراضی از آنان شنیده نمیشود؛ که بهعنوان نمونه به مواردی اشاره مینماییم:
الف) عزاداری یکساله برای پیراهن عثمان!
«معاویه پیراهن عثمان و انگشتهای او را بر فراز منبر آویزان کرد و مردم گرداگرد آن را گرفته و به مدّت یکسال گریه و عزاداری کردند. گروهی از شامیان، سوگند یاد کردند که به بستر استراحت و خواب نروند و با همسران خود مقاربت نکنند تا اینکه یا قاتلان عثمان را بکشند یا خود کشته شوند. آنان به همین حال ماندند و هر روز پیراهن عثمان را بر منبر کرده و تا یکسال هر روز برای عثمان گریستند.»[1]
ب) اشک آسمان و زمین در عزای عمر بن عبد العزیز؛
علمای اهلسنت دربارهی وفات عمر بن عبد العزیز که یکی از بزرگان اهلسنت و از حاکمان و خلفای بنیامیه است، نوشتهاند: «خالد ربعی گوید: در تورات آمده است که آسمان و زمین در مرگ عمر بن عبد العزیز چهل شبانهروز خواهد گریست!»[2]
ما که هر چه گشتیم و جستجو کردیم، چنین مطلبی در کتاب تورات نیافتیم؛ کاش همانان که چنین ادعا کردهاند به خود زحمت داده و آدرس آن بخش از تورات را میدادند، تا ما هم از آن با خبر گردیم؛ البته از این آقایان بعید نیست که بگویند این مطلب پیش از وقوع تحریف در تورات بوده و بعدها حذف گردیده، که در آن صورت باید پرسید: شما از کجا بهوجود این مطلب در تورات واقف گردیدید؟!
ج) عزاداری برای ابویعلی؛
عبدالمؤمن بن خلف، از فقهای مذهب ظاهریه و پیرو مکتب محمد بن داود است. ذهبی که مقام «امام» در علم حدیث و روایت برای اهلسنت دارد، دربارهی مراسم عزا و خاکسپاری وی چنین میگوید: «در حالی در مراسم تشییع جنازه عبدالمؤمن شرکت جستم که چنان صدایی از طبل و دهل به گوش میرسید که گویا لشکری به شهر بغداد یورش برده است. این مراسم ادامه داشت تا آنکه مردم برای برپایی نماز میت آماده شدند.»[3]
متن بالا ردّی هم است بر آنان که میپندارند وجود طبل و دهل و برخی وسایلی که امروزه در دستهجات عزاداری شیعیان متداول است، از دوران صفویه به بعد مرسوم گشته است؛ در حالیکه این گزارش مربوط به قرن سوّم و چهارم هجری است.
د) عزاداری برای جوینی؛
ذهبی از درگذشت جوینی و مراسم سوگواری او چنین یاد میکند: «نخست او را در منزلش بهخاک سپردند و آنگاه پیکرش را به مقبرة الحسین (شاید کربلای معلّی) انتقال دادند. در مصیبت و ماتم او منبرش را شکسته، بازارها را بسته و مرثیههای فراوانی خواندند. او چهارصد شاگرد و طلبه داشت که در سوگ استاد خویش، قلم و قلمدانهای خود را شکسته و به مدت یکسال به نشانه عزاداری عمامههای خود را از سر برداشته در سطح شهر به نوحهخوانی و مرثیهسرایی پرداخته، فریاد، جزع و عزاداری بسیار نموده و تمام این مدّت کسی جرأت به سر گذاردن عمامه نداشت! طلبهها در شهر میچرخیدند و با فریاد و صیحه به نوحهسرایی میپرداختند.»[4]
یعنی علاوه بر مردم که سرهایشان را برای یکسال برهنه کردند و کسی جرأت نداشت چیزی بر سر بگذارد، حتی طلبهها و شاگردان وی در خیابانها و کوچهها به راه میافتادند و برای او عزاداری میکردند؛ یعنی دقیقاً همان دستههای عزاداری که امروزه نیز بین شیعیان متداول و مرسوم است و از سوی وهّابیت مورد سوال و استهزاء قرار میگیرد، ولی برای آنان مباح و حلال است.
بنابراین از پیروان وهابیت سؤال میکنیم شما که به عزاداری شیعیان خرده گرفته و آن را حماقت میپندارید، آیا اینها تندروی در مبحث عزاداری نیست؟
پینوشت:
[1]. «وضع معاویة القمیص علی المنبر و کتب بالخبر إلی الأجناد و ثاب إلیه النّاس و بکوا سنة و هو علی المنبر و الأصابع معلّقة فیه و آلی الرّجال من أهل الشّام ألّا یأتوا النّساء و لا یمسّهم الماء للغسل إلّا من احتلام و لا یناموا علی الفرش حتّی یقتلوا قتلة عثمان و من عرض دونهم بشیء أو تفنی أرواحهم فمکثوا حول القمیص یوضع کلّ یوم علی المنبر و یجلّله أحیانا فیلبسه.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 70.
[2]. «عن خالد الرّبعی قال: مکتوب فی التّوراة إنّ السّماء و الأرض لتبکی علی عمر بن عبد العزیز أربعین صباحا.» تاریخ الخلفاء، سیوطی، مطبعة السعادة، مصر، ج 1، ص 245.
[3]. «ألإمام الحافظ القدوة... قال جعفر المسغفری: أخبرنا أبوجعفر...، قال: شهدت جنازة الشیخ أبی یعلی بالمصلّی، فغشیتنا أصوات طبول مثل ما یکون من العساکر، حتّی ظنّ جمعنا أنّ جیشا قد قدم، فکنّا نقول: لیتنا صلّینا علی الشّیخ قبل أن یغشانا هذا... .» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 15، ص 481.
[4]. «توفّی فی الخامس و العشرین من ربیع الآخر سنة ثمان و سبعین و أربع مئة و دفن فی داره ثمّ نقل بعد سنین إلی مقبرة الحسین فدفن بجنب والده و کسّروا منبره و غلّقت الأسواق ورثی بقصائد و کان له نحو من أربع مئة تلمیذ کسّروا محابرهم و أقلامهم و أقاموا حولا ووضعت المنادیل هن الرّؤوس عاما بحیث ما اجترأ أحد علی ستر رأسه و کانت الطّلبة یطوفون فی البلد نائحین علیه مبالغین فی الصّیاح والجزع...» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، بیروت، ج 18، ص 476.
افزودن نظر جدید