جایگاه و ارزش انسان در عرفان اسلامی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اقسام انسان شناسی، انسان شناسی عرفانی است که از عالیترین و عمیقترین مباحث علمی و معرفتی در عالم دین، دانش الاهی و بشری است و نقش عرفان الاهی در این زمینه بسیار مهم و کارآمد است؛ زیرا در عرفان از راه شهود و علم حضوری به مطالعه و بحث و بررسی در مورد انسان پرداخته میشود. این نوع انسان شناسی به معرفی انسان و انسان کامل و همچنین بحث در مورد نحوهٔ دست یابی انسان به کمال میپردازد؛ از این رو، در عرفان به واژه شناسی کلمهٔ «انسان» به عنوان یک موضوع عرفانی پرداخته نمیشود، بلکه دانستن معنای انسان در عرفان، یعنی دانستن حقیقت انسان که برترین موجود عالم خلقت و شریفترین مخلوق خدا و گل سر سبد آفرینش است. مقام و جایگاه انسان تا حدّی والاست که از او به «خلیفة اللَّه» تعبیر شده است.
انسان در عرفان اسلامی، دارای مقام عالی است که میتواند با قدم سیر و سلوک به اصلی که از آن جدا شده باز گردد و دوری و فاصله را با ذات حق تعالی از بین ببرد، از خودش فانی شود و به جایی برسد که جز خدا را نبیند و مظهر اسما و صفات الاهی و آیینه تمام نمای حق تعالی باشد؛ زیرا انسان، در اصل و بالذات، خلیفه و مظهر اسمای الاهی بوده است؛ همان طور که قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَة إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة [بقره/30]، (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی [نمایندهای] قرار خواهم داد...» و باید گفت: انسان کامل (که انبیاء و ائمه اطهار (علیهم السلام) باشند)، نمونهٔ بارز و آشکار و اَتَمِّ اَسماء و صفات خداوندی است. [1]
بنابراین عرفان اسلامی، معرفت به حضرت حق از حیث اَسماء و مظاهرش، علم به مبدأ و معاد، معرفت به حقائق عالم و چگونگی بازگشت آن حقائق به ذات احدی میباشد.
به تعبیر «شیخ الرئیس ابوعلی سینا» عارف کسی است که ضمیر خویش را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس نموده تا نور حق بدان بتابد «و المتصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیاً لشروق نور الحق فی یسره،[2] انصراف از ماسوای الهی و غیر خدا، توجه به جهان قدس جبروت، تابش پایدار نور حق در ذات خویش همانا عبور از خود تا خدا و از خاک تا افلاک است که در ظل ولایت خاصة الهی قرارگیرد.»
پس به واسطه انسان کامل است که، فیض و مدد حق تعالی به تمام عوالم هستی میرسد؛ و اگر انسان کامل نباشد، موجودات عالم نمیتوانند فیض الاهی را دریابند.[3]
حقیقت الاهی ای که جامع میان همه افراد انسانها بوده، کلّی «انسانیّت» است [4]؛ و انسانیّت، حقیقتی است که به تعدّد اشخاص و افراد متکثّر نمیشود.[5]
به بیانی دیگر؛ انسانیّت، کلی طبیعی است که بر هر یک از اشخاص نوع انسانى (هر انسانی) صادق بوده و میان این اشخاص و افراد در آن طبیعت، برتری وجود نداشته و طبیعت انسانیّت به تعدّد اشخاص و افراد، متعدّد نمیشود.[6]
بنابراین عرفان بر دو پایه:
الف- معرفت نفس (خودآگاهی، خود شناسی)
ب- مراقبت نفس (خود نگهداری، خودباوری) استوار گشته است، این دو امر مهم «معرفت و مراقبت نفس»، بر روی دو عنصر بسیار مهم و بنیادین قرار گرفته که عبارتند از: الف) توحید ناب؛ ب) انسان کامل (موحد کامل)
در نتیجه باید گفت: از دیدگاه عرفان اسلامی، یک عارف به مراتب عالی انسانیّت نمیرسد، مگر این که تمام آنچه را که بالقوه دارد، به فعلیت برساند تا این که به انسان کاملی مبدل شود.
در واقع در آموزههای عرفانهای کاذب، افراد تکیهگاه انسانی را رها کرده و مهار آن را به دست شیطان میدهند، و هوسهای خود را آزاد گذاشته، و تمایلات نفسانی را از زیر فرمان الهی خارج ساخته و در اطاعت از امیال پَست، همکار و مطیع شیطان میشوند. و از همین روست که نهایت عرفانهای کاذب، انسان را از کرانه انسانیّت دور کرده و به علت بد رفتاریش، به مراحل پایین حیوانی نائِل گشته و از اصل فطرت و حقیقت خود به طور کلی فاصله میگیرد.
پس، باید این نکته را در نظر داشت که در عرفان اصیل اسلامی یک انسان، همه کمالات را بالقوه دارد و تنها باید آنها را به فعلیت برساند و خود اوست که باید سازنده و معمار کمالات و تعالی به سوی حضرت حق باشد.
پینوشت:
[1]. برگرفته از سایت اسلام کوئست نت.
[2]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
[3]. حسن زاده آملی، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، تهران، ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 22.
[4]. پارسا، خواجه محمد، شرح فصوص الحکم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی ص 47.
[5]. همان، ص 208.
[6]. حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 35 و 36.
افزودن نظر جدید