عزاداری و اشک از دیدگاه پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که سرکردهی وهّابیت ابنتیمیه حرّانی به شیعیان وارد میکند، شبههای است که در مبحث عزاداری وارد میکند و آن را بدعتی از سوی شیعیان میداند. که در پاسخ با مرور و بررسی مواردی از رفتارهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در موضوع عزاداری و جایگاه اشک و گریه نزد آن حضرت، بهتر میتوان در مشروعیت این موضوع قضاوت نمود:
الف) گریه و خشوع از آرزوهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
در فرازی از مناجات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خداوند آوردهاند که حضرت عرضه میدارد: «خداوندا مرا از گریه کنندگان و از خشوع کنندگان برای خود قرار ده.»[1] و در فراز دیگری از دعاهای آن حضرت نقل شده که عرضه میداشت: «خداوندا چشمانی اشکریز به من عنایت فرما!.»[2]
ب) گریه و اشک، وسیلهی نجات؛
در حقیقت شخص گناهکار با اشک و گریه، ندامت و پشیمانی خویش را اظهار میکند؛ چنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «دو چشم از آتش جهنم محفوظ میماند: یکی چشمی که از خوف و خشیت خداوند گریه کند. دیگری چشمی که شبها برای خدا بیدار بماند، تا از جان، ناموس و امنیت مردم محافظت نماید.»[3]
همچنین بخاری در کتاب خود روایت کرده: «هفت گروهند که در قیامت، سایهی ابر رحمت الهی آنان را در بر میگیرد... (از جمله) کسیکه با یاد خدا اشک از چشمش جاری شود.»[4]
و یا حدیث دیگری که ترمذی روایت کرده: «کسی که از خشیت خدا گریه کند، داخل جهنم نمیشود.»[5]
پس از اشاره به مواردی از جایگاه اشک و گریه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به دو مورد از اشکهای آن حضرت که در عزا و ماتم ریخته شده اشاره میکنیم:
ج) گریهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حضرت ابوطالب (علیه السّلام)؛
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از درگذشت حضرت ابوطالب (علیه السّلام) عموی با ایمان و حامی بزرگ خویش در سختیها به شدت غمگین گردید و در فراق آن حضرت گریست؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) میفرماید: «چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دادم، ایشان گریست و فرمود: او را غسل دهید، کفن کنید و به خاک بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.»[6]
د) گریهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرگ فرزند؛
«ابراهیم، فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود، که دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود که عبدالرحمان عوف از گریهی حضرت تعجّب کرد، عرض کرد: آیا شما هم در مرگ فرزند گریه میکنی؟ حضرت فرمود: ای پسر عوف، اشک ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است. سپس فرمود: چشم گریه میکند و دل غمگین و محزون میشود، ولی سخنی نمیگوییم مگر آنچه خدا را راضی کند. ای ابراهیم! ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.»[7]
پینوشت:
[1]. «اللّهمّ اجعلنی من الباکیم إلیک و الخاشعین لک.» الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، دارالشعب، قاهره، ج 11، ص 121.
[2]. «کان من دعاء النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) اللّهمّ ارزقنی عینین هطّالتین تبکیان بذروف الدّموع و تشفیانی من خشیتک.» الزهد، أبو عبدالله بن المبارک بن واضح الرزوی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 165.
[3]. «عن إبن عبّاس قال سمعت رسول اله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول عینان لا تمسّهما النّار عین بکت من خشیة الله و عین باتت تحرس فی سبیل الله.» الجامع الصحیح سنن الترمذی، ترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 175.
[4]. «عن أبی هریرة عن النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: سبعة یظلّهم الله رجل ذکر الله ففاضت عیناه.» صحیح بخاری، بخاری، دار إبن کثیر، بیروت، ج 5، ص 2377.
[5]. «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لا یلج النّار رجل بکی من خشیة الله یعود اللّبن فی الضّرع و لا یجتمع غبار فی سبیل الله و دخان جهنّم قال أبو عیسی هذا حدیث حسن صحیح.» سنن ترمذی، ترمذی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 171.
[6]. «... عن علیّ قال أخبرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بموت أبی طالب فبکی ثمّ قال إذهب فاغسله و کفّنه وواره غفر الله له و رحمه.» الطبقات الکبری، بصری زهری، دار صادر، بیروت، ج 1، ص 123.
[7]. «عن أنس بن مالک قال دخلنا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی أبی سیف القین و کان ظئرا لإبراهیم علیه السّلام فأخذ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) إبراهیم فقبّله و شمّه ثمّ دخلنا علیه بعد ذلک و إبراهیم یجود بنفسه فجعلت عینا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تذرفان فقال له عبد الرّحمن بن عوف و أنت یا رسول الله فقال یا بن عوف إنّها رحمة ثمّ أتبعها بأخری فقال (صلی الله علیه و آله و سلم) إنّ العین تدمع و القلب یحزن و لا نقول إلا ما یرضی ربّنا و إنّا بفراقک یا إبراهیم لمحزونون.» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 439.
افزودن نظر جدید