چهار مشخصۀ عرفانهای نوظهور
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در عصر حاضر که عصر ارتباط سریع است، بهگونهای که هرچه در هر جای این کره خاکی اتفاق میافتد در همه جای آن در همان روز جلوی دیدگان مردم قرار میگیرد، سیل عرضههای مختلف در عرصههای گوناگون به مردم هجوم آورده است که عرفان یکی از آنها بوده و با عناوین و اشکالات متفاوت از سراسر دنیا در حال عرضه است. از بررسی بعضی از عرفانهای نوظهور و وارداتی به چند نکته اساسی رسیدهایم که بعضی از آنها را در اختیار علاقهمندان قرار میدهیم تا با آگاهی بیشتری به آنها توجه نمایند.
الف) یکی از حربههای عرفانهای تازه مسأله نقدطلبی است. در این عرفانها مسائل پیش پا افتاده همگانی را بسیار بزرگ میکنند و به طرفداران خود چنین میباورانند که هرچه هست همین است و غیر از این چیزی نیست. خوشگویی، خوشجویی، خوشپوشی، خوشرویی و... اوج این نوع عرفان است. زندگی همین است که میبینی، غیر از این چیزی نیست. همین زندگی نقد را محکم بگیر و از همه چیزش استفاده کن که خدا هم همین است. اگر خوب بخوری و خوب برقصی و خوب قهقه بزنی، به خدا واصل میشوی آخرت هم همین زندگی است. آخرتی وجود ندارد اگر هم باشد، همین است که میبینی.[1] در این بینش، عدمجویی معنی ندارد. نباید دنبال چیزی رفت که نیست. آدمی کمبودی ندارد. چون هر چه هست همین است که میبینی. پس همه چیز داری. دنبال چه میگردی؟!
این حرف یعنی مرگ تکامل و تعالی، محصور شدن در آنچه که هستی. به همین جهت مردم را از گرایش به ادیان الهی منع میکنند. چون ادیان الهی وعدۀ آخرت و بهشت و جهنم را دادهاند. چون آخرت نقد نیست لذا نباید دنبالش رفت. فقط دنبال آنچه الان هست باید رفت و نهایت استفاده را از آن برد. آنچه الان هست رقص، خوراک، پوشاک، گردش و... میباشد. در تعالیم اُشو، کریشنا مورتی و... شدیدا به دین حمله میشود؛ چون دین مردم را به آخرت دعوت میکند.
ب) عرفانهای تازه عرفان شیطانیاند؛ زیرا دقیقا راه شیطان را میروند. بدین معنی که برخوردی که شیطان با آدم و حوا داشت؛ اینان نیز با بنیآدم همان برخورد را دارند. شیطان در ماجرای اغوای آدم از را عرفان و حکمت وارد شد. به آنها گفت: اگر از این درخت استفاده کرده و از میوهاش تناول کنید، حیات جاودان خواهید یافت! از آنجایی که میل به جاودانگی در فطرت آدم نهفته است از اینرو برای پاسخ مثبت دادن به میل باطنیاش به سوی شجرۀ ممنوعه تمایل حاصل کرد.
عرفانهای امروزی نیز از این راه وارد میشوند. چند مسأله فطری و غریزی آدمی را مطرح کرده و با شعار پرورش فطرت به نابودی فطرت، قیام میکنند. اینان با شعارهای همسوی با غریزه و فطرت وارد شده و میگویند:
- انسان باید آزاد باشد.
- هیچ ممنوعیتی نباشد.
- برخودت سخت مگیر.
- خدا همه جا هست و درهمه هست. تو نیز خدایی.
- به گذشته فکر نکنید.
- هرگز احساس پشیمانی نکنید.
- خوش باشید.
- احساس گناه نکنید.
اینان خود میدانند که چه میگویند، همانگونه که شیطان میدانست که چه میگفت. او میدانست که در این درخت هیچ جاودانگی وجود ندارد ولی از همین راه وارد شد و بعد از آن کلی به آدم و حوا خندید.
ج) عرفان ناب بدون اینکه چیزی بستاند، هزاران چیز میدهد اما عرفان تازه مغشوش میگوید اول هرچه داری بده، شاید چیزی بدهم. ولی از آنجا که فاقد شیء معطی شیء نمیشود، فقط میستاند. مولانا آنرا به دزدی تشبیه کرده است که گوسفند طرف را دزدید. وقتی صاحب گوسفند او را دنبال کرد، دزد بر سر چاهی ایستاد و ناله و فریاد میکرد و میگفت: من کیسه زرم به چاه افتاده است. صد دینار در آن داشتم، اگر کسی بتواند طلاهای مرا از چاه درآورد (یک پنجم) آنرا به وی خواهم داد. صاحب گوسفند دید ده برابر قیمت گوسفندش را به او وعده میدهد. زود لباسهایش را درآورد و به درون چاه رفت ولی وقتی بیرون آمد دید دزد لباسهایش را نیز به سرقت برده است.[2]
عرفانهای مغشوش به اندکی از مال و جان آدمی اکتفا نمیکنند. آنها انسان را عریان کرده و در ته چاه ظلمت به حال خود رها میکنند. هویت و شخصیت و وجدان را میگیرند و یک انسان بیهمه چیز به جامعه تحویل میدهند.
د) از بررسی همۀ عرفانها تازه به دوران رسیدۀ مغشوش، تنها نتیجهای که به دست میآید این است که، همه اینها از یک چشمه آب میخورند و از یک اتاق فکر فرمان میبرند. دهها بلندگو هستند که یک پیام را به شیوههای گوناگون ترویج میکنند و آن پیام لاابالیگری و هویتزدایی است. با دهها بیان میخواهند معنویت و قداست را از جامعه انسانی بزدایند. گاهی با پیام دین، دینزدایی کرده و گاهی با پیام سکس عفت زدایی کرده و بعضی با پیام آزادی، انسانیت، عشق ، زندگی و... مردم را از ریشههای ملی و فرهنگی و دینی خود جدا میسازند.
پشتوانۀ همه اینها قدرت استعماری و استبدادی و سرمایهداری جهان معاصر است. به همین جهت نوک پیکانشان به طرف ادیان الهی نشانه گرفته است. پیام ادیان زنده دنیا، هویت، شخصیت، وجدان، عبادت، انقلاب علیه ظالمان، عفت و پاکدامنی و... هست. ولی پیام عرفانهای تازه، دوری از این امور است که در متن کتاب نمونههایی از آن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
پینوشت:
[1]. الماسهای اشو، اشو، مترجم محسن خاتمی، تهران، امیرقلم، ۱۳۸۲، ص 282-298.
[2]. مثنوی مولوی، دفتر ششم، ص 298.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: آب و سراب، نقدی بر افکار اشو، قادر فاضلی، فضیلت علم، 1389، ص27.
افزودن نظر جدید